ضرورت اعتماد سازی ارزی
شغل رییس بانک مرکزی شبیه به آتشنشانی است که وارد ساختمانی شده که آتش گرفته است. در یک اتاق، کودکی در تختخواب است و در اتاقی دیگر مادری بیهوش افتاده. آتشنشان تنها میتواند یکی را نجات دهد.
محمدرضا فرهادیپور
شغل رییس بانک مرکزی شبیه به آتشنشانی است که وارد ساختمانی شده که آتش گرفته است. در یک اتاق، کودکی در تختخواب است و در اتاقی دیگر مادری بیهوش افتاده. آتشنشان تنها میتواند یکی را نجات دهد. هر تصمیمی بگیرد، توسط بعضی برای تصمیمگیری اشتباه سرزنش خواهد شد. کودک را نجات دهد یا مادرش را؟
۱- در اقتصادهای مدرن حجم پول در حال گردش توسط بانک مرکزی تعیین میشود. به عبارت دیگر بانک مرکزی قدرت تاثیرگذاری بر سیاست پولی و تورم را دارد. اگر سیاستی نادرست از سوی بانک مرکزی انتخاب شود، ممکن است خیلیها شغلشان را از دست بدهند و به عکس. تورم میتواند در نتیجه افزایش حجم پول بهطور مارپیچی از کنترل خارج شود و فشار طاقتفرسایی به مردم وارد کند. همه این موارد است که وظیفه بانک مرکزی را دشوارتر میسازد. در برخی از اقتصادهای مدرن علاوه بر حجم پول، متغیر مهم دیگری مثل نرخ ارز هم تحت تاثیر مستقیم سیاستهای بانک مرکزی است. علت این موضوع هم خیلی ساده است: به دلیل اینکه تنها عرضهکننده اصلی ارز، دولت و بانک مرکزی است. معمولا اینطور است که بانک مرکزی در بازار ارز نقش متعادلکننده را بازی میکند و با خرید و فروش ارز آن را در یک فاصله تعادلی نگه میدارد. اما اگر این نقش تغییر کند و بانک مرکزی از خریدار- فروشنده تنها به فروشنده ارز تبدیل شود در بلندمدت دیگر نمیتواند آن نقش را به خوبی ایفا کند. یکی از مسائلی که این روزها پیش روی بانک مرکزی قرار گرفته این است که با توجه به عرضه محدود ارز و تقاضای فراوان برای آن در بازار باید یک جیرهبندی (قیمتگذاری) روی ارز انجام شود. بانک مرکزی کدام سیاست را انتخاب کند؟ این نوع جیرهبندی یا قیمتگذاری ارز ابزاری سیاستی برای شرایطی است که بازار ارز با شوک روبهرو میشود. بانک مرکزی در اینجا با این سوال مواجه است که قیمت ارز را چگونه تعیین کند تا به گروه هدف مورد نظرش برسد. یا اصلا ارز را رها کند و تعیین قیمت آن را به بازار بسپارد؟ فرض کنید بانک مرکزی مقداری ارز دارد و چهار گروه متقاضی آن هستند: ۱- بیماران لاعلاج. ۲- دانشجویانی که با انجام تحصیلات عالی میتوانند دانشهای نوین را به کشور بیاورند و سبب توسعه کشور شوند. ۳- متقاضیان سفرهای زیارتی و تفریحی. ۴- واردکنندگان کالاهای ضروری مثل گوشت. سیاستگذار بانک مرکزی چارهای ندارد جز اینکه تصمیمی بگیرد و گروهی را ناراحت کند. سیاستگذار پولی باید براساس یک اصل تصمیم بگیرد؛ اما کدام اصل؟ اصل تساوی میان متقاضیان ارز؟ اصل کیفیت زندگی در خصوص بیماران؟ یا اصل مطلوبیت و لذت بردن از زندگی در خصوص مسافران؟ یا اصل بقا در خصوص واردکنندگان کالاهای ضروری؟ مثلا بانک مرکزی تصمیم گرفت تا ارز سفرهای تفریحی را حذف کند. قطعا در نتیجه این تصمیم گروهی آزردهخاطر میشوند. گرفتاری یا شاید بهتر بگوییم معمای دشواری است. بانک مرکزی هر کدام از گزینههای فوق را انتخاب کند از سوی گروه دیگر سرزنش میشود و با انتقاد مواجه خواهد شد. اما بالاخره بانک مرکزی چه باید بکند؟ این سوالات تمامی ندارند و بانک مرکزی درست همانند مسافران سفرهای تفریحی، متقاضیان ارز را به بازار ارجاع میدهد. اما ناگهان مشکل دیگری پیدا میشود؛ بازار مانند شرایط فعلی و با توجه به افزایش تقاضا گرفتار مارپیچ افزایش نرخ ارز شده و حکایت از این دارد که اعتماد فعالان بازار ارز نسبت به تثبیت آن در یک فاصله تعادلی دچار خدشه شده است. احیای اعتماد در بازار ارز، مهمترین سیاست پیش روی بانک مرکزی است.
۲- مساله مهمتر، بازگرداندن اعتماد به بازار ارز است. نوسان نرخ ارز طی مدتی کوتاه تمامی واردکنندگان کالاهای وارداتی و صادرکنندگان را با یک نااطمینانی از قیمت آتی ارز روبهرو ساخته است که این امر میتواند موجب رکود در بازارهای مختلف شود. بسیاری از کاسبکاران بازار این روزها از انجام هر معاملهای پرهیز میکنند؛ زیرا اعتمادی ندارند که نرخ ارز فردا چقدر خواهد بود. وظیفه سیاستگذاری بانک مرکزی این نیست که قیمت ارز را تعیین کند، بلکه از آن مهمتر این است که با اتخاذ سیاستهای درست در یک بزنگاه حیاتی نقش خود را در بازار ارز پررنگتر سازد و اعتماد را دوباره در میان فعالان بازار احیا کند. از دست رفتن اعتماد میتواند تبدیل به یک پیشگویی خودمتحقق و منجر به مارپیچ روبهپایینی در فعالیت اقتصادی شود که به رکود میانجامد. پیشگویی خودمتحقق آن پیشگویی است که بهخودیخود باعث محققشدن میشود یا دیگران به نحوی واکنش نشان میدهند که شما پیشبینی میکنید و انتظار دارید واکنش نشان دهند یا فرد تحقق رفتار پیشبینیشده خود را به چشم میبیند. مثلا در سال ۱۹۲۹ در ایالات متحده آمریکا یک بحران مالی پیش آمد و شایعه شد که بانکها ورشکست خواهند شد. به همین دلیل مردم به بانکها هجوم بردند و پولهای خود را بیرون کشیدند. همین موضوع باعث ورشکستگی بانکها شد یا در نمونه داخلی مدتی پیش بود که همه میگفتند که نرخ ارز میشود ۲۰۰۰ تومان. بعد هم همه آحاد جامعه از بقال و آرایشگر گرفته تا معلم و راننده تاکسی متقاضی ارز شدند و ارز ۲۰۰۰ تومان شد. افزایش نرخ ارز راه خود را به روان فعالان بازار ارز باز کرد؛ بهگونهای که حرکت روبه بالای نرخ ارز خودمتحقق شد. وقتی هجومی در مسیری اشتباه آغاز میشود، این امر به یک پیشگویی خودمتحقق تبدیل میشود که به سختی میتواند متوقف شود. در این شرایط سرمایهگذاران روی لبه صخره گام بر میدارند. اعتماد سرمایهگذاران منفرد به بازار در این شرایط اهمیت زیادی دارد. گاهی اوقات عامل مستقل اعتماد است که نوسان نرخ ارز در کوتاهمدت را تعیین میکند. اعتماد همانطور که میتواند شدیدا سقوط کند، میتواند با سیاستگذاری مناسب و ارائه پاسخهای مناسب بالا هم برود.
ارسال نظر