بخشی از این گفت وگو را می خوانید:

چرا غالباً در ایران، میان عشق و سیاست، جدایی قائل هستیم و از سیاسیون، انتظار زندگی عاشقانه و عشق را نداشته و نداریم؟

گفته‌اند فرق میان سیاستمدار و شاعر آن است که شاعر دو قلب دارد یکی در سینه و دیگری در سر و در مقابل سیاستمدار دو مغز دارد؛ یکی در سر و دیگری در سینه. با این تعریف سیاستمداری که شاعرانه عمل می‌کند اشتباه به صحنه آمده. اما فارغ از این مباحث، طبیعی است که بعضی از سیاستمداران که برای فرار از صحنه غیرعاطفی سیاست، عشق می‌جویند در تله‌های احساسی و سیاسی نیز گرفتار شوند. سیاستمدار عرفی قدرت می‌جوید و عاشق، مغلوب قدرت عشق می‌شود. این تعارض طبعا مسئله‌برانگیز می‌شود.

 

اساساً زندگی عشقی و زندگی سیاسی، آیا می‌توانند نسبتی با هم داشته باشند یا ماهیت این دو جداست؟

سیاستمداران فارغ از همه پیچیدگی‌های واقعی یا نمایشی درهرحال انسان‌اند؛ طبعاً حیات عاطفی آنها هم در کنار حیات سیاسی‌شان جریان دارد. اما چون شخصیت سیاسی باید در رهگذر چالش‌های سیاسی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری تا حد امکان نفوذناپذیر دیده شود و حیات عاطفی نمودی از مسیرهای تأثیرپذیری روح سیاستمدار است، معمولاً آنان می‌کوشند که زیست عاطفی واقعی و نه نمایشی خود را تا سرحد امکان پنهان سازند، به‌ویژه در دنیایی که رقبا با تحلیل دقیق زندگی عاطفی یک سیاستمدار قادرند کوره‌راه‌های نفوذ به ضمیر ناخودآگاه آنان را روانکاوانه شناسایی کرده و در بزنگاه‌های سیاسی از آن بهره گیرند. به همین دلیل سیاستمداران حرفه‌ای چون پوتین را اگر بنگرید با چهره‌ای یخ و اصطلاحاً پوکر فیس هرگونه راه حدس‌زدن واکنش‌های حقیقی را بر تحلیلگر می‌بندد.

 

آیا پیش‌بینی‌ناپذیربودن سیاست و عشق‌ورزی، باعث قرابت این دو نیست؟

سیاست امری قابل پیش‌بینی است یا حداقل سیاستمدار مدعی تسلط بر شرایط است ولی عشق  پیش‌بینی‌ناپذیر است؛ زیرا معشوق به‌واقع با نفوذ در پنهان‌ترین لایه‌های ضمیر ناخودآگاه قربانی خویش او را در جهت میل خویش به بازی می‌گیرد.

 

چرا اساساً رسوایی‌های سیاسی سیاسیون در ایران، بیش از واقعیت وجودی آن، سروصدا به پا می‌کند؟

زیرا سیاستمداران ایرانی از کمال و آرمان سخن می‌گویند و تلاش دارند چهره‌ای دست‌نیافتنی و منزه از خود به نمایش بگذارند، درحالی‌که در جهان امروز به‌ویژه در نظام‌های دمکراتیک که بازیگران سیاسی محتاج کسب رأی و همدلی رأی‌دهندگان هستند، کوشش بر آن است که سیاستمداران از اوج فرود آمده و خود را چون مردم با همان خصوصیات و حتی نواقص مطرح کنند؛ لذا خطاهایشان آنچنان صدا نخواهد کرد که  موارد مشابه سیاستمداران ایرانی!

 

آیا از ماجراهای عشقی سیاسیون در سیاست معاصر ایران، چیزی به‌خاطر دارید؟

نه جاذبه‌ای برای من دارد و نه پیگیر آن بوده‌ام. اما می‌دانم متأسفانه کم نیستند کسانی که قبای زربفت ولی عاریتی قدرت آنان را به گمان خطا انداخته و همسران زحمتکش و وفادار خویش را دیگر لایق خویش نیافته و راه تجدیدفراش رسمی و غیررسمی را برگزیده‌اند. هیهات از این کم‌ظرفیتی‌ها!

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.