رویاهای متفاوت آقای رئیس جمهور/افسانه رئیس جمهوری که جاسوس بود
ولادیمیر پوتین، مردی که در عنفوان جوانی به تبهکاری، قُلدُری و سپس جاسوسی پرداخت و بعدها رئیس جمهور روسیه شد.
زندگیِ آغازینش طنینی افسانهای درباره او دارد؛ افسانه یک تبهکارِ پس از جنگ. ماجرا از سال ۱۹۵۲ در لنینگراد آغاز میشود، دقیقاً ۸ سال پس از محاصره لنینگراد. والدینش ماریا و ولادیمیر پوتین از محاصرهی شهر جان به در بردند. ولادیمیر پوتینِ پدر در آغاز روزهای جنگِ شوروی – آلمان در این نبرد بهشدت زخمی شده بود. اینها پدر و مادرِ رئیسجمهور آینده بودند: مرد و زنی معلول که از گرسنگی و قحطی در بستر مرگ افتاده و فرزند خویش را هم ازدستداده بودند (پسر دومی که چندین سال پیش از جنگ در همان اوان طفولیت مُرده بود). اما با معیارهایِ دورانِ پسا جنگ در شورویِ سابق، خانواده پوتین خوششانس بودند: آنها همدیگر را داشتند. نهتنها جنگ که محاصره را هم پشت سر گذاشته بودند و همینکه هنوز خانه و همسر خود را داشت اساساً یک معجزه بود.
اسطوره شناسی خاص یک کودک لنین گرادی
از آنجاکه ولادیمیر پوتین از گمنامی به شهرت و قدرت رسید و از آنجاکه وی تمام دورانِ جوانیاش را در چنبرهی نهادهای مخفی و اسرارآمیز گذراند، توانسته است کنترل بسیار بیشتری - و حتا بیش از سایر سیاستمدارانِ جدید و قطعاً بیش از سیاستمدارانِ مدرنِ غربی - بر آن چیزی که پیرامون او میگذرد اعمال کند. او اسطورهشناسی خاص خود از یک کودکِ لنینگرادی پس از محاصره را خلق کرده است؛ مکانی سرشار از گرسنگی، فقر و بدبختی که محصول آن کودکانی خشن، گرسنه و پریشان و فلاکتزده بود.
میتوان وارد ساختمانی شد که پوتین در اندرونیِ آن دوران رشد را پیمود. تکههایی از دستگیره پلهها ناپدید و سایر بخشهای ساختمان هم بسیار متزلزل شده است. خانواده پوتین در طبقه آخرِ ساختمانی ۵ طبقه میزیستند و بالا رفتن از پلهها در تاریکیهای ظلمانی بسیار خطرناک بود. سه خانواده از یک شومینه و ظرفشویی مشترک استفاده میکردند که در راهرویی باریک جا دادهشده بود.
متن کامل این گزارش را با تیتر «جغرافیای ذهنی پوتین /افسانه رئیس جمهوری که جاسوس بود» در اقتصادنیوز بخوانید.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.