رقص چمریکا
دیدار بایدن، رئیسجمهور آمریکا و شی، رهبر چین در فضای بسیار خاصی از روابط بینالمللی و همچنین روابط دو جانبه چین و آمریکا انجام شد. روابطی که مخصوصا با سفر نانسی پلوسی، رهبر دموکراتها در مجلس نمایندگان آمریکا در ماه اوت گذشته به تایوان به اوج رسید و فصل جدیدی از تشنج و تنش بین این دو قدرت جهانی را باز کرد. دیدار بایدن و شی، همچنین در ساحت سیاست داخلی متفاوتی از گذشته برای هر دو رهبر صورت گرفت. در میان سر و صداهای رسانهای و همچنین معادلات نوین استراتژیک، روابط آمریکا و چین در پرتو این دیدار را چگونه میتوان تجزیه و تحلیل کرد؟ در پاسخ ابتدا به ماهیت روابط آمریکا و چین، موقعیت کنونی رهبران و چگونگی مدیریت تنش باید پرداخت. پاسخ به سوال مزبور در پرتو مفاهیم ذکرشده روشن خواهد کرد که در کنار رقصهای محلی، در بالی اندونزی، رقصی استراتژیک صورت گرفته است و اثرات قابل توجهی بر روند مناسبات پکن و واشنگتن دارد.
ماهیت روابط آمریکا و چین
تقریبا اجماع راهبردی میان پژوهشگران و تحلیلگران روابط بینالمللی وجود دارد که آنچه نظام بینالمللی آینده را شکل میدهد، روند، پویایی و در نهایت روابط آمریکا و چین است. این روابط، پنجاه سال پیش با سفر نیکسون به پکن و دیدار او با مائو، رهبر وقت چین، بیتردید نقطه عطفی در روابط بینالمللی بود: دو کنشگر کمونیسم بینالمللی یعنی شوروی و چین را از هم جدا کرد و به اردوگاه شرق به رهبری مسکو ضربهای جدی وارد کرد. در نیمقرن گذشته، چین با اصلاحات همهجانبه اقتصادی، تبدیل به دومین اقتصاد جهانی شد. البته این دستیابی به سادگی هم صورت نگرفت. پکن در عین حفظ استقلال خود، از نظر اقتصادی با اقتصاد جهانی مخصوصا ایالات متحده آنچنان پیوند خورد که به وابستگی متقابل اقتصاد چین و آمریکا انجامید؛ بهگونهایکه فرگوسن، استاد دانشگاه هاروارد واژهای به نام چمریکا(chimerica) را که ترکیب لاتین چین و آمریکا بهعنوان یک واحد به هم پیوسته اقتصادی است، خلق کرد. برداشت استراتژیستهای آمریکایی از این کنش و واکنشهای اقتصادی آن بود که چنین مسائلی به باز شدن فضای سیاسی چین منجر خواهد شد که اینگونه نشد. لذا در دو دهه گذشته، به مرور این گفتمان در آمریکا قوت گرفت که چین از رابطه اقتصادی دو جانبه، بیشتر بهره برده است و لذا باید چین را مهار کرد.
در چند سال گذشته، فضا به مرور دگرگون شده است و حتی از احتمال برخورد نظامی چین و آمریکا هم سخن گفته میشود. عنوان کتاب جدیدالانتشار کوین راد Kevin Rudd وزیرخارجه و نخستوزیر پیشین استرالیا و رئیس کنونی انجمن آسیا (Asia Society) در نیویورک که از کارشناسان برجسته امور چین است، خود گویای گفتمان تندی است که در غرب بهطور عام و در ایالات متحده بهطور خاص علیه چین شکل گرفته است. عنوان کتاب او جنگ قابل اجتناب: (the Avoidable war) با عنوان فرعی خطرات برخورد دهشتناک آمریکا و چین است. این جو سنگین به مباحث و مجادلات راهبردی فراوانی در دو کشور درخصوص چگونگی مقابله با یکدیگر شکل داده که گسترهای از جنگ سرد جدید، مهار، جداسازی اقتصادی و آمادگی برای برخورد مخصوصا بر سر موضوع تایوان را دربرمیگیرد.
موقعیت رهبران
در چنین فضایی بایدن و شی با یکدیگر در بالی ملاقات کردند؛ جالب است که جزئیات این ملاقات، با وسواس و دقت فوقالعادهای توسط رسانهها دنبال شد. هر دو یکدیگر را در مقامهای پیشین معاون ریاستجمهوری میشناختند. لبخند اولیه هر دو برای خبرنگاران جذاب بود. اما ورای این لبخندها، موقعیت دو رهبر است که حائز اهمیت است. شی پیروز کنگره بیستم حزب کمونیست چین و به طرز استثنایی سومین دوران پنجساله رهبری را آغاز کرده و موقعیت خود را در مارپیچ قدرت چین مستحکم کرده است. بهگونهایکه او را از نظر قدرت برتر یا فراتر از مائو میدانند و جالب آنکه عدهای مانند پی pei که مقاله خود در آخرین شماره مجله امور خارجی (Foreign Affairs) را با عنوان «شی و معمای قدرت» منتشر ساخته بر این باورند که سرنوشت روانی- سیاسی او مانند مائو خواهد بود. هر چه هست شی، قدرتمند است و میتواند تصمیم بگیرد و تصمیم خود را اجرا کند. بایدن نیز با توجه به انتخابات میاندورهای، برخلاف پیشبینیهای قبلی چندان ضعیف نیست؛ مخصوصا که رهبری سنا را دموکراتها در اختیار خواهند داشت و اکثریت جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان هم چندان برجسته نیست. بایدن میتواند مخصوصا در مسائل بینالمللی بین دو حزب اجماع ایجاد کند و لذا دیدار بالی آغاز مدیریت قابل ملاحظهای در روابط بین پکن و واشنگتن محسوب میشود.
چگونگی مدیریت تنش
تنش سنگین روابط آمریکا و چین، در بالی با دیپلماسی در حال مدیریت شدن است. در مرحله اول، اجلاس سران بیست، بهعنوان نهادی در دیپلماسی چند جانبه، فضای دیدار را فراهم کرد و مرحله بعد، جنبه نمادین این دیدار، به خودی خود، در کاهش تنش مهم بود و سرانجام از نظر محتوایی موضوعات سختی مانند تایوان، اوکراین و حقوق بشر مورد مذاکره قرار گرفت. از جزئیات هر کدام از مباحث به جز بیانیههایی که دو کشور، جداگانه صادر کردهاند، دقیقا اطلاع نداریم؛ ولی آنچه جلب توجه میکند، اول پذیرش خطوط قرمز طرفین توسط یکدیگر است. گفته میشود که چین اطمینان دادهاست که در پی دگرگونی در ساختار نظام جهانی نیست؛ آمریکا نیز اطمینان داده که در پی تغییر نظام چین نیست. دوم آنکه هر دو طرف از لزوم غیرهستهای شدن و ضرورت پرهیز از برخورد هستهای در منازعه اوکراین سخن گفتهاند که به غایت مهم است و سوم آنکه ازسرگیری همکاریهای مربوط به تغییرات آب و هوایی و همچنین تماسهای سطح بالای دیپلماتیک در دستور کار قرار گرفته است و در این چارچوب بلینکن، وزیر خارجه آمریکا به چین سفر خواهد کرد.
در مجموع دیدار در بالی، به حرکتهای موزونی در روابط آمریکا و چین انجامیده است؛ هرچند تغییر ساختاری را نمیتوان از این رقص استراتژیک انتظار داشت، اما میتوان گفت که در این مقطع، دیپلماسی دوجانبه و چندجانبه به مدیریت تنش بین آمریکا و چین کمک شایانی کرده است.