سگ با طبیعت چه میکند؟
کمیتهی محیط زیست شورای شهر، شهردار تهران و چند تن از دیگر مدیران به همدلی با معترضان پرداختند و شماری از اعضای شورای شهر و مسوولانی از شهرداری و نیروی انتظامی در روز سیام مرداد نشستی با حامیان حیوانات داشتند تا به بررسی موضوع بپردازند. فضای عمومی آن نشست در حمایت از سگ ها بود، و بیشتر سخنرانان از سگ به عنوان موجودی که حق دارد در طبیعت و شهر و روستا زندگی کند، نام بردند.
سگ جزو حیات وحش یا مجموعهی جانوران طبیعی (فون) مناطق به شمار نمیرود؛ سگ هزاران سال پیش از نیای طبیعی خود جدا شده، با انسان همنشین گشته و در خدمت او به رقابت بیرحمانه با جانوران دیگر، حتی نزدیکترین خویشانش مانند گرگ درآمده است. یکی از دلایل دلبستگی انسان به سگ، قطعاً همین سرسپردگی آن به رییس یا صاحب خود، و دفاع از او در برابر حیوانات وحشی و انسانهای دیگر است. از اینرو، در حمایت از سگ هیچ جای آن نیست که از حق «حیات وحش» برای زندگی یا لزوم حفظ محیط زیست سخن گفت؛ کاری که بسیاری مواقع مدافعان سگ و نیز مدیران شهری برای کاستن از خشم معترضان میکنند. میتوان مخالف کشتنِ همراه با رنج سگها بود، اما دفاع از سگ به عنوان عنصری از محیط زیست کاملاً خطا است.
گربه، موش، و سگ سه جانور گوشتخواری هستند که انسان آنها را به طبیعت معرفی کرده و باعث شده که به شکلی کاملاً غیرطبیعی و به تعداد بسیار بیشتر از آنچه که ظرفیت تحمل طبیعت است، تکثیر شوند. سگ، پس از گربه و انواع موش زیانمندترین و مهاجمترین گوشتخوار است. امروزه، تخمین زده میشود که حدود یک میلیارد سگ در کرهی زمین زندگی میکنند که این تعداد با توجه به رژیم کاملاً گوشتخوارانهی این موجود، شاید به اندازهی کل انسانها (که چند میلیارد تن از ایشان گیاهخوار یا کمگوشتخوار هستند) سبب کشتار حیوانات دیگر، از وحشی یا پرورشیافته، میشود. شگفتآور است که مدافعان حقوق سگها، در حالی از لزوم مهرورزی به حیوانات میگویند که خود برای تغذیهی سگ، از گوشت حیوانات دیگر مانند گوسفند و مرغ و گاو استفاده میکنند! اگر فرض بگیریم که یک سگِ متوسط روزانه صد گرم گوشت یا دیگر محصولات حیوانی بخورد، این حیوان در عمر حدود نه سالهی خود، تقریباً ده گوسفند یا سیصد صد مرغ را روانهی کشتارگاه میسازد! بخش خطرناکتر قضیه این است که بسیاری از انسانها که سگ نگه میدارند، تولهها و حتی خود سگ را پس از خسته شدن از آن، در کوه و بیابان رها میکنند که این سبب شکلگیری گلههای سگ در طبیعت و اطراف سکونتگاههای انسانی میشود. این سگها، استرس شدیدی را بر حیات وحش وارد میکنند؛ پژوهشهای علمی نشان داده حضور سگ در یک زیستگاه، حتی با قلاده، استرسی دو برابر آنچه که با حضور انسان پدید میآید، بر پرندگان و دیگر جانوران وارد میسازد. یک پژوهش حاکی است که سگها تهدیدکنندهی ۱۸۸ گونهی در معرض انقراض، شامل ۹۶ پستاندار، ۷۸ پرنده، ۲۲ خزنده و ۳ دوزیست هستند(۱). سگ به جز حملهی مستقیم به دیگر جانوران، به شکلهای دیگری هم به حیات وحش آسیب میرساند. برای مثال، سبب انتقال بعضی بیماریها میشود، با وارد ساختن استرس سبب تغییر رفتار پرندگان و مهاجرت ناخواسته و خطرناک آنها میشود، با حیوانات دیگر در یافتن غذا و پناهگاه رقابت میکند، و ضمن جفتگیری با گونههای نزدیک به خود، خلوص ژنتیکی گونهی وحشی را بر هم میزند.
حمایت غیرمسوولانه از سگ
در گذشته، سگ فقط برای نگهبانی از گلهی دام، یا باغ و کشتزار و خانههای بزرگ نگهداری میشد، اما چند دههای است که نگهداری آن به عنوان حیوان خانگی (pet) حتی در آپارتمان هم رایج شده است. در کشورهای اروپایی و آمریکا که متاسفانه نگهداری سگ در خانههای کوچک، و کسبوکار پرسود و بیرحمانهی پرورش و فروش این حیوان بسیار متداول است، مقررات سختی درمورد بردن سگ به بیرون از خانه وجود دارد. برای مثال کسی اجازه ندارد سگِ بدون قلاده، و در مورد بعضی نژادها بدون قلاده و پوزبند را بیرون ببرد و در بیشتر منطقههای حفاظت شده همراه داشتن سگ به کلی ممنوع است. در ایران هم نگهداری سگ خانگی تااندازهای مرسوم شده، و اما عدهای هم هستند که به سگهای رهاشده غذا میرسانند و «حق» آنها میدانند که آزادانه در کوه و صحرا بگردند و تکثیر شوند (طرفدران افراطیِ سگها با عقیمسازی آنها هم مخالفاند). این جور حمایت را میتوان «سگداری غیرمسوولانه» خواند، چرا که شخص نمیتواند یا نمیخواهد سگ را نزد خود و مطابق یک مجموعه ضابطه نگه دارد، اما گاه یک حمایت نیمبند هم از حیوانِ سرگردان میکند. عدهای نیز خیالپردازانه از جمعآوری و نگهداری سگهای رهاشده میگویند؛ کاری که در عمل نه ممکن است و نه درست. ممکن نیست، برای آن که گرفتن این همه سگ و فراهم ساختن پناهگاه و خوراک برایشان هزینهی بسیار گزافی میطلبد. این کار درست هم نیست برای آن که تأمین مواد گوشتی، فشار سنگینی است بر محیط زیست و نیز به این دلیل که سگهای با نژاد و وزن و اندازهی متفاوت نمیتوانند (و دوست ندارند) که در کنار هم باشند.
سگ در محیط زیست انسانی
در محیط زیست انسانی، سگهای رهاشده تهدیدی برضد سلامت و امنیت مردم هستند. مدفوع سگ میتواند موجب انتشار پارهای بیماریها و انگلها شود، و حمله یا نزدیک شدن سگ به انسانها، بهویژه بچهها و افراد ضعیف، میتواند خطرساز باشد. در کوههای شمال تهران، دستههای بزرگ سگ که از پسماند خوراکخانهها و کمک بعضی از مردم بهره میبرند، فضا را برای کوهپیمایان ناآرام و گاه خطرناک (و برای حیات وحش بهکلی ناامن) ساختهاند. بیشتر ایرانیان، به دلایل فرهنگی، دوست ندارند که سگ با ایشان تماس یابد و نزدیک شدنِ سگهای عادتکرده به خوراکدهی انسانها برایشان ناخوشایند است.
بدیهی است که سگ یار دیرین انسان بوده و هست؛ امروزه هم سگ برای نگهبانی، امداد و جستجو، کمک به نابینایان و ناتوانان، و... یاریگر انسان است. اما، اینها دلیل بر این نمیشود که حضور سگهای بیصاحب و رهاشده در محیط را توجیه کنیم.
چه باید کرد؟
در بحثهای اجتماعی میگویند آزادی هر کس تا آن جا مجاز است که به آزادی دیگران آسیب نزند. شبیه به همین را میتوان در موضوع «حق حیات» سگهای رهاشده گفت؛ حقی که موجب آسیب شدید به حق حیات زیستمندان دیگر شود، دیگر حق نیست. انسانها با رفتار تهاجمی که نسبت به طبیعت داشته و با «مزدور پروری» به نفع خویش، از سگ برای نفع خویش (چه نفع مادی در دفاع از مال، و چه نفع روانی هنگام نگهداری به عنوان همدم) استفاده کرده و هرگاه که دیگر امکان یا حوصلهی نگهداری نداشتهاند، آن زبانبسته را رها کردهاند. واقعیت تلخ این است که در رفع معضل سگهای سرگردان، علاوه بر لزوم جلوگیری از رهاسازی سگ در کوه و دشت و شهر، و جلوگیری از ریختوپاش پسماند که به تکثیر جانوران مهاجم کمک میکند، چارهای جز حذف فیزیکیِ بخش بزرگی از آنها نیست. گو این که میتوان درصد کوچکی را هم برای نگهبانی، یا نگهداری در خانه به افراد داوطلب سپرد. اما، این حذف باید با روشهای بدون درد و رنج صورت گیرد.
در کشورهای پیشرفته هم حذف فیزیکی صورت میگیرد، برای مثال در استرالیا هر چند سال یک بار، هزاران کانگورو را (که نماد ملی آن کشور هم هست) با گلوله میکشند تا جمعیت آنها (که امروزه دشمن طبیعی ندارند) متعادل شود. دادن مجوزهای شکار جانورانی که شمارشان از ظرفیت یک منطقه فراتر میرود نیز نوعی حیوانکُشی است. نمیخواهم بگویم که در موضوع سگکشی نباید احساساتی شد، چرا که از قضا من سخت طرفدار احساساتی بودن هستم(۲)، اما باید بگویم که کشتن هم رویهای متداول در طبیعت است که البته ما انسانها در آن افراط کردهایم و چه مستقیم و چه غیرمستقیم (مثلاً با کمک سگهای خود) جانوران بیشماری را کشته و هر روز میکشیم. بیاییم در مورد سگها که خود قاتل گونههای جانوری دیگر هستند، کمی اصولیتر فکر کنیم... آیا این حمایتهای داغ از سگ (که هیچگاه از گوسفند و گاو که هزار هزار سلاخی می شوند، صورت نمیگیرد) به این علت نیست که در ناخودآگاه خود، مدافع جانوری هستیم که مدافع و مزدور ما است؟!
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر