زن جوان در تحقیقات پلیسی ادعا کرد که ساعت ۱۴ روز دهم مهر قصد رفتن به خانه را داشتم که سوار بر خودروی پژو ۴۰۵ شدم ودر مسیر راننده که چرب زبان بود با نشان دادن چند شمش طلا گفت که می‌تواند یکی از آن‌ها را با طلاهای من جابه جا کند. به رفتارش مشکوک شدم و پیشنهادش را رد کردم.

زن جوان افزود: پس از دقایقی که به حرف‌های راننده بی توجه بودم ناگهان مرد عصبانی یک چاقو به سمتم گرفتم و با تهدید طلاهایم را به ارزش ۱۰ میلیون تومان سرقت کرد، اما موفق شدم شماره پلاک خودرویش را یادداشت کنم.

بدین ترتیب، با به دست آمدن نخستین سرنخ، تحقیقات پلیسی آغاز شد و در گام نخست صاحب خودرو که مرد جوانی بود، بازداشت شد و ادعا کرد خودرویش را برای فروش در اختیار یکی از بستگانش به نام سعید ۵۴ ساله قرار داده است.

همین کافی بود تا ماموران با شناسایی خانه سعید در یک عملیات غافلگیرانه متهم را که قصد خارج شدن از خانه اش را داشت دستگیر کنند و کارآگاهان در ادامه تجسس‌ها پی بردند که این مرد در سناریوی دیگری پس از طرح دوستی با زنان و جلب اعتمادشان از آن‌ها برای خرید شمش طلا پول‌های میلیونی گرفته، اما این شمش‌ها همگی تقلبی و دکوری بوده است.

انتقام گیری از زنان

سعید ۵۴ ساله که در زندگی اش یک بار به دلیل کلاهبرداری شریکش به زندان رفته ادعا می‌کند، با ضربه‌ای که همسرم به من زد تصمیم به انتقام گیری از زنان گرفتم.

شغل؟

قبلا در کار طلا و جواهرات بودم که شریکم کلاهبرداری کرد و من ماندم با کلی طلبکار و به زندان رفتم.

الان به چه جرمی دستگیر شده ای؟

کلاهبرداری.

شیوه و شگرد؟

با خودروی پژو ۴۰۵ به طور خیلی اتفاقی و گذری مسافرکشی و فقط زنان جوان را سوار می‌کردم که پس از دوستی با آن‌ها و جلب اعتمادشان به بهانه این که می‌توانم برایشان طلا و ارز ارزان تهیه کنم پول می‌گرفتم و سپس ناپدید می‌شدم. در دو مورد شمش تقلبی در اختیارشان قرار دادم.

چطور به تو اعتماد می‌کردند؟

حدود یک ماه وقت می‌گذاشتم. با سوژه هایم به رستوران و تفریح می‌رفتیم و ادعا می‌کردم در زمینه طلا و ارز فعالیت دارم و پس از اعتمادسازی می‌گفتم که می‌توانم برای سرمایه گذاری کمک شان کنم.

چقدر پول به حسابت واریز کردند؟

یکی از آن‌ها حدود ۵۳ میلیون چک رمزدار داد یکی هم حدود ۱۸ میلیون تومان، مبالغ میلیونی زیادی به حسابم واریز شده است.

راحت به تو اعتماد می‌کردند؟

پیشنهادم وسوسه آمیز بود و آن‌ها نیز طمع می‌کردند.

طمع؟

بله، می‌گفتم اگر ۵۰ میلیون تومان سرمایه گذاری کنند برایشان طلا و ارز در یک زمان مناسب خریداری می‌کنم و پس از سه روز با فروش آن‌ها حدود ۴۰ میلیون تومان سود می‌کنند، سودی که اگر این سرمایه را در بانک هم بگذارند تا ۱۰ سال بعد نیز نمی‌توانند به دست بیاورند، به همین دلیل همه آن‌هایی که وسوسه می‌شدند و طمع می‌کردند، در دام من گرفتار می‌شدند.

این شیوه و شگرد را از کجا یاد گرفتی؟

از یک فیلم که در شبکه‌های خارجی نشان می‌داد، یاد گرفتم.

برای پول این کار را می‌کردی؟

نه، فقط برای انتقام گیری.

از چه کسی؟

از زنان.

چرا؟

سال ۹۰ بود که شریکم همه طلاها و پول هایم را بالا کشید و ناپدید شد و، چون چک‌های زیادی دست مردم داشتیم و همه من را می‌شناختند به ناچار به زندان رفتم، با توجه به این که چک‌ها در پرونده‌های جداگانه رسیدگی می‌شد به ۱۳ سال حبس محکوم می‌شدم، اما این مسیر اولیه پرونده بود و چک بلامحل در مجموع دو سال زندان دارد که پس از یکی شدن پرونده‌ها قاضی برایم نزدیک به دو سال زندان برید. داخل زندان بودم که یک وکیل به زندان آمد، فکر کردم وکیل شاکیان پرونده ام است، اما ادعا کرد که از طرف همسرم آمده است و او طلاق می‌خواهد. باور نمی‌کردم، اما بعد از چند روز دوباره وکیل همسرم به زندان آمد و درخواست طلاق را داد. خیلی برایم سخت بود. در زندان همه می‌گفتند، این کار نامردی است و برای من هم قابل هضم نبود، حتی بستگانش هم می‌گفتند کسی که دستش بسته است نباید مشت به صورتش زد!

یعنی قصد جدایی نداشتی؟

اگر صبر می‌کرد آزاد می‌شدم و بعد درخواست طلاق می‌داد به خدا آن قدر ضربه نمی‌خوردم و با درخواست طلاقش نیز موافقت می‌کردم، ولی این که در زندان بودم و این درخواست را کرد برای من سخت بود، چون قبل از این اتفاقات زندگی خوبی برای زن و بچه هایم فراهم کرده بودم.

وضعیت مالی خوبی داشتی؟

بله، یک آپارتمان و خودروی گران قیمت داشتم و همه شرایط برای زندگی همسرم خوب بود.

بعد از آزادی تلاش کردی همسرت دوباره به زندگی بازگردد؟

به نتیجه‌ای نرسید.

بعد از آزادی چه کردی؟

شش ماه به دنبال کار گشتم، در بازار طلافروشی به طور غیرمستقیم هم برای من کار نبود و کسی اعتماد نداشت، به صنف دیگری رفتم که آن‌ها هم به خاطر سابقه دار بودنم حمایتم نکردند تا این که در تاکسی اینترنتی مشغول کار شدم و درآمد خوبی داشتم، اما بعد از دو ماه حسابم بسته شد و، چون سوءپیشینه ام را گرفته بودند، دیگر با من همکاری نکردند و این در حالی بود که من زورگیری یا سرقت نکرده بودم و سابقه ام مالی بود. مدتی هم به رستوران‌ها رفتم و ضایعات قوطی نوشابه‌ها را می‌خریدم و در کار فروش ضایعات مشغول شدم که شهرداری جلوی راهم را گرفت.

یعنی به خاطر پول دست به این کار زدی؟

نه، ۱۰۰ درصد فقط به خاطر انتقام گیری دست به این کار زدم. من نیازی به پول نداشتم، در خانه مادرم زندگی می‌کنم و با حقوق بازنشستگی پدرم زندگی می‌کردیم و برادرم که وضعیت مالی خوبی دارد نیز به مادرم کمک می‌کرد. در گذشته وضعیت مالی خوبی داشتم و هیچ عقده‌ای برای خوش گذرانی و زندگی راحت ندارم که بخواهم به خاطر پول دست به این کار خلاف بزنم.

ارزشش را داشت؟

من فقط از ضربه‌ای که به زنان می‌زدم لذت می‌بردم، ارزش مالی نداشت، اما ارزش روحی داشت و حالم را خوب می‌کرد.

فکر می‌کردی دستگیر شوی؟

بله، به دستگیر شدن و مصاحبه کردن با شما فکر می‌کردم، ولی هیچ چیز جز انتقام گیری برایم مهم نبود.

چرا بعد از اجرای نقشه ات پول را به حساب طعمه هایت باز نمی‌گرداندی؟

من با آن‌ها فقط دوست بودم و هیچ آدرسی از خانه آن‌ها نداشتم و سیم کارتم را نیز بعد از کلاهبرداری از بین می‌بردم و دیگر دسترسی به آن‌ها نداشتم.‌

می‌توانی پول را به شاکیان پرونده ات باز گردانی؟

بخشی از پول در حسابم است و بقیه آن را هم برادر و عمویم می‌توانند تهیه کنند و رضایت بگیرند.

چند سال قبل ازدواج کردی؟

سال ۷۰ ازدواج کردم.

با انتقام گیری به آرامش رسیدی؟

وقتی دستبند روی مچم خورد به آرامش رسیدم.

به نظرت به خودت لطمه نزدی؟

ایرادی ندارد، گاهی اوقات باید به خودت لطمه بزنی تا لطمه‌ای که در گذشته خوردی از بین برود!

چرا از همسرت انتقام نگرفتی؟

چون نمی‌خواستم به زندگی فرزندانم آسیب برسد.

انتقام گیری و لطمه زدن به دیگران درست است؟

نه، ولی در موقعیتی قرار گرفتم که راه دیگری نداشتم. یک فیلم بود که در آن به قاتل گفتند چرا آدم کشتی، گفت، چون در موقعیتی که قرار گرفتم و دست به این کار زدم، اگر هرکس دیگری در آن موقعیت قرار می‌گرفت دست به قتل می‌زد. من هم در موقعیت قرار گرفتم.

چرا پیش روان شناس نرفتی؟

فکر می‌کردم سالم هستم، ولی مغز سالمی ندارم و تازه فهمیده ام مشکل دارم.

«سعید در این صحنه دست روی صورتش گذاشت و شروع به گریه کرد و اشک روی گونه هایش جاری شد و خواست دقایقی ساکت باشد».

چرا گریه؟

به خاطر گذشته و زندگی که داشتم و حالا دیگر هیچ چیز برایم نمانده است.

چه آرزویی داری؟

آرزو داشتم به زندان بروم. باور نمی‌کنید در دادسرا متهمان التماس می‌کنند که با قرار وثیقه آزاد شوند، ولی من التماس می‌کنم که مرا به زندان بفرستند.

چرا زندان؟

چون در آن جا آدم‌ها در یک سطح هستند، اما بیرون از زندان همه نامردی می‌کنند، چه از نظر مالی چه از نظر احساسات هیچ کسی به فکر دیگری نیست و همه به دنبال پله کردن همدیگر هستند.

یعنی در زندان آرامش داری؟

من دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم، دیوار زندان بلند، اما عمرش کوتاه است و من هم آزاد می‌شوم. زندان قبرستان زنده هاست.

قبرستان زنده ها؟!

بله، مادر من اگر ازش بخواهم فقط سه شنبه‌ها می‌تواند به ملاقاتم بیاید، آن هم باید ۱۰۰ کیلومتر مسافت را طی کند که هفته‌ای یک بار یا دو هفته یک بار و سپس ماهی یک بار و کم کم ملاقات‌ها زمانش طولانی‌تر می‌شود و این برای همه ما زندانی‌ها عادی است، مثل این که وقتی یک نفر فوت می‌کند هر روز همه به سر مزارش می‌روند، اما با گذشت زمان دیگر فراموش می‌شود.

از شریکت خبر داری؟

به حساب امروز که چهار میلیارد تومان از من کلاهبرداری کرد و به کانادا رفت و دیگر از او خبری ندارم.

برنامه‌ای برای آینده داری؟

آزاد شوم به کنار مادرم می‌روم و بچه هایم را هم که مثل همیشه می‌بینم، هیچ برنامه خاصی برای آینده ندارم.

حرف آخر؟

شاکیان نگران نباشند پولشان را می‌پردازم.

بنا به این گزارش، این متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران قرار دارد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.