عملیات کربلای ۴ به روایت فرماندهان صدام
سپهبد «رعد مجید رشیدحمدانی»، از فرماندهان گارد ریاست جمهوری عراق در کتاب «جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام»، درباره عملیات کربلای ۴ میگوید: «به دلیل حجم بالایی که برای تلفات دشمن ادعا شده بود، صدام نبرد مقابله با ایرانیان را نبرد روز بزرگ(معرکه الیوم العظیم) نامید و با این احتمال که حمله ایرانیان شش ماه عقب افتاده، به نیروها راحت باش و مرخصی داد و آنها را برای سازماندهی مجدد و گذراندن آموزشهای بیشتر به مناطق پشت جبهه بردند.
این برای همه فرماندهان و سربازان عراقی فرصتی برای استراحت بود. همچنین صدام در یک حرکت نمایشی و برای نشاندادن قدرت خود به زیارت خانه خدا رفت. با وجود اینکه نیروها و فرماندهان عراقی از حقیقت ماجرا خبر داشتند و میدانستند که تعداد کشتهشدگان و اسرای ایرانی آن مقدار اعلام شده نیست و نیروهای ایرانی مجدد در حال تدارک حمله به سوی بصره هستند و همچنین در عملیات فریب نیروهای ایرانی توانستند از راهکار پنج ضلعی وارد شوند اما از ترس صدام بسیاری از اطلاعات را به او نمیدادند.
سازمان اطلاعات آمریکا پیش از عملیات فاو، اطلاعات موردنیازمان را تأمین میکرد. سازمان اطلاعات عراق فردی را به ما معرفی کرد به نمایندگی از دولت آمریکا که تصاویر ماهوارهای مورد نیاز را برایمان تهیه میکرد. سازمان اطلاعاتی فرانسه، یوگسلاوی و شوروی نیز با ما همکاری میکردند. برای نمونه، KGB در رمزگشایی پیامهای ایرانیان به ما کمک میکرد.
سرلشکر وفیق السامرایی، رئیس استخبارات نظامی ارتش عراق در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» میگوید: نیمه دوم سال ۱۹۸۶ (تابستان تا زمستان ۱۳۶۵) تلاشهای اطلاعاتیاش را بسیار شدید و فراگیر و متمرکزکرده. «السامرایی» آنچنان به خودشان و اطلاعاتشان اعتماد داشته که در ساعت و زمانی که حدس میزده حمله نیروهای ایرانی آغاز شود، برای اصلاح موی سر به آرایشگاه میرود. او شب آغاز کربلای ۴ را اینگونه توصیف میکند: "ما روز آغاز حمله احتمالی را شامگاه ۲۴ یا ۲۵ دسامبر ۱۹۸۶(سوم یا چهارم دی ۱۳۶۵) پیشبینی کردیم. با غروب خورشید، از مرکز اصلی فرماندهی در «قصرالسلام» با مدیر شبکه اطلاعات منطقه شرقی تماس فوری و مستقیم برقرار کردم. از او خواستم نیروهای گشتی- شناسایی را در منطقه مورد تهدید، به داخل ایران گسیل دارد و خود شخصا کار دریافت اطلاعات مربوط به هرگونه تحرک نیروهای ایرانی را از طریق بیسیم دنبال نماید و فورا مرا از هر تحوّلی مطلع سازد. ساعت هشت شب، تیمهای شناسایی خط مقدّم ما تحرکات غیرطبیعی ایرانیها را مشاهده کردند. با منشی رئیسجمهور «حامد یوسف حمادی» تماس گرفتم و به او اطلاع دادم که حمله ایرانیها بسیار نزدیک شده است.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که تلفن به صدا درآمد. تلفن را برداشتم. کسی میگفت: «جناب سرهنگ وفیق؟» گفتم: «بله» گفت: «چند لحظه گوشی...» و به دنبال آن صدای «صدام» به گوشم رسید. او بعد از سلام، وضعیت را جویا شد. گفتم: «تا چند دقیقه دیگر حمله در منطقه میانی آغاز میشود و به دنبال آن حمله منطقه جنوبی آغاز خواهد شد.» بیش از نیم ساعت در شرایط بسیار سخت انتظار آغاز حمله باقی ماندم. برای اینکه خود را مشغول کنم و از اضطرابم بکاهم، با دفتر شعبه اطلاعاتیام در منطقه کاظمین بغداد تماس گرفتم و از آنها خواستم تا آرایشگاه را آماده نمایند. زیرا احساس میکردم که اندازه موهای سرم از حد طبیعی بلندتر شده است.
مرکز فرماندهی را در آن شرایط بغرنج رها کردم. یکی از افسران با درجه سرهنگی، در حالی که کاملا شگفتزده شده بود، نزد من آمد و گفت: «قربان! آیا ما در پیشبینی زمان حمله دچار اشتباه شدهایم؟! چرا الان آرایشگر را میخواهید؟» به او گفتم: «نه ما اشتباه نکردهایم، ولی من نمیتوانم تاخیر را تحمّل کنم و به آرایشگاه آمدهام تا وقت را سپری کنم.» آرایشگر در نیمههای کار اصلاحِ من بود که زنگ تلفن به صدا درآمد، به من اطلاع دادند که حمله ایرانیها آغاز شده است و باید خیلی زود خود را به مرکز فرماندهی برسانم. حمله در دو منطقه آغاز شده بود و در پیشبینی زمان و محور حمله و میزان نیروهای مهاجم موفقیت بزرگی نصیب ما شده بود. این حمله به شدّت سرکوب گردید."
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.