پاسخ نویسنده بوی باران به انتقادها درباره این سریال
یکی از نامهایی که این روزها و در موضوعات حاشیهای تلویزیون بارها و بارها شنیده میشود نام عباس نعمتی است. فیلمنامهنویسی که این روزها «بوی باران» را روی آنتن شبکه یک دارد و طبق آمارهای تلویزیون ۴۰درصد بیننده این رسانه مشتری این سریال هستند اما این سریال با همه گرهافکنیهایی که دارد و کششی که مخاطب را جذب خود میکند، با همه دیالوگها و سکانسهای شعاری و گاها ایدئولوژیکی که دارد از سوی بعضی رسانهها به خاطر نام عباس نعمتی مورد هجمه قرار گرفته است. با عباس نعمتی که پیش از این سریال هم در «از یادها رفته» نامش به عنوان فیلمنامهنویس دیده میشد و اتفاقا همانجا هم نامش حاشیهساز شده بود به گفتوگو نشستیم که بخشی از آن را در ادامه میخوانید.
به نظر میرسد برخی از کاراکترها را مستقیم از سریالهای دیگر به «بوی باران» آوردید.
مثلا؟
مثلا کاراکتر نرگس محمدی که انگار مستقیما و بدون تغییر از «ستایش» به این سریال آمده.
کجا در «ستایش» نرگس محمدی سرش را پایین میاندازد و برای کشف یک حقیقت وارد یک خانه میشود؟ یا مثلا اینقدر مصر است روی کارش؟
دختری که اینقدر مدام داغ میبیند و در دردسر میافتد.
به نظرم این شباهت بخاطر بازیگر مشترک توی ذهن شما شکل گرفته. وگرنه ستایش و ترانه دو کاراکتر کاملامتفاوت اند.
البته شما از المان های همیشه جواب بده مثل مخالفت مادر شوهر باز ازدواج هم استفاده کردید
طبیعی است که در یک سریال ۷۰قسمتی المانهای مشترک با هر جایی پیدا شود. یک سری الگوهای تکرارشونده در هر سریالی ممکن است دیده شود. در سریال احساس خود من این است باید چند تا شخصیت و سه،چهارتا لاین جدید داشته باشید و کنارش چندین تیپ و و چند ده روابط آشنا که مخاطب بتواند با آن تیپ ها و روابط آشنا سریع ارتباط برقرار کند و آن سه ، چهار لاین جدید را پیش برود و کشف کند و لذت ببرد. توی زبان شناسی قاعده ای است که گفتگو جایی بین دو نفر شکل می گیرد که هشتاد درصد واژگان دو طرف یک معنی بدهد و بیست درصد اختلاف باشد. در داستان هم مدام روابط و کاراکترهای جدید و همه چیز متفاوت باعث انقطاع مختلف با جهان داستان می شود.
درباره این کاراکتر حرف میزنیم
من دارم قصه یک دختری را تعریف میکنم که برای کشف حقیقت یک قتل وارد یک خانواده میشود. این بخش نوی قصه است و بخش تکراریاش میتواند مخالفت خانوادهها با ازدواج این دختر باشد. آنجا قرار نیست من وقت تلف کنم. اینها مثل ترشی سر سفره میماند. غذا و قرمه سبزی و اصل داستان من باید تازه باشد
ولی برای آن کاراکتر وقتی سراغ نرگس محمدی رفتید پس آنجا هم احتمالا به دنبال این الگوی تکرارشونده بودید.
اگر اینطور بود مطمئن باشید خیلی راحت میگفتم روی دوش یک غول قبلی ایستادم و قدم هم بلندتر شده. اما واقعا این کار را نکردیم. کاری که کردیم این بود که ما یک سریالی داشتیم که ۳۵ قسمت متنش آماده بود. ما برای یکی از کاراکترها به سراغ خانم محمدی رفتیم که اتفاقا آن نقش ترانه نبود. ایشان متن را خواند و گفت ترانه را به چه کسی میدهید؟ اگر اشتباه نکنم ما برای نقش فرشته به سراغ خانم محمدی رفته بودیم.
اگر این اتفاق میافتاد کاملا این کلیشه شکسته میشد.
