بخشهایی از اظهارات او را می خوانید:

*آیت‌الله یزدی، رئیس وقت قوه قضائیه (زمانی که من دادستان تهران بودم)در مورد  آقای کرباسچی که تازه از اصفهان آمده و شهردار تهران شده بود می‌گفت بروید جلوی آقای کرباسچی را بگیرید. من می‌گفتم همین‌طور که نمی‌شود رفت جلوی کسی را گرفت، باید شهردار خلافی انجام دهد تا با او برخورد شود، تازه آن هم قانونی.

فکر می‌کرد شهردار تهران با کارهایی که انجام می‌دهد، عملاً به‌دنبال آن است تا رئیس جمهوری شود. آقای کرباسچی در شهرداری تهران خیلی سریع درخشید و تحلیل مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی و آیت‌الله یزدی و خیلی از شخصیت‌های روحانی این بود که آقای‌ هاشمی رفسنجانی ایشان را به شهرداری تهران آورده تا او بعداً رئیس جمهوری شود و به همین خاطر دادستان تهران باید جلویش را بگیرد.

*تأکید من در آن زمان این بود که باید از کرباسچی حمایت کنیم، زیرا تهران آن زمان داشت از دست می‌رفت و نابود می‌شد. باید پایتخت را نجات می‌دادیم. واقعاً آقای کرباسچی بزرگ‌ترین خدمت را به اصلاح مدیریت شهری کرد و تا قبل از او، مدیریت شهرداری‌ها و شهری معنی دیگری داشت، اما کرباسچی که آمد تهران را نجات داد. منطقه جوادیه آن موقع کشتارگاه بود و در میدان شوش و امثالهم انواع و اقسام آلودگی‌های مواد مخدر، محیط زیستی و همه چیز وجود داشت. هرروز در دادسرا شاهد این بودیم که در بیغوله‌های داخل تهران، فراوان آدم می‌کشتند، مواد مخدر و روسپی توزیع می‌کردند و کسی جرأت نمی‌کرد با آنها برخورد کند، اما آقای کرباسچی آمد و صورت‌مسأله را پاک کرد و کشتارگاه تهران را به پارک بهمن تبدیل کرد. وقتی به‌عنوان دادستان می‌دیدم کرباسچی در حال خدمت به تهران و جلوگیری از فساد است، احساس می‌کردم باید از شهردار حمایت کنم و درعین حال می‌گفتم اگر جایی هم خلافی صورت گرفته، گزارش بدهید تا با آن برخورد کنیم نه اینکه دستش را آزاد بگذاریم ایشان هر کاری می‌خواهد بکند. می‌گفتم هر مجرم را باید به‌دلیل اینکه خلافی انجام داده بازخواست کرد، اما آنها می‌گفتند اصلاً خود کرباسچی را باید بگیریم و ببندیم و آخرهم همین کار را کردند. تا وقتی من دادستان تهران بودم نشد ولی وقتی رفتم، شد.

*وقتی به محضر رهبر معظم انقلاب رسیدم، گفتند ما با آقای خاتمی برای وزارت اطلاعات روی شما توافق کردیم.گفتند فردا بروید پیش آقای خاتمی و با ایشان صحبت کنید. با آقای خاتمی مفصل صحبت کردم. ایشان از گاوصندوقش فرمی درآورد و گفت بخوانید و اگر مصلحت می‌دانید، امضا کنید. خواندم و گفتم امضا نمی‌کنم. چرا؟ چون براساس آنچه در آن فرم آمده بود، من باید تعهد می‌دادم که در عزل و نصب همه معاونان و مشاوران وزارتخانه با رئیس جمهوری هماهنگ باشم. آقای خاتمی از این حرف من خیلی تعجب کرد و اصل ماجرا به نوعی عوض شد. خداحافظی کردیم و رفتیم. آن موقع رهبر معظم انقلاب نماز مغرب و عشا را به جماعت می‌خواندند. آقای خاتمی در حاشیه نماز به رهبر معظم انقلاب ماجرا را شرح داده و گفته بود فلانی آمد پیش من ولی مسئولیت را قبول نکرد و زیر قولش با شما زد. آقا هم خیلی ناراحت شده بودند. آقای حجازی با من تماس گرفت و گفت چرا پیشنهاد وزارت اطلاعات را رد کردید؟ گفتم من رد نکردم بلکه شرط آقای خاتمی را رد کردم. گفت فردا بیایید برای آقا توضیح دهید. خدمت آقا رفتم.

ایشان گفتند آقای یونسی شما پیش من قبول کردید ولی وقتی آنجا رفتید، رد کردید؟! گفتم من شرط ایشان را رد کردم. فرمودند شرط چیست، برایشان توضیح دادم، آقا گفتند: اتفاقاً آقای خاتمی درست گفته است، من هم اگر رئیس‌ جمهوری بودم چنین توقعی داشتم. عرض کردم این وزارتخانه با جاهای دیگر فرق دارد. شرط رئیس جمهوری در هر وزارتخانه‌ای درست است جز وزارت اطلاعات، به این دلیل که رئیس جمهوری می‌خواهد از چه‌کسی جز شخص وزیر، اطلاعات لازم درباره معاون و مشاور من که باید درباره آنها با رئیس‌جمهوری هماهنگ باشم را کسب کند؟! در وزارت اطلاعات به جز وزیر، همه مقامات مخفی هستند و هیچ پستی آشکار نیست. بنابراین برای اینکه رئیس جمهوری بداند فلان آقا اصلاً در وزارت اطلاعات هست یا نیست، پستش چیست و غیره، از چه کسی جز وزیر می‌تواند بپرسد؟! ...آقا از این استدلال من خیلی خوششان آمد و به آقای حجازی رو کردند و گفتند باید از اول ایشان وزیر می‌شد. در نهایت رهبر معظم انقلاب گفتند من رئیس ‌جمهوری را قانع می‌کنم که شرطش را بردارد و چنان شد.

*بنده وقتی وزیر اطلاعات شدم به سهم خود در تعطیل کردن تمام کارهای اقتصادی وزارت اطلاعات، شرکت‌های زیرمجموعه آن و بانک امین اقدام کردم. به‌جز تعاونی وزارت اطلاعات که مربوط به بازنشستگان است، سایر امور اقتصادی تعطیل شد، چون هم دولت مخالف بود و هم مقام معظم رهبری. ای کاش سایر نهادها مثل سپاه، نیروی انتظامی و سایر ارگان‌ها هم آنچه را که ما در وزارت اطلاعات انجام دادیم، عمل می‌کردند. امروز هم اگر می‌خواهیم اقتصاد کشور شکوفا شود باید دست حاکمیت را از بازار و کار اقتصادی قطع کنیم.

حاکمیت باید کار حاکمیتی بکند و مردم کار اقتصادی. اگر چنانچه بخشی از حاکمیت آمد کار اقتصادی کرد، هیچ کسی نمی‌تواند با او رقابت و او را بازخواست کند. این فاجعه‌ای است که در حال حاضر از آن رنج می‌بریم.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.