آیا بن سلمان بر سر دو راهی ایران و آمریکاست؟
صابر گلعنبری کارشناس و پژوهشگر مسائل عرب در تحلیلی که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است عنوان کرد:
بیشتر تحلیلات ارائه شده بر این پاشنه میچرخد که رهبران جوان دو کشور سیاستهای منطقهای خود را شکست خورده میبینند و اعتماد خود را به ترامپ از دست داده و از ترس تاج و تخت خود به تهران روی آوردهاند.
همچنین عدهای فراتر رفته و از فروپاشی تیم "ب" سخن میگویند. قبلا در یادداشتی به چرایی نیمچرخش امارات پرداخته شد. اما حالا که بحث عربستان نیز مطرح است، لازم دیدم نکاتی را عرض کنم.
واقعیت این است که دلایل پیشگفته غالبا برآمده از عدم شناخت حقیقت روابط آمریکا و عربستان از یک سو و تحولات چند سال اخیر منطقه از سوی دیگر است.
تصور این است که ریاض به یک بازیگر شکست خورده تبدیل شده و همین، آن را به سمت نزدیکی به تهران کشانده است. هر چند این کشور هم اکنون در باتلاق یمن گرفتار است، اما در سالیان اخیر در راهبرد اجرایی مدنظر خود نسبتا موفق عمل کرده است؛ هر چند مخالفت آن باشیم. بله، ظرف چند سال گذشته نفوذ نرم ریاض در منطقه و جهان عرب به دلایل شناخته شدهای دچار افول شد، اما در مقابل نفوذ رسمی آن در برخی کشورها افزایش چشمگیری یافت.
عربستان بعد از تحولات بهار عربی به سرعت به بازسازی محور خود در منطقه عربی پرداخت؛ البته با کمک امارات و چه بسا با طرح و برنامه آن. در این زمینه هم توانست بیشتر انقلابهای عربی را ناکام بگذارد. مصر را مجددا با کودتای 2013 به محور خود برگرداند و بیشتر از قبل به سیاستهای خود وابسته کرد. همچنین در حال تسری دادن وضعیت مصر به سودان و الجزایر میباشد.در این دو کشور ، طوری ماهرانه اوضاع را از طریق برخی جریانهای نظامی و مدنی وابسته پیش میبرند تا نیمهانقلابهای مردمی که با دخالت و کودتای نظامیان بوتفلیقه و بشیر را حذف کردند، به بار ننشینند، و دولتهای پنهان در اشکال جدید ظهور کنند. الجزایر همواره با عربستان زاویه داشت و سودان نیز هر چند به آن نزدیک شد، اما فاصله خود را حفظ کرد، اما اکنون سیر تحولات در هر دو به ویژه در سودان به سمت "عربستانیزهکردن" پیش میرود. البته امارات هم نقش پررنگی دارد.
در این میان نیز ضربهای که عربستان و امارات به جریان اسلام سیاسی (اخوان المسلمین) به عنوان آلترناتیو دولتهای پنهان و پیدای عربی زدند که جمال عبدالناصر نزد.
همچنین با لابیگری در کنار اسرائیل و امارات توانست نتیجه دلخواه خود در قضیه برجام را تحصیل کند و آمریکا از این توافق خارج شود. خوب این اگر از نگاه تحلیلگران ما یک نوع موذیگری است، از نگاه ریاض یک موفقیت بزرگی است که به نظر خود آنها توانستهاند مانع تداوم فاجعه برجام شوند.
بماند که زیرپوستی هم بده بستانهای پنهانی با دولت آمریکا برای راهاندازی کارخانه تولید موشکهای بالستیک و غیره داشتهاند.
اما مساله دیگر این که محمد بن سلمان ولیعهد عربستان در وضعیتی قرار دارد که بدون چراغ سبز یا هماهنگی با آمریکا نمیتواند اساسا فشارها علیه ایران را دور بزند. بن سلمان خوب میداند که اگر بخواهد گامی بدون هماهنگی با ترامپ در قضیه ایران بردارد، چه بهای سنگینی در انتظارش است. فقط کافی است که آمریکا پرونده خاشقچی را زنده و دلایل دست داشتن بن سلمان در قتل وی را رو کند؛ تا با وارد آوردن فشارهای سنگین سیاسی نه تنها امکان پادشاهی را از او بگیرد بلکه از صحنه سیاست در عربستان هم حذفش کند.
در واقع اگر پرونده خاشقچی مسکوت ماند، به خاطر پادرمیانی نتانیاهو در آمریکا و دخالت مستقیم خود ترامپ بود.
خوب وقتی ولیعهد عربستان چنین وضعیت شکنندهای دارد آیا آینده سیاسی خود را به مخاطره میاندازد وبدون هماهنگی با آمریکا به ایران نزدیک میشود؟
ظاهرا ایران با یک بازی پیچیده روبرو است و فعلا دقیقا مشخص نیست که پالسهای مثبت امارات و عربستان به چه منظور است. اما به هر منظوری باشد، نمیتواند بدون هماهنگی با آمریکا باشد.
به نظرم اگر واقعا قصدی برای بهبودی روابط وجود دارد، احتمالا با این انگیزه مشترک ریاض و واشنگتن است که از همین حالا عربستان از طریق این بهبود روابط از صحنه یک جنگ خواسته یا ناخواسته دور نگه داشته شود تا آسیبی به چاهها و صادرات نفتی آن وارد نشود واز این جهت هزینه هنگفتی در جنگ احتمالی بر آمریکا تحمیل نشود.
نکات پیشگفته به این معنا نیست که به پالسهای دو طرف بیتوجهی شود و تلاشی برای بهبود روابط صورت نگیرد.
اما بهترین فرصت برای بهبود روابط درزمان انعقاد برجام و تا قبل از آمدن ترامپ بود که شرایط بهتر و شفافتر بود؛ ولی در آن موقع دولت صرفا در صرافت اصلاح روابط با غرب و از همسایگان غافل بود و همچنین عدهای نیز با حمله به سفارت عربستان و طرح بحث سیطره ایران بر پایتختهای عربی به تنشها دامن میزدند و....
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر