حمله سنگین روزنامه بسیج به خاتمی/ هذیان میگوید!
روزنامه جوان با انتشار یادداشتی به اظهارات اخیر سید محمد خاتمی واکنش تند نشان داد و در ادامه نوشت: مشت اول قدیمی است و به همان زمان پایان دولت اصلاحات و حتی قبل از آن بازمیگردد. تئوریسینهای این جبهه مانند سعید حجاریان، محمدرضا تاجیک، حمیدرضا جلاییپور و عباس عبدی از همان زمانی که مردم با عبور از دولت اصلاحات به محمود احمدینژاد رأی دادند و حتی مدتی قبل از آن، اعتراف میکردند که دیگر چهره و جایگاه آنان، چهره و جایگاه دومخرداد نبوده و نیست. خود اصلاحطلبان، مقالات فراوان و حتی کتاب درباره واقعیت از دستدادن جایگاه مردمی اصلاحطلبان نوشتهاند. اما مشت دوم، رویکارآمدن دولت یازدهم و دوازدهم بود که اصلاحطلبان اصرار دارند «تکرار میکنم» خاتمی، دلیل پیروزی روحانی بود. این دولت در ناکامیهای اقتصادی و مسئله خروج امریکا از برجام، ضربهای به منش اصلاحطلبی زد که حتی برخی از داخل جبهه مثل مرعشی و عبدی از روحانی خواستند استعفا بدهد. میتوان دو مشت اول و دوم را مشتهای مردم دانست. مشت سوم اما، هوک چپی بود که بهزاد نبوی و هوک راستی که محمد قوچانی همزمان به صورت خاتمی و اصلاحطلبان تندرو مثل امینزاده و اصغرزاده و میردامادی نواختند. میتوان با همه وجود احساس کرد که این مشت محکمی که بر صورت «دیکتاتور بلشویک مجاهدینخلقی خاتمی و اصلاحطلبان» نواخته شد، هنوز خاتمی را در گوشه رینگ با سرگیجه نگه داشته است و شاید بتوان برخی جملات تکراری احمدینژاد را که بر زبان آورده است، از اثر همان هوک چپ و راست دوستان قدیمی اش دانست. به همین دلیل معتقدم تخریب و تهدید جمهوریت و اسلامیت نظام در سخنان خاتمی با آن اهداف کلانی که آنان دارند، در تناقض است و یک پارادوکس ایجاد میکند که قابلحل نیست، مگر آنکه بپذیریم که خاتمی نه برای دلسوزی مردم، که فقط برای بازسازی چهره خود که نبوی چشمان این چهره را به «لوچی» و چپبینبودن تشبیه کرده بود، روی موج احساسی مردمداری سوار شده است.
اگر خوب به این جملات خاتمی توجه کنیم، به یاد میآوریم که آنها را بارها از زبان احمدینژاد با همین عبارات یا مشابه آن شنیدهایم: «نظام حکمرانی باید بگوید اشتباه کرده و خود را اصلاح کند. اگر خوداصلاحی نکنید، نابودیتان حتمی است. باید در کنار مردم ایستاد و دردهای آنها را شناخت.»
اینجملات هربار که از زبان احمدینژاد خارج میشد و او «مردم، مردم» میکرد، موجی از حملات به اسم پوپولیسم و مردم فریبی و سوارشدن روی احساسات ملت، از تریبونهای اصلاحطلبی بلند میشد. اما حالا نشستهاند و با افتخار، از زبان رهبر خود عین همان عبارات را - بلکه پوپولیستیتر- میشنوند.
اما آن پارادوکس چیست که سخنان جدید خاتمی ایجاد میکند؟ اصلاحطلبان همیشه چند ادعا دارند؛ اول اینکه پیروان واقعی امام آنها هستند ولی آنچه اکنون در جمهوری اسلامی جاری است، عبور از آرمانهای واقعی امام است. دوم اینکه میگویند برانداز نیستند و دنبال انقلاب دیگری هم نمیروند و قانون اساسی جدیدی هم نمیخواهند، فقط باید در همین قانون اساسی و روش حکومتداری، اصلاحات اساسی انجام تا مردمسالاری و دموکراسی راستین محقق شود و سوم اینکه اگر انتخابات با مشارکت بالا برگزار شود، اصلاحطلبان هستند که پیروزی انتخابات را جشن میگیرند. با این چند ادعا اصلاحطلبان باید در همین مسیر حرکت کنند، یعنی احترام به نظام و جمهوریت و اسلامیت آن و تقاضای مشارکت بالای مردم در انتخابات برای پیروزی اصلاحطلبان که با آن پیروزی بتوانند اصلاحطلبی را به شکل قانونی و نرم جلو ببرند. اما اکنون خاتمی به جمهوریت نظام و به اسلامیت آن حمله میکند و با دمیدن ناامیدی در دل مردم، جایی هم برای مشارکت بالا باز نمیگذارد. اینجاست که شما با تناقضی غیرقابلحل روبهرو میشوید و فقط میتوانید بپذیرید که اگرچه پوستکلفتی سیاسیون اصلاحطلب مانع از آن شد که از آن دو مشت مردمی گیج و منگ شوند، اما نازکطبعی آنان مانع نیست که همچنان مقابل هوک چپ و راست نبوی و قوچانی هم دوام بیاورند.
اما همانطور مشتنواختن نبوی و حزب سازندگی بر تمامرخ اصلاحطلبان، ارتباطی وثیق با انتخابات پیشرو داشت، سخنان تازه خاتمی نیز بیشک پروژه انتخاباتی اوست. او اگرچه درباره سازوکار انتخابات ایران، پیفپیف میکند و جلوی دماغش را میگیرد، اما نمیتواند انتخاب خود را در همین چارچوب در دومخرداد و انتخاب یک رئیسجمهور بهواقع بدتر از خود را با «تکرار میکنم» در دولتهای یازدهم و دوازدهم منکر شود و به زامبیها یا مریخیها نسبت دهد. اما حالا گویی که نه آخوند است و نه رئیسجمهور ایران بوده و نه بارها همفکرانش به مجلس و شورای شهر و ریاستجمهوری رسیدهاند، چنان از ساختار انتخاباتی ایران بد میگوید که گویی روشنفکری است که در فکولتی ایرانشناسی هاروارد نشسته است و تحلیل ارائه میدهد! آنجا که میگوید: «مردم که برده نیستند! آدمی را سرکار بیاورید که بتواند کار کند و جواب مردم را بدهد. اگر هم میگویید زور داریم و همین است که هست، خب چرا به نام اسلام چنین میکنید. انتخابات برای مردم است. باید واقعاً انتخابات صورت گیرد. نمیشود دست و پای کسی را ببندید و بگویید شنا کن! وقتی همه درها بسته میشود و بخشهای زیادی از مردم اصلاً نامزد مورد نظر خود را ندارند که بتوانند رأی دهند، به چه چیز رأی بدهند.» همین خاتمی که حالا اینچنین جوش آورده است، در رقابت همتی با رئیسی همه موجودیت خود را به میدان آورد و خیلی آرام و خونسرد (و احتمالاً مطمئن) دوباره «تکرار» کرد. یعنی باور داشت که یک نامزد بهدردبخور که بتواند «کار کند و جواب مردم را بدهد» وجود داشته و حتی طبق آنچه قوچانی در گزارش خود از انتخابات جبهه اصلاحات نوشته، همین آقای خاتمی حتی وزیر ارشاد و رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت همتی (وچه بسا بسیاری دیگر از بدنه کابینه) را هم تعیین کرده بوده است و علت اینکه به تعبیر قوچانی از پشت به حزب سازندگی و همتی خنجر زدند، این بوده که فهمیده است این وزیران افراد موردنظر حزب سازندگی نیستند.
سیاست چه میکند با آدمها که تا به این حد حیا را خورده و آبرو را قی میکنند که دو سال قبل با همه وجود به کارزار انتخابات بیایند و وزیران و گماشتگان خود را هم برای اشغال کابینه معرفی کنند، اما دو سال بعد بگویند با این انتخابات که دستوپای ما را بسته است، نمیتوان شنا کرد! همان کسی این را گفته که دو سال پیش تا اعماق انتخابات را هم غواصی کرده و دنبال صید مروارید وزارتخانههای اقتصادی و فرهنگی بوده است. همان رئیسدولتی که به اعتراف خاطرات هاشمی، چندی پس از دومخرداد، به هاشمی فشار میآورده تا از رهبری بخواهد فرد موردنظر دولت را رئیسقوه قضاییه کند و برای فرستادن افراد همسو با دولتش به مجلس، با هاشمی مشورت میکرده است. وقتی قوچانی میگوید خاتمی و اصلاحطلبان که خود را سردمدار دموکراسی میدانند، با منش بلشویکی و مجاهدین خلقی (منافقین) حتی به صورت ظاهری هم که شده انتخابات هیئت رئیسه جبهه اصلاحات را با دو نامزد برگزار نکردند و همهچیز با دستور و اشارت و وصایت خاتمی جلو رفت، دقیقاً به یاد خاطرات هاشمی از تمامیتخواهی خاتمی میافتیم که در اوج شعارهای مردمسالاری دینی خود پس از دوم خرداد، در اتاقی دربسته و دور از چشم مردم دنبال یککاسهکردن قدرت برای خود بوده است. به چنین دیکتاتورهایی که آب پیدا نکردهاند وگرنه از بهترین شناگران دیکتاتوریسم بودند و حالا از «ناتوانی در شناکردن در دریای انتخابات» مینالند، باید گفت این همه صدق و حیا و شرمحضور را از کجا میآورید انصافاً؟!
آن چشمهای- به تعبیر بهزاد نبوی- لوچ خود را صاف کنید و با مردم صاف باشید. اگر به فکر مردم هستید، و معتقد به عذرخواهی، دستکم بابت دولت فاجعهبار روحانی و جهانگیری و آن همه وعده مذاکره با کدخدا و حلشدن همه مشکلات با برجام که به این افتضاح بدونشرح رسید، از مردم عذرخواهی کنید. سهدهه (بهتعبیر و محاسبه محسن هاشمی) قدرت را در ایران در دست داشتید. اگر یک عذرخواهی کوچک بابت قصورات خود در پرونده دارید، نشان دهید تا دیگران از شما بیاموزند. کاش از مشتهای مردم وقتی که از شما عبورکردند، هوشیار میشدید تا کارتان به این نقطه نمیرسید که درون جبهه یکدیگر را به لوچبودن (تعبیر نبوی برای اصلاحطلبان چپ که دنبال صندوق رأی نیستند و به [آشوبهای]کف خیابان چشم دوختهاند) و حرفمفتزدن (تعبیری که جلاییپور برای قوچانی بهکار برد) و بلشویکبودن و دیکتاتوربودن (تعابیری که قوچانی برای خاتمی و تفنگداران او به کار برد) متهم سازید.
مرام رهبری هرگز این نبوده است که شما را از صحنه خارج کند (که به تعبیر یکی دیگر از خودتان، اگر رهبری اراده میکرد، هیچکدام از شما اکنون اینجا که هستید، نبودید). رهبری بیشترین مداراها را در چارچوب قانون به گواهی تاریخ با شما داشت. کاش به حد خود و به سهم خود قانع بودید. اکنون هم کاش ذرهای درد ملت را داشتید. شما اگر دردشناس بودید، در آن سی سالی که به قدرت رسیدید، درد را چاره میکردید، اما افسوس که دردشناس خوبی هم نبودید و حالا هم با قرضگرفتن عبارات محمود احمدینژاد به میدان آمدهاید تا آن تاریخ مشعشع اصلاحطلبی را به برگ زرین پوپولیسم هم آغشته کنید تا هیچ جای پاکی روی لوح خود باقی نگذارید. هیهات که مردم را سری و سودای دیگری است.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.