عرب سرخی: حق نداریم از ترس شکست صحنه انتخابات را ترک کنیم
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
در شرایطی که جریانهای مختلف سیاسی خود را برای انتخابات مجلس یازدهم آماده میکنند صداهای متفاوتی از اردوگاه اصلاحطلبان به گوش میرسد از احتمال مشارکت مشروط تا نفی قطعی حضور در انتخابات، ارزیابی شما از وضعیت پیش روی اصلاحطلبان در انتخابات چیست؟
اساساً یکی از اصلیترین و مهمترین بزنگاهها در عالم سیاست، انتخابات است. اما این کنش تابعی است از مجموعه شرایطی که نمیشود برایش یک حکم واحد صادر کرد. برحسب اینکه شرایط به چه ترتیبی شکل بگیرد، میتوانیم کنشهای متفاوتی در موضوع انتخابات داشته باشیم. البته اساس نگاه اصلاحطلبان به بحث انتخابات مشارکتجویی بوده است. اما ممکن است شرایط اجازه مشارکت ندهد که باید در جای خودش به چگونگی مواجهه با آن پرداخت. با این حال اصل بر این است که باید در انتخابات حاضر باشیم. اما انکار نمیکنم که این حضور ممکن است با عوامل بازدارندهای مواجه باشد که باید در محدوده انتخابات ارزیابی شوند. ممکن است ما حتی در انتخاباتی که نتوانیم نامزد داشته باشیم هم شرکت کنیم و بخواهیم از شرایط انتخابات بهره بگیریم یا بر نحوه برگزاری آن اثر بگذاریم یا از میان نیروهای موجود به حمایت از جریان معقولتر بپردازیم. بنابراین در یک کلام برخلاف برخی دوستان که به نظر من عجولانه حکم صادر میکنند، امروز نمیشود درباره انتخابات اسفندماه اظهار نظر قطعی کرد.
یکی از مصداقهای بحث زودهنگام درباره انتخابات میتواند یادداشت توصیه کنندهای باشد که در روزهای گذشته از سوی آقای حجاریان منتشر شده است که اگرچه به گزارههای متفاوت «مشارکت مشروط»، «آرامش فعال» و «فعالیت تمام قد» اشاره کرده است اما ایده مشارکت مشروط در آن بیشتر شنیده و واکنش برانگیخته است. آیا شما انتشار آن متن را هم زودهنگام میدانید؟
منظورم به هیچ وجه این نبود و نیست که بحث درباره انتخابات زود است. برعکس انتخابات موضوعی است که همیشه میشود دربارهاش بحث کرد. من تصمیم درباره مشارکت یا عدم مشارکت را زود میدانم. اما بحث درباره انواع مدلهای مشارکت در انتخابات اگر در مقام صدور حکم قطعی نباشد، اشکالی ندارد. آنچه از طرف آقای حجاریان مطرح شده، به عنوان یک بحث بسیار خوب و کمککننده است و اصلاً فضای مباحث انتخاباتی را باز میکند. اما من با آنجایی که به نوعی تصمیمگیری در این مقطع تلقی میشود، موافق نیستم و معتقد نیستم که امروز زمان خوبی است که ما تصمیممان را اعلام کنیم بلکه باید تلاش کنیم شرایط را به سمت بهبود سوق بدهیم.
در آن یادداشت نوعی نگرانی از وضعیت فعلی اصلاحطلبان هم دیده میشود. تا آنجا که از مسأله «بقای اصلاحطلبی» سخن به میان میآید. به نظر میرسد اصلاحطلبان در این سالها هویت خودشان را تا حدود زیادی به جریانهای دیگر پیوند زدهاند و عملکرد طیف گستردهای از چهرههای سیاسی که با پرچم اصلاحطلبی در نهادهای مختلف حضور یافتهاند، نیاز به نوعی بازیابی هویتی را در میان این جریان سیاسی مطرح کرده است.
به باورم وقتی از جریان اصلاحطلبی سخن میگوییم تبیین و تحلیلمان باید جنبه فکری داشته باشد و این متفاوت است از زمانی که درباره اشخاص منتسب به این جریان سخن میگوییم. ممکن است در جریان اصلاحطلبی با مدعیانی مواجه باشیم که عملکرد قابل قبولی نداشتهاند؛ طبیعتاً این افراد بر حسب اینکه دارای چه جایگاه و وزنی در مجموعه نیروهای اصلاحطلب هستند، تأثیرات اجتماعی متفاوتی خواهند گذاشت. اگرچه معتقدم همچنان میتوانیم عملکرد نیروهای اصلی جریان اصلاحات را که با محوریت رئیس دولت اصلاحات تعریف میشوند مثبت و قابل دفاع ارزیابی کنیم. اما اگر نیرویی از جریان اصلاحات به شیوههای غیر قابل قبولی در دستگاههای اجرایی جایی پیدا کرده و رفتار غیرقابل قبولی از خودش بروز داده است ضمن آنکه آن رفتار قابل نقد است و جریان اصلاحطلب را هم در همین حد میشود مورد انتقاد قرار داد، اما تفکر و اندیشه اصلاحطلبی و نیروهای شاخص و اصلی اصلاحطلب از این رفتار عملاً جدا هستند.
این مبرا دانستن آیا میتواند مشمول کسانی هم باشد که با حمایت یا قرار گرفتن در فهرستهای انتخاباتی اصلاحطلبان از مردم رأی گرفتهاند؟
به هر حال جریان اصلاحطلبی در مقطع انتخابات در بین نیروهایی که فرصت حضور پیدا کردند یک جریانی را ترجیح داده و به جامعه معرفی کرده است. قبول دارم که جریان اصلاحطلبی نمیتواند خود را از رفتار جریانی که موفق شده رأی مردم را بگیرد مبرا بداند؛ اما توجه کنید برخی از کسانی که به هر حال به رأی مردم رسیدند بخصوص در انتخابات ریاست جمهوری مدعی اصلاحطلبی نبودند بلکه مورد حمایت اصلاحطلبان بودند. این دو وضعیت کاملاً متفاوت است. البته به باورم ما انتخاب درستی را انجام دادیم و از میان نیروهای موجود مناسبترین گزینه را معرفی کردیم. هنوز هم معتقدم همین گزینه در بین آن گزینهها مناسبترین بوده است. اما شاید عملکردها آن اندازه که انتظار میرفت مطلوبیت نداشته است. البته باید به مشکلات و مسائل حاشیهای هم توجه داشته باشیم. به هر حال دستگاه اجرایی در نظام سیاسی ما محدودیتهایی دارد و فعال مایشاء نیست و در بسیاری از حوزهها اصلاً امکان تأثیرگذاری مستقیم ندارند. در قوه مقننه هم با وجوهی از همین مسأله مواجه هستیم. چنانکه در کشور ما بر اساس ساختار تعریف شده مصوبات مجلس به معنای قانون نیست بلکه آن بخش از مصوبات که به تأیید شورای نگهبان میرسد جایگاه قانونی پیدا میکند. بنابراین میبینم که در این ساختار دستگاههای رقیب چه برای مجلس و چه برای قوه مجریه وجود دارند و در یک رقابت خیلی صریح و روشن شرایط محدودکنندهای را برای این قوا که به نوعی اصلاحطلبها در رأیآوریشان دخالت داشتند، ایجاد میکنند. بنابراین در مقام تعریف انتظار باید به این محدودیتها توجه جدی کنیم. با این همه آنچه گفتم به معنای نفی حق بیان انتقاد نیست.
مردم وقتی در انتخابات سالهای اخیر به نامزد و فهرستهای معرفی شده از سوی اصلاحطلبان رأی دادند میدانستند که منتخب یا منتخبانشان اگر به تمامی اصلاحطلب نیستند اما فارغ از آن نیز نیستند. بنابراین توقع میرفت که اصلاحطلبان چه در متن و چه در عقبه دست کم با ایجاد تعامل و هماندیشی پررنگتر نقش پررنگتری ایفا کنند. اما برخلاف این توقع به نظر میرسد نوعی بی تفاوتی و جدایی رخ داده است و ارتباط مؤثری پیگیری نمیشود.
به نظرم این انتقاد وارد است که اصلاحطلبان یا به طور دقیقتر شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان که در جریان انتخابات تصمیم گیرنده بوده است، نظارت سیستمی لازم را بر دولت و مجلس یا حتی شورای شهر نداشته است. اما این به معنای اینکه گویا یک ارتباطی وجود داشته و آن ارتباط از دست رفته نیست. میخواهم بگویم که ما با خلأ تبیین دقیق وضعیت برای جامعه مواجهیم. گاهی یک مدیر به عنوان فردی اصلاحطلب به سمتی منصوب میشود این فرد توسط کسانی احضار و تهدید میشود و نهایتاً از مسئولیتش کناره میگیرد. اما آنچه رخ داده آن طور که باید و شاید به جامعه منعکس نمیشود. نتیجه این است که مردم از چند و چون ماجرا باخبر نمیشوند. بنابراین آنچه پیش آمده از نظر آقای روحانی هم وضعیت مطلوب نیست.
شما ببینید در مجلس قانونی را تصویب میکنند با شورای نگهبان هم به هماهنگی میرسند اما ناگهان از جای دیگری به عنوان اینکه این قانون با سیاستهای کلی نظام تطبیق دارد یا ندارد اعمال نظر میشود و عملاً قانون را بلا اثر میگردد. در این وضعیت باید چکار کرد؟ آیا ترک صحنه اقدام درستی است یا بودن بهتر از نبودن است؟ اگر عرصه سیاسی را به جناح مقابل واگذار کنیم و کنار برویم بهتر است یا با همین محدودیتها بماینم؟ باید این محدودیتها را برای جامعه تبیین کنیم. جامعه باید بداند که اگر فلان قانون تصویب نمیشود چرا تصویب نمیشود و چه کسانی مخالف هستند.
پاسخ خود شما به این سؤالها چیست؟
تصور کنیم اگر مجلس به تمامی در اختیار جریان دیگر باشد، چه اتفاقی میافتد؟ اینکه امروز ما حداکثر ناکامیمان این است که نمیتوانیم قانونی مثبت را تصویب کنیم فرق دارد با شرایطی که قوانین منفی و بدون مقاومت تصویب شوند. شما یک وقت دولت احمدینژاد را دارید که همه چیز را در اختیار همان جریانات قرار میدهد. اما زمان دیگری در انتخابات شرکت میکنید و اجازه نمیدهید کاندیدای آن جریان رأی بیاورد. در نتیجه کسان دیگری انتخاب میشوند که شاید بسیاری از کارهایی که مردم میخواهند انجام بدهند را نمیتوانند اجرایی کنند اما میتوانند تا حدود زیادی جلوی تصویب قوانین غیرسودمند را بگیرند. به نظرم این مسأله هنوز ارزش حضور در انتخابات را دارد.
اگر در دورههای گذشته یکی از دغدغههای جدی نحوه عملکرد شورای نگهبان در بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات بود، امروز یکی از اصلیترین نگرانیهای همه جریانهای سیاسی اقبال مردم به مشارکت در انتخابات است. پیشبینیتان از همراهی مردم با اصلاحطلبان و تدابیری که باید برای تقویت این همراهی صورت بگیرد چیست؟
در وهله نخست این رفتار برگزارکنندگان انتخابات اعم از هیأتهای اجرایی و هیأتهای نظارت است که میتواند فضای انتخاباتی پرشوری ایجاد کند یا فضایی سرد و بیروح را بر آن حاکم کند. همچنان که اشاره کردید یکی از دغدغههایی که امروز وجود دارد و باید آن را جدی بگیریم سرخوردگی مردم است؛ چه از عملکرد کلی حکومت و چه از اصلاحطلبان بهعنوان جریانی که همواره با مردم گفتوگو و همنوایی داشتند و در انتخاباتهای اخیر اکثریتی از آنها را نمایندگی کرده و سعی کردند مردم را به مشارکت در انتخابات مجاب کنند. اما آنچه در این مقطع مهم است این است که تحلیل صحیحی از ریشههای این سرخوردگی داشته باشیم.
اگر شرایط طوری شود که نامزد داشته باشید نگرانی درباره سبد آرایتان ندارید؟
حتی اگر ما از سبد آرایمان هم نگران باشیم باید برای بهبودش تلاش کنیم اما از ترس شکست حق نداریم صحنه انتخابات را ترک کنیم. یک وقت حاکمیت نامزدهای ما را تأیید نکرده یک وقت تأیید شدهاند اما مجموعه شرایط مردم را ناامید کرده است. باید تلاش کنیم مردم را امیدوار کنیم و به صحنه بیاوریم. حالا اینکه چقدر موفق میشویم بالاخره یک روی انتخابات موفقیت و یک روی آن هم شکست است. این چیزی نیست که ما به خاطر آن صحنه انتخابات را ترک کنیم. اما اگر نامزد قابل دفاع نداشته باشیم هم میتوانیم مثل یک رأی دهنده رأی سفید یا غیرسفید در صندوق بیندازیم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر