حسن روحانی چه اهدافی در سر دارد؟
توییتهای اخیر روحانی گمانهزنیها درباره او و آینده سیاسی او را افزایش داده و برخی معتقدند که قصد دارد راه هاشمی را برود . اینکه میتواند یا نه اما بحث دیگری است.
حسن روحانی این روزها توانسته خودش را به اخبار و تیترها برساند و بار دیگر مورد توجه و محور گمانهزنیها قرار بگیرد. دلیلش نیز آن سکوتی است که بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری خود پیش کرد و در روزهایی اخیر با یکی ،دو توییت نه چندان جنجالی رو به پایان برد. اظهار نظر رئیس جمهور پیشین درباره اوضاع افغانستان یا اهمیت شورای عالی امنیت ملی بهانهای شده که آینده و برنامههای سیاسی زیر ذرهبین رسانهها قرار بگیرد.
سوال مطرح شده این است که روحانی با شکست سکوت خود چه هدفی را دنبال میکند و به چه نتیجهای میرسد. طبیعتا اگر شخصیت محافظهکارانه او را در نظر نگیریم، اولین گمانه این خواهد بود که او میخواهد از این پس منتقد وضع موجود باشد و صدای طیف معترض به دولت جدید و شاید هم مجموعه حاکمیت باشد. این گزاره اما از جهات مختلف با مشکل مواجه است و منطقی به نظر نمیرسد. اول اینکه حسن روحانی چنین روحیهای ندارد و دوم اینکه عملکرد هشت ساله او چنان نارضایتی در جامعه ایجاد کرده که اساسا در چنین جایگاهی پذیرفته نخواهد شد.بر همین اساس باید سراغ گمانه دوم رفت و آن این است که روحانی میخواهد بگوید، هست و اگر لازم باشد از عملکرد و اقدامات دوران خود دفاع خواهد کرد. او قصد دارد بگوید که خانهنشین و منزوی نشده و به حاشیه نرفته است. این گزاره هم اما ایراداتی دارد. از همه مهمتر اینکه عملکرد دولت او به واقع چنان بود که جای دفاعی باقی نگذاشته است. نکته دیگر هم اینکه دفاع از دولت یازدهم و دوازدهم شاید منظور روحانی باشد اما حتما هدف او نیست. در حقیقت او با این دفاعها و از این مسیرها به دنبال رسیدن به هدف بزرگتری است.
هدف بزرگتری مثل نمایش اعتبار خود و امکانی که برای اظهار وجود و سیاست ورزی دارد. یا مقدمهچینی برای آینده سیاسی که در ذهن خود ترسیم کرده است.
در یک نگاه واقعبینانهتر و با در نظرگفتن روحیهای که از وی سراغ داریم به نظر میرسد که دو گزاره فوق جدی و محتملتر باشد. یعنی او میخواهد بگود که مثل رئیس دولت اصلاحات ممنوعیت و محدودیت ندارد و به هر شکلی که صلاح بداند، سیاست ورزی خواهد کرد. در پی آن هم احتمالا قصد دارد این را القا کند که صاحب آیندهای سیاسی است و میتواند در هر جایگاه و موقعیت دیگری به قدرت برگردد.
تنها مسالهای که ما و آقای روحانی باید درنظر داشته باشیم این است که آینده سیاسی او این بار نه به رویکرد و عملکرد جریان اصلاحات که رئیس جمهور شدن او را رقم زد، بلکه به عملکرد جریان اصولگرا که اکنون قدرت را درست دارد، بستگی دارد. طبیعتا هرچه عملکرد این جبهه در دولت و مجلس و سایر بخشها با ایراد و اشکال همراه باشد، روحانی و حامیان و همفکرانش هم بیشتر حرف برای گفتن یافته و فرصتهای بیشتری خواهند یافت.
درباره اینکه روحانی آینده سیاسی خود را چطور ترسیم کرده هم گمانههای مختلفی مطرح شده است. مشخصا برخی سیاسیون گفتهاند که او قصد دارد همان راهی را برود که مرحوم هاشمی رفسنجانی رفت و چنان جایگاهی را تصاحب کند. منتها این امر خیلی هم شدنی به نظر نمیرسد زیرا او برای هاشمی شدن یک مانع مهم پیش رو دارد و آن هم این است که ظرفیت لازم را ندارد.
اصلیترین ویژگی که هاشمی رفسنجانی داشت و روحانی ندارد ظرفیت همچسبی بین نیروهای سیاسی اصلاحطلب و اعتدالگرا است. روحانی تنها در دو مقطع انتخابات 92 و 96 موفق به این کار شد که آن هم تماما معطوف به تلاش و ظرفیت خودش نبود. یعنی در 92 این حمایت هاشمی و خاتمی و اصلاحطلبان بود که اصلاحطلبان و اعتدالگراها را پیوند داده و روحانی را رئیس جمهور کرد و در انتخابات 96 نیز وضعیت تقریبا همان طور بود.
با این حال باید منتظر ماند و دید که روحانی در رسیدن به هدف خود چقدر موفق میشود. هدفی که به نظر میرسد از سوی تیم رسانهای نزدیک به او از دوران ریاست جمهوری طراحی شده و پیگیری میشود.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.