۲ اقدام غافلگیر کننده داماد شاه درباره ایران
مهرداد خدیر در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «اگر از اردشیر زاهدی در سالهای آخر عمر دو رفتار یا گفتارِ غافلگیرکننده و نزد بسیاری خلاف انتظار سر نمیزد، مرگ او در ۹۳ سالگی بازتاب متفاوتی میداشت. در خارج با تکریم فراوان و متقابلا در داخل شاید رسانههایی تیتر میزدند: «داماد عیاش شاه در سوییس مُرد» یا اصلا توجهی نمیشد؛ چرا که در نظر اینان واژۀ «درگذشت» سزاوار همه نیست و برای برخی باید نوشت «مُرد» و همین که ننویسند «سقط شد» یا «هلاک شد» یا به «دَرَک واصل شد» مردگان باید کلاهشان را به آسمان بیندازند.
نزد نیروهای ملی هم چه محبوبیتی داشت وقتی برای کودتای سیاه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تعبیر «قیام مردمی» را به کار میبُرد و فرزند فرمانده کودتا و نخستوزیر بعد از دولت ملی بود؛ سپهبد فضلالله زاهدی. یادآور میرزا آقاخان نوری که پس از امیر کبیر صدراعظم شد!
اما از اردشیر زاهدی و در سالهای پایانی عمر دو رفتار یا گفتار سر زد که تصویر دیگری از او ترسیم کرد؛ مواضعی که برخی به حساب دورافتادگی و دوران طولانی اقامت در سوییس گذاشتند. بعضی هم ناشی از تمایل به خاکسپاری جنازه در میهن یا اختلاف با خانوادۀ سلطنتی پس از مرگ شاه دانستند و البته به میهندوستی و نگرانی برای ایران فارغ از این که حکومت آن پادشاهی است یا جمهوری اسلامی نیز نسبت داده شد.
درست است که اردشیر زاهدی سیاستمداری نخبه در طراز رجال شاخص عصر پهلوی دوم نبود (حتی در ردیف جعفر شریفامامی و امیرعباس هویدا) و ارتقا یافت چون پسر فضلالله زاهدی و همسر دختر شاه از ازدواج اول با ملکه فوزیه (شهناز پهلوی) بود اما هر چه بود وزیر خارجه و سفیر ایران در انگلستان و آمریکا بود و طرف مذاکرات بحرین؛ هر چند که پس از قهری در لندن کنار کشید و از این رو اسرار بسیار در سینه داشت.
اما آن دو اقدام در کهنسالی. یکی یادداشتی بود در روزنامۀ آمریکایی و معتبر نیویورک تایمز در قالب آگهی و در تقبیح فشار حداکثری ترامپ و تحریم و تهدید ایران به جنگ:
«مردم نجیب و شریف ایران - فارغ از این که چه نظری شاید دربارۀ حکومت کنونیشان داشته باشند - در معرض تهدیدات خارجی همیشه در کنار هم باقی میمانند و از وطن خود دفاع میکنند ... تاریخ به متجاوزان خارجی درس داده خیالِ خامِ خُردکردن ایران را رها کنند. گربهها در آرزوی گرفتن موش میمانند. هیچکس نمیتواند ایران را در هم بشکند و خُرد کند و هیچ قلدری هرگز در قبال ملت ایران موفق نبوده است.»
دیگری ستایش سردار قاسم سلیمانی به عنوان «سرباز فداکار و شرافتمند وطن» بود و تقبیح اقدام تروریستی دونالد ترامپ. این دومی صدای براندازان خارجی را بیشتر درآورد.
البته حاضر نشد در تعبیر خود دربارۀ ۲۸ مرداد تجدید نظر کند؛ در حالی که اسدالله عَلَم هم در خاطرات خود وقتی به سالگرد ۲۸ مرداد میرسد آن را «کودتا» میخواند. به جز اردشیر زاهدی، پسر آیتالله کاشانی هم قبول ندارد ۲۸ مرداد کودتا بوده؛ اگرچه ۲۵ مرداد را قبول دارد. جالب این که پدران این دو رابطۀ خوبی با هم داشتند.
اردشیر زاهدی بیش از اشتهار به عنوان فرزند تیمسار زاهدی، «داماد شاه» بود ولو زندگی مشترکشان بیش از هفت سال دوام نیاورده باشد. این خاطرۀ او جالب است: وقتی از وزارت خارجه استعفا کرد نخستوزیر (هویدا) میگوید: حالاحالاها با شما کار داریم، بمانید! او اما پاسخ میدهد: من دختر شاه را بیش از هفت سال نتوانستم تحمل کنم، تو را چگونه بیش از این تحمل کنم؟!
مشهور است که زبان رک و صریحی داشت و به آسانی از الفاظ رکیک استفاده میکرد و وقتی در جوانی و در مقام و منصب، چنین بوده قابل درک است که در کهنسالی و فارغ از ملاحظات دیپلماتیک و در اوج ثروت و مکنت و گرفتار بیماری تشدید هم شده باشد.
در بیروت درس خوانده بود اما نه درس سیاست و حقوق یا دیپلماسی چون پدر نظامیگری که در رشتۀ کشاورزی. نه مانند پدر یک نظامی خلاق بود و نه تکنوکرات برجستهای شد و به رتبهای دیگر رسید: دامادی شاه و انگار در تاریخ این سرزمین دامادی داستانها دارد و چه برکشیدنها که حاصل آن است. همین دامادی او را به وزارت خارجه رساند و بعد سفیر شد و آخرین سفیر ایران در آمریکا بود. با نگاه امروز اول سفارت است بعد وزارت ولی سفارت آمریکا کم از وزارت نبود.
همچنین مشهور است که نام صادق قطبزاده وقتی بر سر زبانها میافتد که در دورۀ جوانی و دانشجویی در آمریکا در مراسمی روی سن میرود و سیلی محکمی به گوش اردشیر زاهدی مینوازد تا تاوان رفتار فضلالله زاهدی با دکتر مصدق را او بپردازد اگر چه زاهدیِ پدر، خود یک چند وزیر مصدق بود و هر چند فرماندهی داخلی کودتای براندازی دولت ملی را بر عهده داشت ولی در حضور دیگران و به عنوان امیر نیز به مصدقِ اسیر، احترام میگذاشت.
روشن است که مخالفت صریح اردشیر زاهدی با تحریمهای خارجی و تهدید ترامپ به حملۀ نظامی و ستایش سردار سلیمانی به کام دشمنان جمهوری اسلامی تلخ نشست؛ چرا که اصرار دارند جمهوری اسلامی و ایران یکی نیستند. خصوصا این جملۀ او در مصاحبه با تلویزیون فارسی بیبیسی: «ایرانیان خارج از کشور و طرفداران تحریم و جنگ علیه ایران، پستان مادر را گاز میگیرند.»
او از برجام و توافق هستهای دفاع میکرد. میگفت اگر دیگران هم خارج شوند این سند اعتبار دارد و همین البته مخالفان مدعی داخلی برجام را در مضیقه قرار میداد؛ چرا که مردم میدیدند داماد محمدرضا شاه و آخرین سفیر او در آمریکا منصفانه سخن میگوید اما منتقدان داخلی بر چهرۀ جواد ظریف پنجه میانداختند که چرا فلان و بهمان نشد. (بامزه این که حالا همانها خواستار بازگشت آمریکای بایدن به همان برجامی هستند که میگفتند بد است و تضمین میخواهند که نکند رییسجمهوری بعدی از آن خارج شود.)
پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ خورشیدی، اردشیر زاهدی در ۹۳سالگی در مونتروی سوییس درگذشت. او اسناد خود را پیشتر به دانشگاه استنفورد سپرده و ظاهرا دو میلیون دلار را هم در اختیار آنان قرار داده بود تا به کار تحقیقات دانشجویان ایرانی بیاید که علاقهمندند بر اساس آنها پژوهش کنند.
فارغ از این که ثروت او از کجا آمده بود دربارۀ دستودلبازی او افراد مختلف گواهی میدهند و به لحاظ شخصی او را سخاوتمند و گشادهرو ولی در بیان دیدگاه های سیاسی بددهن توضیف میکنند.
با این همه به دشواری میتوان نظر قطعی داد که بیزاری او از سیاستهای آمریکا به خاطر ایراندوستی و نگرانی از تجزیۀ ایران و به تعبیر مکرر او «خُردشدن» ایران بود یا از شدت شاهدوستی و این که از نزدیک دیده بود شاه در آوارگی تا چه اندازه تحقیر شد یا در دوران سفارت و وزارت به واقعیتهایی دربارۀ نوع نگاه دولتهای غربی پی برده بود.
ستایش سردار قاسم سلیمانی را خود به این حساب میگذاشت که او نیز فرزند سرباز بوده و به سربازان وطن احترام میگذارد ولو روشن بود جنس نظامیگری سردار سلیمانی با امثال زاهدی یکی نبود. شاید هم چنان که اشاره شد در دوران وزارت و سفارت و مذاکرات بحرین میدیده چگونه از موضع بالا سخن میگویند؛ حال آن که ایران بعد از انقلاب در مقابل آنها ایستاده و گوش به فرمانشان نیست. برخی هم معتقدند به خاطر آگاهی او از فساد درون دربار پهلوی بود در حالی که دربارۀ خوشگذرانیهای اردشیرخان جوان در عهد شباب خاصه در بیروت، حکایتها کم نیست!
با این همه میتوان در این سخن او تأمل کرد که مهمتر از نوع حکومت، موجودیت ایران است؛ چرا که ۱۰۰ سال است که برای خُردکردن ایران خوابها دیدهاند و نمیخواهند موجودیتی با این تنوع ادامه یابد. از این رو حفظ تمامیت و جلوگیری از دستاندازی بیگانگان به آن را مهمتر از نوع حکومت میدانست. داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت جمشید آموزگار، نیز همین مضمون را تکرار میکرد. شاید هم از او عجیب نباشد چون شوهر هما زاهدی بود؛ خواهر اردشیر.
از طنزهای روزگار این که اگر پس از پیروزی انقلاب، در ایران بود بیشک مانند وزیر خارجۀ دیگر - عباسعلی خلعتبری - و به سبب سالها سفارت و سابقۀ دامادی شاه اعدام میشد اما نبود. منتها ۴۰ سال بعد از جانب مخالفان جمهوری اسلامی متهم به حمایت از جمهوری اسلامی شد. کسی که به خاطر سابقۀ دامادی خانوادۀ سلطنتی سابق در مصر نقش مؤثری در انتقال شاه به مصر داشت و شاه را کفن کرده بود قریب ۴۰ سال بعد به حمایت از نظامی متهم میشد که در پی برانداختن سلطنت بنا شده بود. حال آن که آن چه نمیتوانست با آن کنار بیاید اقدامات ترامپ چه در خروج از برجام و تحمیل فشار شدید اقتصادی به بهای فقر و فروپاشی و چه صدور فرمان ترور سردار سلیمانی بود.
شاید راز موضعگیریهای اردشیر زاهدی را در مراسمی بتوان دریافت که چندی دیگر به یاد او برپا میشود؛ آیینی به بهانۀ رونمایی از اسناد اهدایی به دانشگاه استنفورد با سخنان هنری کیسینجر و کاندولیزا رایس. اما همین که آدمی داماد و سفیر آخرین شاه باشد و عکس آنان را پشت سر بگذارد ولی با جماعت حامی جنگ و تحریم همنوایی نکند از او چهرۀ متفاوتی ساخت ولو به لحاظ تاریخی نام او یادآور پدری باشد که دولت ملی دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.