آیت الله صادق خلخالی از نگاه فرزندش/طرحی از یک زندگی
حجم گسترده تبلیغات رسانههای ضدانقلاب در فضای رسانهای و مجازی علیه آن روحانی مبارز، خود حاکی از تأثیر گسترده او در فرآیند تکوین نهضت و نظام اسلامی است. هم از این روی و در تکریم یاد و خاطره آن فقید سعید، مقال پیش رو را به شما تقدیم میداریم.
داوری مطلق درباره انسانها میسور نیست، با این همه این سخن نباید تبدیل به کلیشه و شعار شود و در سایه آن، معدلهای معکوس و واژگونه ارائه گردد! این رویکرد نامیمون، سالیانی است که از سوی رسانههای ضدانقلاب درباره یکی از یاران دیرین انقلاب جاری گشته و ذهنیتهای پوچ و عاری از حقیقت آفریده است. این مقال بر آن است تا نشان دهد که در پس این غوغا، عظمتی خفته است!
طرحی از یک زندگی
آیتالله حاج شیخ محمدصادق صادقی گیوی مشهور به خلخالی، در اول مرداد ۱۳۰۵ در روستای گیوی از توابع خلخال، در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش کربلایی یدالله و مادرش امالبنین، انسانهایی متدین و عاشق اهلبیت (ع) بودند، لذا زمینههای فرهنگی شیعی برای تربیت فرزندانشان را به درستی فراهم کرده بودند.
آیتالله خلخالی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، برای تحصیل در علوم حوزوی به اردبیل رفت و در مدت یک سال دروس مقدمات را در آنجا خواند. در سن ۱۷ سالگی با توصیه پدر، به حوزه علمیه قم رفت و دروس حوزوی را در آنجا ادامه داد. وی پس از اتمام دروس سطح، در درس خارج محضر بزرگانی، چون آیتالله بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی و... را درک کرد. او با پیگیری عجیبی تحصیلات خود را دنبال میکرد. خود او گفته طی ۱۳ سال شرکت در درس امام، حتی یک روز هم غیبت نکرده است، مگر اینکه مسافرت ضروری یا بیماری برایش پیش آمده باشد! او خود در این باره میگوید: «آیتالله بروجردی یک محقق به تمام معنا بود، اما من در زمانی محضر ایشان را درک کردم که به علت کهولت سن، دیگر توان این را نداشتند که مطالب را به طور منظم بیان کنند و به اشکالات پاسخ بگویند، اما امام جوانتر بودند و در بحثهای فلسفی و عرفانی و علمی تبحر خاصی داشتند. مطالب اصولی ایشان هم بسیار مورد توجه واقع شده بود، طوری که دیگر در تکیه کوچه حرم برای طلاب مشتاقی که برای حضور در درس اصول ایشان میآمدند جا نبود و به ناچار محل درس را به مسجد سلماسی منتقل کردند. با اینکه امام شهریه نمیدادند و پولی در بین نبود، تمام کسانی که تشنه علمآموزی بودند، به درس امام میآمدند».
آیتالله خلخالی از همان ابتدای ورود به حوزه علمیه قم، با شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی رابطه دوستی برقرار کرد و این دو تا پایان عمر آن شهید، دوستان صمیمی و وفادار یکدیگر بودند. آنها با یکدیگر مباحثه علمی هم داشتند و همین دوستی باعث شد آیتالله خلخالی از نزدیک با امام خمینی آشنا شود. با آغاز نهضت امام خمینی، آیتالله خلخالی مبارزات سیاسی خود را شروع کرد. البته پیش از آن هم در منابر خود، همواره از شاه و حکومت وی انتقاد میکرد. به عنوان نمونه، او بسیار جوان بود که با فدائیان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی آشنا شد و همکاری نزدیک آنها را شروع کرد. همین موضوع باعث شد که موقتاً او را از مدرسه فیضیه اخراج کنند!
با اوجگیری مبارزات سیاسی، آیتالله خلخالی بارها توسط رژیم شاه دستگیر و در زندانهای قم و تهران زندانی شد. چهار سال هم به نقاط بد آب و هوایی، چون بندر لنگه، انارک، لار، بانه، رفسنجان و رودبار تبعید شد و تا اواخر حکومت شاه، در بندر لنگه تبعید بود. او در دوران تبعید نیز لحظهای دست از فعالیت برنداشت و همواره به افشاگری رژیم شاه میپرداخت. در دوران تبعید امام در نجف، چند بار به حضور ایشان رفت. زمانی هم که امام در پاریس بودند، خدمت ایشان رفت و ۱۲ روز قبل از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت تا در ساماندهی کمیته استقبال و زمینهسازی برای پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی را ایفا کند. آیتالله خلخالی در سالهای قبل از انقلاب، عضو جامعه مدرسین شد و در تمام فعالیتهای سیاسی آن شرکت کرد. امضای او پای اکثر اعلامیهها و نامههای جامعه مدرسین، گواه صادقی بر این مدعاست.
پس از پیروزی انقلاب حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی و سپس سرپرست کمیته موادمخدر بود. پس از انقلاب مسئولیتهای زیر را به عهده داشت:
* نماینده مردم قم در مجالس اول، دوم و سوم
* نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری اول
* سرپرست کمیته مبارزه با موادمخدر
* نماینده امام و قاضی شرع کردستان و خوزستان
* نماینده امام برای مقابله با غائله گنبد
آیتالله خلخالی در دورههای قبل و بعد از انقلاب، به تدریس دروس حوزوی مشغول بود و در طول عمر خود، خدمات علمی و فرهنگی فراوانی را انجام داد. وی در پایان عمر در قم به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و سرانجام در روز پنجم آذر ۱۳۸۲ از دنیا رفت و در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
همراه با فرزند نامدار امام
نقطه آغازین آشنایی آیتالله صادق خلخالی با رهبر کبیر انقلاب، آشنایی او با شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی بود. این دوستی که تا پایان حیات آن شهید ادامه داشت، موجب نزدیکی شدید خلخالی به شخص امام و بیت ایشان شد. او بعدها درباره چگونگی آشنایی با فرزند ارشد امام اینگونه نگاشته است: «باید بگویم اگر کسی ادعا کند که به اندازه حقیر در خلوت و هجرت با آقای حاجآقا مصطفی شهید همراه بوده، در واقع نبوده است. در سال ۱۳۲۴ هـ ش من یک جوان ۱۸ ساله بودم که وارد حوزه علمیه قم و در مدرسه فیضیه به تحصیل مشغول شدم. آشنایی من با آن شهید- که در آن زمان جوانی ۱۵ ساله بود- از دو، سه روز پس از ورودم به حوزه، شروع شد و بیش از ۳۰ سال ادامه یافت. مقدمه آشنایی، این بود که ایشان در صف نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا همراه با حضرت امام در مدرسه فیضیه، با یک قبا بدون عمامه شرکت میکرد و کتاب در زیر بغلش بود. کمکم اسم او را یاد گرفتم و آشنایی ما با ایشان شروع شد.
شبهای تعطیلی پنجشنبه و جمعه غالباً به اطراف قم، کوه خضر، جمکران، شمسآباد و شاهجعفر رفته و شب را در آن جا بیتوته میکردیم. در مجامع درس نزد اساتید، بازی در رودخانه قم، بیتوته مسجد جمکران و مسافرتهای طولانی کاشان، محلات، ارومیّه، اردبیل، خلخال، اصفهان، مشهد، تبریز، تهران، شیراز و جاهای دیگر، نظیر وکیلآباد و طرقبه مشهد، تار و پود زندگی علمی و مبارزاتی ما را تشکیل داد. از همان اوایل آشنایی، کتاب سیوطی، مغنی، معالم، مطول، لمعه، قوانین، رسائل، مکاسب و کفایه و قدری هم مقدمه رجال مامقانی را با هم خواندیم و مباحثه کردیم. در درس مرحوم آیتالله حجت و آیتالله بروجردی و آیات دیگر از جمله درس خارج حضرت امام، به مدت ۱۳ سال- قبل از آن که او را به بورسا تبعید کنند- شرکت کردیم. ایشان بیاندازه سریعالانتقال و هوشیار بود و کسی نمیتوانست کلاه بر سر او بگذارد. همیشه با منطق برنده و قاطع با افراد روبهرو میشد و اصلاً یک لحظه هم حاضر نبود زیر بار زور و ظلم و ستم برود و این سجیه را از حضرت امام به ارث برده بود و بر همین اساس نیز، جان خود را فدای اسلام کرد...»
همراه با امام
شناخت آیتالله خلخالی از امام خمینی به دلیل دوستی با شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی، از نزدیک و نسبتاً دقیق بود. او بعدها درباره چند و، چون این قرابت و یافتههای خویش در ضمن آن، چنین گفت: «آشنایی من با حضرت امام، از طریق آشنایی با مرحوم آقامصطفی شروع شد. ایشان را میدیدم که همراه با پدرش در نماز جماعت ظهر و عصر، پشت سر آیتالله آقای سیداحمد زنجانی و شبها پشت سر آیتالله آقای سیدمحمدتقی خوانساری نماز میخواندند. گاهی هم که هوا سرد بود یا آقای خوانساری کسالت داشتند، این آقا- که در آن دوره به ایشان حاجآقا روحالله میگفتند- پیشنماز میشدند و ما به ایشان اقتدا میکردیم. من همیشه میدیدم که آقامصطفی با یک سید بسیار متین و موقری- که همیشه سرش پایین و بسیار آراسته بود و لباس مرتبی میپوشید- به مدرسه میآید. از او پرسیدم این آقا کیست؟ گفت: ایشان حاجآقا روحالله پدر من هستند. به این ترتیب در پی آشنایی و رفاقت با حاجآقا مصطفی، پای ما به بیت امام باز شد.»
این نزدیکی موجب شد خلخالی از آغاز مبارزات، در زمره ملتزمین رکاب امام باشد و طبعاً از فراز و فرودهای انقلاب و نیز تأسیس نظام اسلامی، گفتنیهای شنیدنی به دست دهد. نکات ذیل در زمره آنهاست: «یادم هست در دوران مرجعیت آقای بروجردی، آقای حاجآقا مرتضی حائری مدتی به شدت از بعضی از مسائل در حوزه قم مکدر شد و به مشهد رفت، ولی به اصرار امام برگشت و درس را شروع کرد. موقعی که امام در مدرسه فیضیه علیه شاه سخنرانی میکند، ظاهراًَ فردای آن روز حاجآقا مرتضی نزد ایشان میرود و با خوشحالی میگوید شما انتقام گوهرشاد را از شاه گرفتید! اما بعدها نمیدانم به چه دلیل راه خود را از امام جدا کرد و در نامهای به امام نوشت: همه کارهای شما خلاف شرع است! امام بسیار از این نامه مکدر شده بودند. آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری که خود نیز مرد مبارزی بود، از امام بسیار خوششان میآمد و با ایشان رابطه بسیار صمیمانه و نزدیکی داشتند، چون هر دو درک سیاسی داشتند و روحیه همدیگر را خوب میشناختند. آیتالله بروجردی هم امام را به عنوان یکی از اساتید درجه اول حوزه قبول داشتند و یادم هست که وقتی امام وارد مجلس روضه ایشان میشدند، آقای بروجردی به احترام از جا برمیخاستند. همچنین شنیدم که مرحوم آیتالله آشیخ عبدالکریم حائری از دورانی که امام طلبه بودند، به ایشان عنایت داشتند. حاجمیرزا مهدی مازندرانی، حاجشیخ ابوالقاسم قمی، آمیرزاجواد آقاتهرانی، مرحوم علامه طباطبایی و... همگی به امام علاقه داشتند و در همه جا نسبت به امام متواضع بودند و امام را مقدم میدانستند. خود امام هم به علما و طلبهها بسیار احترام میگذاشتند و همواره تأکید میکردند که زندگی علما باید با قداست باشد. ایشان وقتی از پاریس به تهران و سپس به قم تشریف آوردند، با کمال تواضع و بزرگواری به منزل علما و رفقای قدیمی خود رفتند. یک روز هم آقای اشراقی تلفن زد و گفت آقا میخواهند به منزل شما بیایند. گفتم صبر میکردید مقدماتی را فراهم کنم؛ گفتند مقدمات ضرورت ندارد. وقتی امام تشریف آوردند و در حیاط خانه، افراد مسلحی را دیدند، به مزاح فرمودند یک وقت اینها ما را دستگیر نکنند! بعد افزودند خوب کردید که احتیاط را از دست ندادید، همیشه بین افراد مسلح رفت و آمد کنید.»
همراه با فدائیان اسلام
آیتالله خلخالی پیش از آغاز نهضت امام خمینی نیز، نسبت به رژیم شاه نگرشی انتقادی داشت و نسبت به مبارزین با حکومت، احساس نزدیکی میکرد. او در اواخر دهه ۲۰، نسبت به جمعیت فدائیان اسلام چنین نگرشی داشت. چنان که خود در مصاحبهای گفت: «شهید سیدعبدالحسین واحدی با مرحوم آقا سیدمصطفی خمینی دوست بود و بنده هم با ایشان دوست بودم. گاهی هم به حجره ما میآمد و از طریق او بود که با فدائیان اسلام آشنا شدم. شهید نواب صفوی را هم از دور میشناختم و میدانستم سید جلیلالقدری است که غیرت دینی زیادی دارد. آشنایی من با فدائیان اسلام به برههای برمیگردد که قرار بود جنازه رضاخان را به قم بیاورند. فدائیان اسلام و بعضی از علما از جمله مرحوم آیتالله خوانساری با این قضیه مخالف بودند. آیتالله بروجردی هم با این قضیه موافق نبودند، اما اظهار نظر صریحی نمیکردند، اما اطرافیان ایشان- که بعضیهایشان با دربار سر و کار داشتند- تلاش خود را میکردند که جنازه رضاخان را به قم بیاورند و مخصوصاً توقع داشتند که یکی از علمای قم بر جنازه نماز بخواند و اگر بشود او را در قم دفن کنند! فدائیان اسلام علیه این کار شروع به فعالیت کردند به طوری که هیچ یک از علمای شاخص قم و بسیاری از طلاب در روز آوردن جنازه به قم، از خانههایشان بیرون نیامدند و در نتیجه پس از اینکه جنازه را با قطار از اهواز آوردند، آن را در حرم گرداندند و سریع به حضرت عبدالعظیم بردند و در آنجا در مقبرهای دفن کردند. ما این مقبره را بعد از انقلاب ویران کردیم. البته ما در آن به آثار جنازهای برنخوردیم، شاید این حرف درست باشد که محمدرضا بقایای جنازه پدرش را با خود برده بود، عدهای هم این حرف را گفتهاند. در هر حال حرکت فدائیان اسلام باعث شد جنازه رضاخان در قم دفن نشود و این یکی از خدمات آنهاست».
به روایت فرزند
سخن درباره کارنامه خلخالی طولانی است، اما از آن روی که کارکرد انسانها را با خلوص و دنیاگریزی آنان میسنجند، مروری بر این صفات وی از زبان فرزندش محمد صادقی (خلخالی) در پایان این مقال، بهنگام به نظر میرسید.
وی در هفتمین روز از درگذشت پدر در گفت و شنودی با یکی از جراید، درباره خصال و ویژگیهای او چنین گفت: « آیتالله خلخالی در طول تصدی مسئولیت حاکم شرع از جانب امام، هیچکس را به صورت مخفی محاکمه نکرد. تمام محاکمات ایشان علنی بود و پروندههای آن نیز موجود است. آیتالله خلخالی اصرار داشت تا در دادگاه متهمینی که مجرم بودن آنان از نظر همگان روشن بود، تمامی شهود و مدارک لازم برای رسیدن به حکم عادلانه وجود داشته باشد. او به دلیل توصیهناپذیری در دوران تصدی سمت حاکم شرع در خصوص برخی متهمان دادگاهها، بسیاری از دوستان خود را از دست داد! پدرم حتی در محاکمه کسانی که قبلاً از سوی وجدان عمومی جامعه محکوم شده بودند و مردم به هیچ روی حاضر نبودند آنان یک روز بیشتر زنده بمانند، جانب عدالت را فروگذار نمیکرد و این امر بعضاً اعتراض خانوادههای شهیدان را نسبت به تأخیر در حکم اعدام کسانی که فرزندان آنان را به شهادت رساندهاند، برمیانگیخت... ایشان معتقد بود که اگر بنا بود ملاک ما برای ارزیابی صحت تصمیمات و اقداماتمان، داوری رادیوهای بیگانه و گروهکهای ضدانقلاب باشد، اساساً دلیلی نداشت که انقلاب کنیم».
محمد صادقی در ادامه این گفت و شنود درباره خصال و ویژگیهای اخلاقی پدرش نیز نکاتی را به شرح ذیل بیان کرد: «ایشان در دوران تبعید سعی در جذب همه مردم حتی مأموران ساواک داشت و توانست با اخلاق حمیده خود، برخی از آنان را جذب خود کند که این دوستیها تا پس از پیروزی انقلاب هم ادامه یافت. هرگاه برای دیدار ایشان به تبعیدگاههای مختلفی که در آن بود میرفتم و با او در اماکن عمومی قدم میزدم، جلوههای متفاوت و متعددی از علاقه و احترام عامه مردم نسبت به ایشان را میدیدم... در سالهای اول انقلاب تدبیری اندیشیده شده بود که به محافظان شخصیتهای انقلاب- که انصافاً بضاعتی هم نداشتند- زمین تعلق بگیرد و یکی از محافظان حاجآقا هم رفته بود و ثبت نام کرده بود. ایشان به محض اطلاع آن فرد را خواستند و به او گفتند فوراً برو و درخواستت را پس بگیر، هر وقت من صاحب زمین شدم تو هم برو بگیر!... او به هیچ وجه اجازه نداد خانواده و اطرافیان از نام و جایگاه او استفادهای کنند.»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.