روایت رهبری و هاشمیاز نقشه بمباران بیت امام خمینی
تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی یک جریان در کشور به فکر طراحی کودتایی علیه نظام نوپای اسلامی افتادند و در سر خود می پروراندند که با نفوذ در افراد پایگاه هوایی نوژه همدان و سوار شدن بر هواپیماهای این پایگاه می توانند نقاط حساس کشور از جمله بیت امام خمینی(س) در جماران، مجلس شورای اسلامی را بمباران کنند و از این طریق حکومت نوپای اسلامی را با چالش جدی مواجه کنند. اما توطئه آنها لو رفت و مسئولین نظامی و امنیتی کشور خیلی زود موفق شدند آن را خنثی کنند.
به بهانه سی و نهمین سالگرد کودتای نوژه در ۱۸ تیر ماه سال ۵۹، روایت های مختلف مسئولین ارشد سیاسی و نظامی کشور از این کودتا و نحوه لو رفتن آن و همچنین اطمینان قلبی امام خمینی(س) از شکست این توطئه را بازخوانی می کنیم:
روایت رهبر انقلاب از اطلاع کودتای نوژه به امام
در کتاب کودتای نوژه، نوشته عبدالله شهبازی، به خاطرات رهبر بزرگ انقلاب در خصوص این کودتا پرداخته شده و به نقل از ایشان در این کتاب آمده است:«سپاه آن روز خوب جنبید... ما دیگر دل دل می کردیم. عصر آمدیم شورای انقلاب، می دیدیم آنجا آرام نمی گیرد. دلم می خواست از امام کمک بگیرم. به آقای هاشمی گفتم: بیا برویم خدمت امام، بگوییم امشب چه اتفاقی قرار است رخ دهد. من و آقای هاشمی با هم سوار ماشین شدیم، رفتیم جماران، خدمت امام. گفتیم با امام کار واجبی داریم... گفتیم چنین قضیه ای در شرف انجام است و شما در جماران نمانید. امام به دقت گوش می کردند، ولی با کمال خونسردی گفتند: نه. اصرار کردیم، خواهش و التماس کردیم که از اینجا بروید؛ خطرناک است. ایشان مصر و قرص گفتند: نه. وقتی دیدند خیلی اصرار می کنیم، گفتند: شما برای من نگران نباشید. امشب اتفاقی برایم نمی افتد. این حرف امام در گوشم صدا کرد که ایشان با قاطعیت گفتند اتفاقی برایم نمی افتد. به من گفتند: شما بروید، مواظب اوضاع باشید. از آنجا به من تلفن بزنید. اگر حادثه ای پیش آمد؛ فردا از رادیو و تلویزیون با مردم صحبت می کنم.»
روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی از اطلاع کودتای نوژه به امام
کتاب پا به پای آفتاب که برخی از خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی در آن منتشر شده هم به این موضوع پرداخته است. در جلد ششم این کتاب به نقل ازآیت الله هاشمی رفسنجانی، که آن زمان عضو شورای انقلاب اسلامی بوده، آمده است:«امام در کمال اطمینان قلب، با مسائل مواجه می شدند. در حال که ما همیشه برای انقلاب احساس خطر می کردیم. مثلاً در قضیه طرح کودتای سال ۵۹، برخورد ایشان بسیار آموزنده بود.
به ما اطلاع داده شد که عوامل بختیار در ایران و شبکه نظامی و تبلیغاتی آنان بر سرعت فعالیت های خود افزوده اند. در گزارش اولیه، برنامه تبلیغاتی و نظامی شان هم مشخص و زمان شروع فعالیت هم، مشخص شده بود.
من این مسأله را در شورای انقلاب مطرح کردم. معلوم شد که بنی صدر هم از کانال دیگری مطلع شده است. قرار شد که تحقیق کنیم. شورای انقلاب، سپاه را مسئول کرد که به همراه نیروهای مخصوصی از ارتش، این جریان را تعقیب کند. به دنبال این تحقیقات، عده ای از عوامل بختیار بازداشت شدند، این بازداشت، باعث شد که برنامه های آنان به هم بخورد و برای مدت نامعلومی به تأخیر بیفتد. شورای انقلاب نیز، در جریان بود و ماجرا را تعقیب می کرد.
معلوم شد که طرح کودتا آماده شده و قرار است از یکی از پایگاه های هوایی تهران اجرا شود. ما این جریان را زیر نظر گرفتیم و شدیداً کنترل کردیم و خیلی زود معلوم شد که دوباره این طرح به تأخیر افتاده است.
از همان موقع که مسائل در شورای انقلاب مطرح می شد و اطلاعات خامی داشتیم، در همان حدود به امام هم گزارش می دادیم. روز آخر که مشخص شده بود قرار است ساعت چهار صبح هواپیماها به تهران بیایند و برخی مراکز (از جمله منزل امام) را بمباران کنند؛ تصمیم گرفتیم ماجرا را با امام در میان بگذاریم و از ایشان تقاضا کنیم که آن شب در منزل نمانند. گر چه می دانستیم که ایشان این طور تقاضاها را نمی پذیرند.
من و آقای خامنه ای خدمت ایشان رفتیم و مشروح ماجرا را گفتیم. ایشان بر خلاف معمول که در جلسات نمی خندیدند و خیلی جدّی برخورد می کردند، آن روز خیلی متبسّم و خندان بودند و جلسه را با شوخی توأم کردند. این نشان می داد که مطمئن اند که قضیه مهمی نیست. فرمودند: «قابل باور نیست. توی این مردم نمی شود کودتا کرد. این کودتاچی ها بالاخره باید از آسمان به زمین بیایند. پس توی این مردم چه جوری زندگی می کنند؟ این آقایی که می گویند در خارج باید بنشیند و وافور بکشد (بختیار)، کسی راضی می شود که بیاید به ایران و اینجا کشته شود؟»
ما جزئیات ماجرا را گفتیم و ایشان فرمودند: «خوب با این آمادگی که به ما دادید، دیگر دلیلی ندارد از خانه بیرون رویم، اینها به اینجا نمی رسند، خداوند این جوانان و این افرادی را که در جریان هستند، توفیقشان بدهد.» بعد هم به ما قوّت قلب دادند. (پا به پای آفتاب، جلد ۶، صفحه ۱۴۶و ۱۴۷)
نحوه لو رفتن کودتای نوژه به روایت سید هادی خسروشاهی
حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی، نماینده وقت امام خمینی(س) در وزارت ارشاد ملی، نیز در یک مصاحبه روایتی از نحوه لو رفتن این کودتا بیان کرده که به این شرح است: «آقای کیانوری به دفتر من آمد و گزارش و تاریخ و محل اجتماع افسران در پارک لاله، بمباران جماران و غیره را به من داد. من باز هم باور نکردم اما کیانوری اصرار داشت که این خبر جدی و حتمی است. کیانوری گفت: «بانویی که قرار است اعلامیۀ پیروزی کودتا را بخواند، عضو حزب ماست و این اطلاعات کامل و دقیق است.» من بلافاصله به جای دفتر شهید قدوسی به بیت امام رفتم و کپی گزارش را به احمد آقا دادم که نخست ایشان نیز باور نکرد. مرحوم اشراقی که در بیرونی حضور داشت، با لحن تندی به من گفت: «شما هم هر مزخرفی را که اینها می گویند باور می کنید؟» من هم با ناراحتی گفتم: «جناب اشراقی! من اطلاعی را که به دستم رسیده به احمد آقا دادم و در درستی و اشتباه بودن آن نظری ندارم. اینها می گویند که قطعی است و محل و تاریخ آن را هم نوشته اند. ان شاء الله که دروغ باشد!»
روایت آیت الله ری شهری از کودتای نوژه
یکی دیگر از روایت هایی که در کتاب کودتای نوژه نقل شده روایت آیت الله محمد محمدی ری شهری، حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی در زمان کودتای نوژه، از این کودتا است که سعید حجاریان را در کشف و خنثی سازی کودتای نوژه دخیل دانسته و می گوید: «نزدیک غروب آفتاب روز ۱۷/ ۴/ ۱۳۵۹ آقای سعید حجاریان، که با کمیته اداره دوم ارتش همکاری داشت، به دفترم آمد و هیجان زده گفت کار خصوصی دارم. ظاهراً چند نفر در دفتر بودند، به من نزدیک شد و گفت: امشب قرار است کودتا شود. بدینسان با پیگیری کودتا کشف و خنثی شد.»
روایت سعید حجاریان از کودتای نوژه
سعید حجاریان که پس از دستگیری افسران کودتاچی مسئولیت مدیریت بازجویی را داشته، نیز همین مطلب را روایت کرده و در این خصوص گفته است:«سه روز مانده به عملیات کودتا چند تن از افسران مراجعه کردند و کودتا را لو دادند. ما در ستاد مشترک ستاد خنثی سازی تشکیل دادیم و ترکیبی از سپاه و کمیته ستاد مشترک و کمیته بهارستان در این ستاد حضور داشتند و عملیات دستگیری ها را هم سپاه عهده دار شد.
شب کودتا به آقای ری شهری گفتم که می خواهد کودتا شود و ما آن را کشف کرده ایم. کمکم متهمین را معرفی می کنیم به شما. آقای خامنه ای، دکتر مصطفی چمران و امام را نیز در جریان گذاشتیم و [گفتیم] با توجه به اینکه یکی از اهداف کودتا مکان اقامت امام بود، بهتر است تغییر مکان دهند که البته ایشان نپذیرفتند.» (روزنامه فتح، تاریخ ۱۵/۱/۱۳۷۹)
روایت محسن رضایی از نحوه لو رفتن کودتای نوژه
محسن رضایی، مسئول وقت اطلاعات سپاه، نیز در یادداشتی با عنوان «کودتا و شیر مادر» نوشته است: «اوایل تیر ماه سال ۱۳۵۹ درخیابان ایران به دیدار رهبر انقلاب که در آن زمان نماینده حضرت امام درارتش بودند، رفتم. به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد و خط یک کودتا را در ارتش پیدا کرده است، جنابعالی در جریان باشید و اگر می توانید به ما کمک کنید.
آن موقع من مسئول اطلاعات سپاه تنها نهاد اطلاعاتی کشور بودم. ایشان فرمودند، توضیحات بیشتری بدهید، من برخی از سرنخ ها و اطلاعاتی که از جلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که کودتا قطعی است ولی زمان شروع و نقطه آغاز را هنوز کشف نکرده ایم، با ایشان خداحافظی کردم و رفتم.
هر روز که می گذشت اطلاعات ما کامل می شد، ولی از اینکه زمان شروع و نقطه آغاز کودتا را کشف نکرده بودیم بسیار نگرانی داشتیم. یک روز تصمیم گرفتیم که چند نفر از افراد کودتا را دستگیر کنیم، این کار عیب بزرگش این بود که آنها متوجه شده و احتمالا اقدام به فرار می کردند و یا آنکه دست به کارهایی می زدند که آسیب هایی را به وجود می آورد.
در همین حالت بودیم که رهبر انقلاب تلفنی با من تماس گرفتند و گفتند پیرو صحبت های آن روز شما یک خلبانی آمده و چیزهای مشابه آن صحبت ها را بیان می کند. سریع خودتان را برسانید منزل ما ببیند موضوع از چه قرار است. رفتم و با یک خلبان جوان روبرو شدم. همان چند جمله اول را که گفت فهمیدم حلقه گمشده ما پیدا شده است.
