برای الهه محمدی و نیلوفر حامدی؛ ۲ روزنامه نگار ایرانی /چشمها را بشویید و جور دیگری نگاه کنید
معمولاً نوشتن درباره سیاست و نقد سیاست در ایران کار پرریسکی است. در هنگامهای که ناآرامی وجود دارد، ریسک این نقد بیشتر میشود. از همین رو، روزنامهنگار ایرانی معمولا در نقد سیاست دست به عصاست خصوصا اگر مواجهه منتقد با صاحب قدرت باشد. بنابراین در این مطلب، اعتراف میشود که مقصود نقد قدرت نیست، چون نقد قدرت شجاعت میخواهد و توان مواجهه. بلکه شکوائیهای است از آنچه بر سر روزنامهنگاری ایرانی آمده است.
روزنامهنگاری در ایران مرغ عزا و عروسی است. حکمرانان به او ظنّ عامل بیگانه دارند و بخشی زیادی از افکار عمومی او را مبلغ قدرت و توجیه کننده سیاست حاکم میدانند. روزنامهنگاری نیمه جان ایرانی از یک دهه پیش با گسترش رسانههای رنگ به رنگ در بیرون از کشور و ظهور و نفوذ شبکههای اجتماعی قدرتمند در داخل کشور کاملا به حاشیه رفت. در این مدت روز به روز بر زوال این حرفه افزوده شد. روزنامهنگاران نه توان سخن داشتند و نه قدر و مرجعیت و نه حتی سطح مطلوبی از معیشت. در این معرکه، معدود فعالیتهای حرفهای روزنامهنگاری اگر خوشایند بخشی از سیاستمداران نباشد با واکنشهایی روبهرو میشود که از تاب و توان این جماعت بیرون است.
روزنامهنگاری ایرانی در چنین فضایی ناچار است یا حرف خود را قورت دهد یا لقمه را چند دور بچرخاند که به کسی بر نخورد. در وضعیتی که شبکههای اجتماعی فضایی را فراهم کرده که افراد بیپروا سخن بگویند یا توسعه دیجیتالی به شبکههای مختلف ماهوارهای امکان داده سریع و بدون ملاحظه حرف بزنند، صدای لرزان روزنامهنگار ایرانی نه به گوش خواننده میرسد و نه به مذاق اصحاب قدرت خوش میآید.
روزنامهنگاری ایرانی با طنز تلخی روبهرو است. مردم صدای او را نمیشنوند و همین صدا در چشم ناظران درون حاکمیت آنقدر بلند است که میتواند مستوجب عقوبت شود.
در این مرده ریگ اگر روزنامهنگار یا روزنامهنگارانی پیدا شوند که به جای روایت، به دنبال کشف حقیقت باشند، کاری ارزشمند و شجاعانه است. چنین حرکتی خدمت به جامعه دچار شکاف و مددی به بازگشت مرجعیت رسانهای به داخل کشور است. اما اگر این روزنامهنگار مورد سوءظن، اتهام و قضاوت قرار بگیرد، یک پیامد بیشتر ندارد؛ سرها در گریبان فرو میرود و صداهایی بلند میشود که حتی اگر به خطا هم سخن بگویند، فرصت و امکان نقد و اصلاح آن وجود نخواهد داشت. تصمیم گیران و تصمیم سازان در ساخت قدرت، خصوصا دستگاههای نظارتی و اجرائی، اگر نگاه به خبرنگار و روزنامهنگاری را تغییر ندهند، خدمتی به خود و جامعه نکردهاند. تجربه جهانی میگوید روزنامهنگار عامل کمک به پلیس یا نیروهای امنیتی نیست، مأموریت روزنامهنگار باید پذیرفته شود. روزنامهنگار حتی اگر راوی هم باشد، راوی واقعیتی است که به آن دست یافته است. روزنامهنگار خدمتگذار حقیقت است.
ما، با صدای لرزان، تمنا میکنیم در مورد نیلوفر حامدی و الهه محمدی، دو روزنامهنگار در بند، چشمها را بشویید و جور دیگری نگاه کنید. آنها خبرنگاری کردهاند، شاید روایت آنها برای عدهای خوشایند نبوده اما پرسش این است که مگر روایت برخی رسانهها در این مدت خوشایند همه بوده است؟ آیا روزنامهنگاری که به حاکمیت پیشنهاد میدهد اینترنت طوری محدود شود که هیچ فیلترشکنی عمل نکند، پیشنهادش با ذائقه بخش بزرگی از مردم سازگار است؟ اگر او مجاز به چنین روایت و پیشنهادی است، اجازه دهید دیگران هم روایت کنند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.