فرمانده‌ ایرانی که گوش یک مزدور بعثی را برای صدام هدیه فرستاد!

وی پس از گذراندن چندین سال تحصیل در خوزستان، به واسطه تشویق‌های دبیر فیزیکش به نام مجلسی و رئیس دبیرستان (به نام کرباسچی)، برای ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و در دبیرستان ادب مشغول به تحصیل شد. وی پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ در دانشکده افسری ثبت‌نام کرد و در طول تحصیل به زبان‌های انگلیسی و عربی تسلط پیدا کرد. آذرفر در دوره‌های آموزش تکمیلی ارتش، دوره مقدماتی، دوره هوابرد و رنجر و همچنین دوره جنگ‌های ویژه (کلاه‌سبزهای ایران) در شمار دانشجویان عالی قرار داشت.

امیر سرتیپ آذرفر در سال ۱۳۳۹ به استخدام ارتش درآمد و پس از گذراندن دوران دانشکده افسری در لشکرهای کردستان و لرستان به عنوان فرمانده دسته مشغول خدمت شد و با گذراندن دوره‌های هوابرد و تکاور در داخل کشور با درجه ستوانی برای طی دوره‌های تکمیلی نظامی به خارج از کشور اعزام شد. او دوره‌های تکاور، هوابرد و جنگ‌های ویژه شامل جنگ‌های نامنظم، عملیات ویژه گریز، فرار و جنگ‌های روانی، دوره‌های جنگ در کوهستان شامل‌زیست در کوهستان‌های بلند و برف‌گیر، اسکی نظامی، بهمن‌شناسی و رزم در برف را با موفقیت طی کرد.

گذراندن دوره‌های نظامی مذکور و لیاقت شایستگی آذرفر باعث شد که از آن پس همواره از او به عنوان استاد در آموزش نیروهای نظامی کشور استفاده شود. در سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی، آذرفر با درجه سرگردی به عنوان فرمانده ایرانی نیروهای حافظ صلح سازمان ملل به جنوب لبنان اعزام شد و در راه بازگشت از آنجا که همزمان با حوادث پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود به دستور سرلشکر شهید ولی الله فلاحی فرمانده وقت نیروی زمینی فرماندهی پادگان و تیپ مریوان را بر عهده گرفت.

با شروع جنگ تحمیلی، امیر آذرفر فرماندهی تیپ ۱۸۴ خرم آباد را قبول کرد و همراه با دیگر فرماندهان دلیر ارتش همچنین امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی به جنگ با دشمن متجاوز پرداخت و بیش از گذشته به ارائه لیاقت و کاردانی خود پرداخت به طوری که امیر صیاد شیرازی در خاطرات کتاب ناگفته‌های جنگ در مورد آذرفر می‌گوید:« استاد بنده در رنجر بود خیلی شجاعت هم دارد، چراکه می‌جنگند خوب تحریک می‌کند و خودش نیز اهل عمل است؛ نیروها از او خیلی حساب می‌برند. بچه‌های سپاه پاسداران هم دوستش دارند با این‌که کمی لجباز هم هست ولی دوستش دارند به خاطر صداقت و راستی و درستی و شجاعتش.»

پس از عملیات فتح المبین، آذرفر مسئولیت‌های بسیار مهمی مانند فرماندهی تیپ ۳۰ گرگان مستعد در خوزستان و لشکر ۲۸ کردستان را بر عهده گرفت و نقش بسیار مهمی در عملیات پیروزمند والفجر ۴ ایفا کرد و سپس در تابستان ۶۵ به فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه منصوب شد.

شرایط ویژه این لشکر یعنی مستقر بودن در مناطق صعب العبور و برف گیر استان آذربایجان غربی از یک‌سو و درگیری همزمان لشکر با ارتش رژیم بعثی عراق و نیروهای ضد انقلاب از سوی دیگر حساسیت خاصی به فرماندهی آن می‌بخشید. اما آذرفر که به درجه سرهنگی رسیده بود با کوله باری از تجربه و با اتکا به دانش بالای خود در زمینه جنگ‌های کوهستانی درخشان‌ترین دوران حیات نظامی خود را در این لشکر سپری کرد. در حالی که همواره با استفاده از ابتکار عمل و نبوغ نظامی خود بسیاری از صحنه‌های جنگ با دشمن را طی سال‌های گذشته هدایت کرده بود.

او همراه با لشکر خود عملیات پیروزمندانه کربلای ۷ در اسفند ماه ۶۵ را طراحی و اجرا کرد. طی این عملیات، نیروهای تحت امر آذرفر ارتفاعات ۲۵۱۹ در داخل خاک عراق را تسخیر کردند. در بیشتر صحنه‌های این عملیات می‌تواند جلوه‌هایی از نبوغ نظامی و ابتکار عمل این فرمانده دلیر ارتش جمهوری اسلامی ایران را مشاهده کرد.

سروان علیرضا برجعلی از عملیات غرورآفرین کربلای ۷ می‌گوید: وقتی ما در ارتفاع دارغان مستقر بودیم، اطلاع دادند که فرمانده جدید لشکر برای بازدید می‌آید و دقایقی بعد، یک فروند بالگرد آمد و شهید صیاد شیرازی با تیمسار آذر فر از آن پیاده شدند. به طرف آنها رفته و ادای احترام کردم.

تیمسار آذرفر که مرا از قبل می‌شناخت، با دیدنم لبخندی زد و به شوخی گفت: «پسر، تو مگر بزکوهی هستی که هر جا ارتفاع بلند می‌بینی، روی آن سبز می‌شوی؟!» این را نیز بگویم که ملاقات قبلی من با تیمسار آذرفر، در ارتفاع سوران بود و منظور تیمسار اشاره به آن بود. لبخندی زدم و گفتم: «جناب سرهنگ، هر جا لازم باشد، ما می‌رویم». ایشان مرا در آغوش گرفت و پس از ابراز مهر و محبت خود، از وضع منطقه پرسید. ایشان را توجیه کردم.

بلافاصله به جمع سربازان و درجه‌داران آمدند و پس از یک سخنرانی مبسوط، به طرف یک سرباز رفت و بر پوتین او بوسه زد. با این کار ایشان، سربازان روحیه گرفتند، به‌طوری که اگر آزادشان می‌گذاشتیم، تا قلب بغداد هم پیش می‌رفتند. این حرکت ایشان آن قدر به نیروها روحیه داده بود که به قول معروف، هیچ کس کم نیاورد و همه با شوق و علاقه به حراست از آن منطقه راهبردی پرداختند.

امیر سرتیپ آذرفر در دوران فعالیت خود در ارتش جمهوری اسلامی مناصبی همچون فرماندهی لشکر ۶۴ ارومیه ۱۳۶۷–۱۳۶۵، فرماندهی لشکر ۲۸ کردستان، فرماندهی لشکر ۸۴ لرستان، فرماندهی قرارگاه غرب را بر عهده داشت. وی علاوه بر فعالیت‌های نظامی به صورت همزمان در این مناطق به تدریس مباحثی چون ریاضیات و زبان در دبیرستان‌ها پرداخت.

به دنبال پیروزی لشکر ۶۴ ارومیه در عملیات کربلای ۷ در اسفندماه ۱۳۶۵؛ امام خمینی (ره) طی تماس بی‌سیمی به وی تبریک گفت. وی در سال ۱۳۵۹ بر اثر اصابت ترکش خمپاره ضدانقلاب در پادگان مریوان از ناحیه دو پا مجروح شد.

امیر آذرفر می‌گوید که من و همسرم در سال ۶۴ ازدواج کردیم؛ اختر، همسرِ من از فارغ التحصیلان مسائل جغرافیایی از دانشگاه اصفهان است و یکی از افتخارات انسانی‌ام، داشتن چنین همسری است که در شرایط جنگیِ بسیار سخت ایران و عراق با داشتن یک فرزند پسرِ کوچک، زمانی‌که ما را به ارومیه منتقل کردند، بدون حتی سرِ سوزنی شکایت، سختی‌های منطقه را به جان خرید؛ او در آن زمان، در یک خانه فرماندهی بسیار بزرگ و ترسناک بدون سوخت و گرمای مناسب، زندگی کرد و در دبیرستان لعیا به تدریس پرداخت؛ او برای رفت و آمد خود به مدرسه در برف و سرمای شدید، بسیار مشکل داشت و خودروهای زیادی از ارتش در خانه فرماندهی پارک بود؛ اما همیشه به او تاکید می‌کردم که «مبادا از این خودروها استفاده کنی، سعی کن یک روحیه و شخصیتی از خود، ارائه کنی که مردم بدانند ما برای ماموریت مقدس دفاعِ از آنها به این منطقه آمده‌ایم، نه برای رفاه و مسائلی از این دست؛ آبروی من و شما به کفش‌های کهنه‌ای است که با آن به مدرسه می‌روی؛ و باید ثابت کنی که درویش اخلاقی هستیم؛ ما نباید از امکانات ارتشی استفاده کنیم تا مبادا تصور شود که افرادی سوء استفاده‌گر هستیم؛ بلکه ما مرد جنگی باشرفی هستیم که می‌خواهیم جان‌مان را فدای مردم‌مان کنیم»؛ البته هرگز هم تظاهر اسلامی و ریا نداشتیم.

شهر ارومیه مرکز استان بود و مورد بمباران هم قرار می‌گرفت؛ در آن هنگام اگر من در داخل پادگان حضور داشتم، عده‌ای می‌آمدند و می‌خواستند مرا به زور به پناهگاه‌های زیرزمینی ببرند، اما می‌گفتم ” امکان ندارد، من که فرمانده لشگر هستم به پناهگاه بروم ولی سربازان من، سرِ پست در حالِ انجام وظیفه باشد؛ بلکه باید کنار آنها باشم تا روحیه جنگی بالا برود.»

وی که برای طی دوره‌های تکاوری به انگلستان اعزام شده بود با صدام همکلاس بود و پس از طی دوره‌های آموزشی با نمرات بالا موفق شده بود تا انگشتر تکاوری را از دست ملکه انگلستان دریافت کند.

امیر سرتیپ دوم آذرفر درباره سادگی سربازی می‌گوید که سادگی شرف سربازی است کسی که می‌خواهد سر و جان ببازد و آن را در راه آرمان‌ها و اعتلای یک ملت تقدیم می‌کند، نباید مقام پسند و نباید پست فرماندهی لشکر او را به خود جذب کند. می‌گویند امیر آذرفر فرمانده‌ای است که گوش یک مزدور بعثی را برای صدام هدیه فرستاده است.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.