بله. چون ما میخواستیم برعکس چهره معصومش حرکت کنیم. بعضی بازیگرها یک نقش کار میکنند و بعد از آن هر نقشی را بازی میکند مخاطب بخاطر همذات پنداری با نقشی که در خاطر ش از او دارد، در ذهنش به آن ارجاع می دهد و مقایسه می کند. خسرو شکیبایی در «هامون» نمانده، در آن کار خوش درخشیده و در خاطر ما مانده. هر کار دیگر می کند به یاد آن می افتیم. بهروز وثوقی در ذهن مردم ، بچه لات جنوب شهری است.همان که در قیصر بود. بهروز وثوقی یک فیلمی دارد، نقش یک دکتری که از خارج از کشور برگشته و انتلکتوئل است را بازی کرده، اما هیچ کس آن نقش را یادش نیست. منم اسم فیلم یادم نیست. در آن زمان در فروش هم شکست خورد. ولی قیصر همه یادمان است. من و آقای معظمی و آقای تختکشیان ابتدا در مقابل این پیشنهاد خانم محمدی مقاومت کردیم، یک ماهی کلنجار داشتیم، نقش دختر مذهبی و مثبت را اینجا بازی می کند و در ستایش هم دختر مثبت و مذهبی بود. خانم محمدی می گفت اتفاقا دلیل اینکه دوست دارم ترانه را بازی کنم این است که این نقش با اینکه مثبت است با ستایش متفاوت است و تجربه نویی است. البته خانم محمدی به نقش خیلی می آمد. وقتی وارد صحنه میشود، خودش یک کاراکتر خواهری دارد و این کاراکتر در وجود خودش هست. منتهی در ستایش واقعا اینقدر پیگیر و سمج و جنگنده نیست.
یک بحثی که این روزها خیلی جنجالی شده همین بحث سقط جنین است و اصلا فکر کردن به آن است. فکر میکردید اینطور به چالش کشیده شود؟
طبق آمار وزارت بهداشت سالی ۲۲۰هزار سقط جنین ۵یر قانونی داریم. بعضی بالای ۳۰۰ هزار تا می گویند.اگر به تعداد متولدهای هر سال دقت کنیم آن وقت میفهمیم که ۲۰۰هزارتا چه عدد بزرگی است. یک ، ششم تا یک هفتم متولدین سقط می شوند.پس اینکه ما مسائل جدیمان را طرح نکنیم و به آن فکر نکنیم، این یعنی ذهن راحتطلب. من این موضوع را در شروع داستان که نگذاشتم که حرف ملتهب بزنم مخاطب جذب مخاطب کنم. من این را در سریال آوردم که اگر کسی حتی در شرایط ترانه قرار گرفت، خانوادهاش هم اتفاقا موافق سقط جنین بودند و مانده بود باید بچه را بیندازد یا نه. یاد هن جمله روحانی یا پزشک فیلم بیفتد. اگر دینی نگاه کنی یک گناه می کنی تا گره ای بازکنی، حواست نیست با یک گناه هزارتا گره به زندگی ات می زنی یا به قول آن خانم دکتر. یک زمانی که می توانی بچه را بشوی بچه ات را می اندازی حواست نیست ممکن است فردا دیگر فرصت بچه دار شدن را نداشته باشی.
چیزی که ما در سریال نشان دادیم خیلی عجیب غریب نبود اما ذهن مخاطب را درگیر میکند. چون مسئله آهنی مردم است. باعث می شود روی موضوع فکر کنند. اتفاقا به نظر من این وظیفه رسانه و سریال است که مردم را به سمت موضوعات حساس ببرد. طعم خیار ندهد.خیلی اوقات سریالهای ما طعم خیار میدهد. چون به موضوعات مهم نمیپردازیم. ما سهمیلیون افغانستانی در ایران داریم. میتوانستم ناجیه قصهام افغانستانی نباشد، اما چرا ما در هیچ فیلم و سریالی از نگاه افغانهای ساکن ایران به مسائل نمیپردازیم ؟ چرا چشممان را روی مسائل مهم می بندیم؟
در ماجرای سقط جنین یکی از مواردی که باعث شد خیلی مورد هجمه قرار بگیرد، مشورت با شخصیت روحانی بود که اتفاقا مستقیم هم نه نمیگوید.
توقع دارید روحانی چه چیزی بگوید؟
معمولش چیزی نبود که ما دیدیم یا اقلا تصور ما این است که خیلی صریح مخالفت میکند.
من یک دوست روحانی دارم که از قضا مسجدش شمال شهر تهران است. وقتی توی محراب هستی مردم از تو سئوال هایی می کنند که نمی دانی چه بگویی. میگفت یک خانم پیش من آمده و می گوید همسر من زمین گیر است و من چندماهی است چیزی خانه مان نیامده. الان دو هفته است هیچی نداریم بخوریم. در این شرایط من بروم فلان کار را انجام بدهم اشکال دارد یا خیر؟ دوستم میگفت: من یک لحظه فکر کردم اگر بگویم گناه است که به تمام دین بدوبیراه میگوید. اگر بگویم گناه نیست که خودم میدانستم گناه است. عین جملهای که من در فیلم آوردم پاسخ این دوست روحانی من به آن زن بود: گاهی انسان یک گناهی میکند که گرهای از زندگیاش باز کند، نمیداند با یک گناه هزار گره به زندگیاش می زند.. بالاخره اگر روحانی ما می گوید برو با خدا خلوت کن ببین ته دلت چی درست است بالاخره دین بر پایه فطرت ما است. هیچ فطرتی در خلوت خودش نمیگوید بچه را بینداز. خودمان که میدانیم داریم خطا میکنیم. هر کسی در لحظه میفهمد که دارد کار درست انجام میدهد یا اشتباه. بیایید اصلا فکر کنیم جواب دیگر چه می توانست بدهد که اثرگذارترباشد؟اگر میگفت سقط جنین خیلی گناه است، خود شما به عنوان بیننده نمیگفتید حاج آقا این خانم بدون شوهر بچه به دنیا بیاورد که چه بشود؟
ولی شما قرار است در سریال آنچه هست را نشان بدهید نه آنچه باید باشد.
اثر هنری نسبتی با زیبایی دارد، زیبایی که هست یا باید باشد. این صحنه از آن جاهایی بود که من بیش از یک هفته با خودم کلنجار داشتم که چه جوابی بدهد که نه کلیشهای باشد و نه چیزی باشد که مخاطب را پس بزند. عقل من اینقدر رسید. حالا شما بفرما جمله جایگزین تاثیر گذار چه می توانست باشد.
به ناجیه برسیم. چرا در سریال شما همه زنان ایرانی یا مشکل دارند و از پس مشکلاتشان برنمیآیند، یا برای حل مشکلاتشان به دروغ و کلک متوسل میشوند و حتی اگر مثبت است افسرده است و ... در نهایت مثبتترین و روشنفکرترین کاراکتر سریال شما ناجیه است.
ناجیه یک دختر افغان است که پدر استاد دانشگاهی داشته، به خاطر شرایط و جبر زمانه ایشان آواره شده و حالا با کمک یک ایرانی کتابش را چاپ میکند و ... به نسرم قصه قشنگی آمد.بقیه زنهای سریال هم همین هستند. کجا زن های ایرانی ضعیف اند؟سیمین اصلا زن بدی نیست. اتفاقا خیلی شبیه همه ما است. یک مادر است که یک روز یک خطایی داشته ، بجای مواجه شدن خواسته پنهان کند. فرزندش در اثر مصرف مواد تصادفی داشته و او خودش را به عنوان راننده ماشین فرزندش جا زده. ما باشیم چه میکنیم؟ این خطایی است که اکثر خانوادههای ما میکنند. این است که خطای بچههایشان را پنهان میکنند. به خصوص در بحث مواد مخدر در سالهای اول خانوادهها سعی میکنند این مشکل فرزندشان را باور نکنند یا کتمان کنند تا جایی که غیرقابل بازگشت می شود و هزینه هایش خیلی زیاد می شود. وقتی شما اشتباه کوچک بچه را زیر فرش کنید آن را از بین نبرده اید. این رشد میکند و یک شر بزرگ میشود. مثل شهاب میشود. به جایی میرسد که سیمین باید کاری که ۵سال پیش میکرد را حالا انجام بدهد ولی با هزینه بالا. با دست خودش بچهاش را به زندان بفرستد. از مشکل طلاق عاطفی اگر بخواهیم در جامعه بگوییم و بگوییم این تاثیر روی بچهها دارد، باید اتفاقا این فرد را معلم نشان بدهم و اتفاقا باید فرهنگی باشد و بگوییم این مدیر که در مدرسه سختگیری میکند و اگر بچهای خطا کرد میگوید اخراجش کنید و با خطای آن بچه برخورد می کند ، در خانه خودش میخواهد یک طور دیگر ببیند. من چطور به جامعه بگویم وقتی با مشکلی در یک فرد روبهرو شدی فکر کن بچه خودت است؟ با این هم دلسوزی کن. اتفاقا سیمین هم بعد از اینکه مشکلات شهاب بیشتر میشود، برای بچه مردم هم دلسوزی میکند. سیمین کجایش بد است؟
سیمین به نسبت ناجیه خنثی است.
بله. ناجیه خیلی خوب است. ترانه هم به شدت مثبت است. مگر مادر سهیل آدم بدی است؟ یک آدمی که نویسنده است، اول داستان مخالف ازدواج بچهاش است چون نگران است ولی وقتی میفهمد این دختر واقعا معتقد است برادرش بیگناه است، پشت این دختر میایستد. یک زن تحصیلکرده روشنفکر دیندار و .. را دیگر چطور باید نشان بدهیم؟
یک بدجنسیهای ریزی در قالب کلیشه مادرشوهر دارد.
اگر کلیشهاش بود تا آخرش بد بود. یکی از تکنیک های شکستن کلیشه این است کلیشه ای را بیاوری و بعد تغییرش بدهی . اگر کلیشه مادرشوهر را داشت وقتی میدید ترانه در کارخانه زباله کار میکند، با او شرط میگذاشت که یا این ازدواج را به هم بزند یا به همه میگوید که با کلک وارد کارخانه شده. خیلی هم دراماتیک بود. اگر این کار را میکردم مخاطب کیف میکرد.
این کار را نکردید چون یک بار این اتفاق افتاده بود.
این جا فرق می کرد. اتفاقا یک بار با این ورژن نوشتیم و بعد خواستم مادر شوهر مثبت باشد و نمیخواستم مادر ایرانی را منفی نشان بدهم. مادربزرگ قصه ما مثبت بود. مادر ترانه مثبت بود. زارع مثبت بودسمیه مثبت بود.
و دقیقا همین کاراکترهای مثبتی که داشتید منفعل بودند و هیچ کاری از دستشان برنمیآمد.
از سیمین یا ترانه یا سمیه یا زارع کاری برنیامد؟
به نظر میرسد که یک فرمول دراماتیک وجود دارد که اگر رعایت شود کار میگیرد؛ یک مقدار غم، گریه، یک قتل، یک زن زجرکشیده و .... هنوز در تلویزیون جواب میدهد و هر سریالی هم که نمیگیرد برای این است که این فرمول را درست رعایت نمیکنند. یک بار گفتید که برای عامه مردم سریال میسازید و این مدلی است که بقیه کسانی هم که میخواهند کارشان بگیرد استفاده میکنند.
میگویند قاشق سازی کاری ندارد، یک مشت میزنی گود میشود، دمش را میکشی دراز میشود! (می خندد) حرفی که میگویید درست است. بالاخره یک موضوعاتی و قواعدی هست که انجام بدهی کار جذاب می شود. قصه زنی که پیگیر است همیشه جذاب است. ولی زنی که سرش بلا میآید دراماتیک نیست، زنی که سرش بلا میآید و تصمیم میگیرد بجنگد دراماتیک است. در سریال های موفق دنیا این قواعد و موضوعات استفاده می شود. نکته این است انجام این قواعد انقدر که می گوییم ساده نیست.مثل اینکه یکی تو فوتبال بگوید اگر همه را دریبل کنی و بزنی تو سه کنج دروازه همیشه جواب می دهد.
-مقصودم این بود اگر فرمول را درست بروی همچنان مخاطب برای تلویزیون وجود دارد.
من معتقدم تلویزیون همیشه مخاطب دارد. در ماههای اخیر این سریال و «گاندو» گرفته و واکنشهایی در سطح ملی هم به دنبال داشته. هردو هم حدودا چهل درصد مردم مخاطبش بوده اند، چهل درصد یعنی چی؟ یعنی حدود ۳۷میلیون نفر. خیلی عدد وحشتناکی است و مسوولیت آدم را بدجور بالا میبرد.
این ۴۰درصد واقعا چند درصد است؟
این ها پیمایش های علمی است.واقعا معتبر است. ولی در اصل پیمایش و علمی بودنش شک نیست.
الان اگر ۷درصد بود هم میگفتی دقیق است؟
من کار پایینتر از این هم داشتم، کار بالاتر هم داشتم. از این جهت میگویم دقیق است که واقعا نظرسنجیهای سازمان -اگر کسی در آن دست نبرد- از نظر علمی دقیق است. من چندسالی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر، ارتباطات از دور و نزدیک انجام پیمایشهای ملی را دیده ام. نظرسنجیهای نزدیک انتخاباتشان واقعا درست درمیآمد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر