این فرمانده سپاه درسی بزرگ به نماینده مجلس داد +عکس
او می نویسد؛ «زمستان سال ۵۹ یا به گمانم ۶۰ بود در سالن غذاخوری سپاه میاندوآب ناهار میخوردم. یکباره دو نفر روبه رویم نشستند. احوالپرسی شروع شد. متوجه شدم ترکی نمیدانند. معنویت، اخلاص و صفای باطن یکی از آنها فوقالعاده بود. صولت و صلابت خاصی در ایشان دیده میشد. گفتوگو شروع شد. به مانند ابر بهار که منتظر بهانهای است تا ببارد و بوستانها بیاراید. بحث کاملا عرفانی بود. با لهجهی اصفهانی که آن زمانها به شکل فوقالعادهای ذائقهام را شیرین میساخت. از دفترچهای که در دست داشت کاغذی درآورد و روی آن مطلبی نوشت و به من داد.
بنا بر آنچه ایسنا منتشر کرده، در ادامه این خاطره نگاری آمده بود؛
«به نام خدا
من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته »
تازه متوجه شدم ایشان محمد سلمانی فرمانده عملیات سپاه شاهیندژ است. بعد از آن واقعه که این حدیث قدسی یا مرسل را به من آموخت مجدد چند بار محمد را در سپاه میاندوآب دیدم. مواقع آمد و شد به قرارگاه حمزه سر راه برای نماز یا ناها و شام به سپاه میاندوآب سر میزد.
بعد از اندک مدتی ناگهانی این ققنوس حقیقت، آزادی، دیانت و عشق از آذربایجانغربی رخت بربست و به جنوب رفت. بعدها شنیدم محمد سلمانی اهل اصفهان در عملیات فتحالمبین مشمول اکمل و مصداق عینی وردی شد که به دیگران میآموخت و تعلیم میداد.
آری او معلم عشق و شهادت بود و اول از همه به آنچه که باور داشت عامل بود. معلمانی که دروغ بلد نبودند، وعده سر خرمن نمیدادند. وقتی به هم میرسیدند پیوند ملکوتی مییافتند و از هم جدا نمیشدند. خلاف مردان این روزگار که بسیار سخت مگر برای تقسیم غنیمت به هم نزدیک میشوند و به بهانهای ریز مربوط به رنگ یا عدد جنگ ریاست و سیاست آنها را از هم به سرعت نور جدا میکند.
دوستان و همرزمان شهید سلمانی بر سر مزارش
در حال حاضر نمیدانم از بازماندگان محمد سلمانی، منسوبین، برادران و خواهرانش کسی هست یا نه اما به یقین میدانم استان اصفهان گهواره تربیت این فرزندان بزرگ و به یادماندنی پابرجاست. خاضعانه و خاشعانه در قبال آن همه افتخارسر تعظیم فرود میآورم.»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.