ماجرا را چنین برای من تعریف کرد: قرار است کودتایی بشود به ما گفته اند که همه مسئولان جز شخص امام دستشان در کودتا است. من هم قبول کرده بودم که به همدان بروم و سوار یکی از هواپیما بشوم و محل امام را بمباران کنم. وقتی به مادرم مراجعه کردم و خواستم خداحافظی کنم مادرم گفت کجا؟ ابتدا طفره رفتم ولی در اثر اصرارهای مادرم ناچار شدم بگویم. مادرم گفت شیرم را حرامت می کنم، اگر سریعا پیش امام نروی و ماجرا را به ایشان نگویی. ساعتی طول کشید تا ماجراهای رفتن به جماران و پیدا کردن مقام رهبری را توضیح داد؛ و گفت الآن پیش شما هستم.
اطلاعات را با کمال سخاوت و تعهد به ما داد. ولی در همین حین متوجه شدیم که نیم ساعت از شروع کودتا گذشته است. کودتاچیان با ماشین و اتوبوس پس از جمع شدن در پارک لاله به سوی پایگاه نوژه همدان حرکت کرده اند. وقت بسیار کم بود، ما چون اطلاعاتمان به جز همین دو نکته ایشان کامل بود با او خداحافظی کردیم تا چند روز بعد که دوباره او را دعوت کردیم.
قرار کودتا این بود از داخل پایگاه چند عامل نفوذی به آنها کمک کنند و در پایگاه را باز کنند و آنها از بیرون پایگاه با سرعت خود را به آشیانه هواپیماها برسانند و سوار هواپیماها شده و نقاط مورد نظر را بمباران و کودتا را انجام دهند. محل سکونت حضرت امام(جماران) صدا و سیما و مجلس شورای اسلامی قرار بود بمباران شود.
تنها راه را در این دیدم که به سپاه همدان و اطلاعات سپاه که نزدیکترین واحدهای ما به محل کودتا بودند بگویم که خود را به درب پایگاه نوژه برسانند. قرار کودتا چیان این بود که در صد متری درب پایگاه در یک گودال معینی جمع شوند و پس از آن که سازماندهی کردند و با عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند.
ساعت شروع کودتا ۲۲ شب بود. برادران را تلفنی توجیه کرده بودم که هرکدام یک پیشانی بند همراه داشته باشند و در آن گودال مثل خود کودتاچیان وارد شوند و با همه با شوخی و دوستانه برخورد کنند وقتی که همه کودتاچی ها جمع شدند پیشانی بندها را ببندد و با تکبیر آنها را دستگیر کنند.
ساعت از یازده گذشته بود دوستان ما با الله اکبر عملیات را شروع کردند، دشت اطراف پایگاه از ندای الله اکبر می لرزید. بله، سربازان گمنام امام زمان(عج) سر بند ها را بسته بودند و کلاه سبزهایی که ماه ها در آمریکا آموزش نیرو مخصوص دیده بودند و هرکدام حریف ده نفر می شدند و تیر آنها به خطا نمی رفت مثل موم در دست مبهوت، و تسلیم ایشان شدند.
البته بعدا یک ستاد خنثی سازی کودتا درست کردیم و یکی از برادران نیروی هوایی ارتش را مسئول آن کردیم و افراد دیگر هم دستگیر شدند. اگر قرار شود خاطرات خودرا بنویسم این مساله را بطور مفصل توضیح خواهم داد.
واکنش امام خمینی(س) به کودتای نوژه
حضرت امام سه روز پس از این اتفاق، یعنی ۲۱ تیر ماه سال ۵۹، در سخنرانی خود به این اتفاق اشاره ای داشته و می فرمایند: این اشخاصی که خیال کردند که یک کودتایی بکنیم و یک چند نفر را بکشیم و یک مثلًا جاهایی را بکوبیم اینها خیال می کنند که یک جاست مرکز، یک محله است مرکز یا چند محله است مرکز. اگر فرض کنیم آن محل، آن محل کوبیده بشود همان طور که در کودتاهای دیگر وقتی آن رأس را می کوبیدند دیگر، دیگران کم کار داشتند یا کار نداشتند حالا هم این طوری است. حالا همه خانه ها مرکز است، همه افراد ملت ما سپاه اسلام هستند. مسأله، مسأله عقیدتی است نه مسأله مادی.»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر