اصولگرایان برای ۱۴۰۰ باز هم سراغ رئیسی میروند
این جملات امیررضا واعظ آشتیانی، عضو سابق حزب موتلفه اسلامی، عضو سابق شورای شهر تهران و معاون اسبق وزارت صنعت و معدن در گفتوگو با روزنامه آرمان امروز است. وی با اشاره به استعفای محمدجواد ظریف تصریح میکند: «ظریف میخواهد عملکرد خود را از دولت حسن روحانی جدا کند. به همین دلیل نیز قصد دارد خود را از زیر فشار دوران پسابرجام بیرون بکشد.»
عضو سابق شورای شهر تهران همچنین عنوان میکند: «اگر آقای رئیسی قصد نداشته باشند در انتخابات حضور پیدا کنند بخشی از آرای اصولگرایان به سمت آقای لاریجانی و بخش دیگری به سمت آقای قالیباف خواهد رفت.»
در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با امیررضا واعظ آشتیانی را میخوانید:
آیا مسیر حرکت جامعه ایران به سمت بهبود و پیشرفت است؟ آیا در شرایطی که مردم نسبت به وضعیت موجود جامعه رضایت ندارند میتوان مدعی حرکت رو به جلو بود؟
از زمانی که جمهوری اسلامی ایران پا به عرصه سیاسی جهان گذاشت به شکلهای مختلف در تحریم بود و با محدودیت مواجه بوده است. این در حالی است که جمهوری اسلامی نیز از مواضع خود کوتاه نیامده و همچنان آرمانهای ابتدای انقلاب را دنبال میکند. آرمانهایی مانند «استقلال» و «آزادی» نیز بدون هزینه نیست و برای تحقق آنها باید هزینه داد. در نتیجه نمیتوان تحریمها و محدودیتهای خارجی را به صورت مطلق کنار گذاشت و آنها را در مسیر حرکت کشور بیتأثیر قلمداد کرد. با این وجود باید بپذیریم که در مسیر حرکت کشور در طول چهل سال گذشته موفقیتها و ناکامیهایی وجود داشته است. نکته مهم در این زمینه این است که ما در زمانی عملکرد موفقی داشتهایم که افراد سر جای خود به کار گرفته شدهاند و دارای تخصص و تعهد لازم در این زمینه بودهاند. هر جا این اتفاق رخ داده نتیجه موفقیتآمیز بوده و هر جا که با مدیرانی با نگاه سیاسی یا با رابطه به کار گرفته شدهاند که دارای تخصص لازم نبودهاند ما با عدم موفقیت مواجه بودهایم. جمله معروفی در دنیای سیاسی وجود دارد که اگر میخواهید کشوری را بدون جنگ و خونریزی نابود کنید افراد نالایق و ناکارآمد را به مسند مدیریت بنشانید. در چنین شرایطی هر کدام از این افراد نالایق مانند بمب اتم مخرب و کشنده هستند.
حضور مدیران نالایق در چرخه مدیریت کشور ناشی از نابلدی قواعد بازی سیاسی و مدیریتی است یا مساله دیگری است؟
انتخاب مدیران در ایران اغلب مبتنی بر باندبازی و رابطه بوده و به همین دلیل کمتر به توانایی و کارآیی مدیران توجه شده است. در کشورهای توسعه یافته که دارای احزاب توانمند و قوی هستند قبل از اینکه دولت تشکیل شود نیروهای کارآمد و توانمند انتخاب میشوند تا در دولت آینده که بر اساس برنامه حزب تشکیل خواهد شد به کار گرفته شود. این در حالی است که در ایران به دلیل فقدان احزاب قوی و تأثیرگذار هنگامی که دولت تشکیل میشود، تازه به فکر انتخاب اعضای کابینه هستند و به همین دلیل مجبور میشوند از افراد دسته چندم در مدیریت کشور استفاده کنند. از سوی دیگر ما عوامل نفوذی نیز در کشور داشتهایم و مقام معظم رهبری در چندین مورد به این نکته اشاره کردهاند. امروز نیز این افراد نفوذی در کشور وجود دارند و چه بسا که دارای چهرههای موجهی نیز هستند و کمتر کسی فکر میکند که این افراد نفوذی هستند. افراد نفوذی در گذشته وجود داشته، امروز وجود دارند و در آینده نیز وجود خواهند داشت. یک زمان ما در حال جنگیدن با دشمن هستیم و تکلیفمان با طرف مقابل روشن است، اما امروز ما با نفوذیهایی در کشور مواجه هستیم که چهرههای پنهانی دارند. این چهرههای پنهانی نیز به دو دسته تقسیم میشود. گروهی مأموریت دارند که در سیستم تصمیمگیری کشور اخلال ایجاد کنند و گروه دیگر کسانی هستند که حمال دشمن محسوب میشوند. گروه دوم به دلیل اینکه از شعور فکری و سیاسی کافی برخوردار نیستند از افرادی شبیه به خود استفاده میکنند.
چرا نقش افراد نفوذی در شرایطی که کشور در شرایط سختتری قرار میگیرد پررنگتر میشود؟ آیا میتوان کسانی که در شرایط کنونی به صورت عیان برخلاف منافع ملی حرکت میکنند نفوذی قلمداد کرد؟
بازی سیاسی دارای قواعد و اصول مشخص است. به عنوان مثال اگر مجلس میخواهد یک وزیر را مورد مواخذه قرار بدهد یا اینکه نسبت به عملکرد رئیسجمهور انتقاد داشته باشد زمانی که در نظر گرفته میشود دارای اهمیت زیادی است. این در حالی است که این شائبه نیز نباید ایجاد شد که این گونه اقدامات برای زورآزمایی و تحمیل کردن برنامههای خود به دولت است. امروز با افرادی در فضای سیاسی کشور مواجه هستیم که در زمان و تحلیلی که از وضعیت موجود جامعه ارائه میکنند کج سلیقگی میکنند. متأسفانه ما از دموکراسی و آزادی به صورت صحیح استفاده نمیکنیم. برخی گمان میکنند در فضای آزادی مجاز هستند هر دروغ و تخریبی که در راستای اهداف آنهاست انجام بدهند. مثال بارز این مسأله در نوع سخن گفتن و موضعگیریهای نمایندگان مجلس و برخی دولتمردان است که در سخنان خود دیگران را تحقیر میکنند. کسی که نماینده مجلس، وزیر و یا مدیر شده حق ندارد به دنبال منافع شخصی خود باشد و باید در راستای منافع مردم حرکت کند. اگر امروز پرخاشگری در جامعه افزایش پیدا کرده و آستانه تحمل افراد کاهش پیدا کرده است به دلیل این است که ادبیات نامناسبی که بین مسئولان وجود دارد به کل جامعه تسری پیدا کرده است. ادبیات نامناسب مسئولان در برخورد با منتقدان به اندازهای در جامعه پیامدهای منفی به همراه خواهد داشت که در نهایت به قانونگریزی افراد جامعه منجر میشود. به همین دلیل اگر به دنبال این هستیم که تغییر جدی در رویکرد مسئولان کشور به وجود بیاید باید با یک تلنگر این اتفاق رخ بدهد.
این تلنگر چگونه اتفاق میافتد؟
در ابتدا ما باید یاد بگیریم که چگونه با منتقد و کسی که دیدگاه متفاوتی نسبت به ما دارد برخورد صحیحی داشته باشیم. تا زمانی که مسئولان کشور جایگاه خود را به خوبی درک نکنند همچنان به رفتارهای من درآوردی و غیرمتعارف خود ادامه خواهند داد. همین رفتارهای من درآوردی و غیرمتعارف است که قانون گریزی را در بین مردم افزایش داده است. واقعیت این است که مردم مدتهاست از این وضعیت خسته شدهاند و متوجه شدهاند که رویکرد برخی مدیران در راستای منافع آنها نیست. به عنوان مثال در شرایطی که مجلس قانون منع به کارگیری بازنشستگان را تصویب کرده، اصرار برخی مدیران برای باقی ماندن در جایگاههای خود برای مردم شک برانگیز شده است. مردم پیش خود فکر میکنند چرا یک مدیر که عملکرد قابل توجهی نیز نداشته تا به این اندازه اصرار بر ماندن دارد. قوانین کشور نیز باید بر اساس گذشت زمان و تحولات جهانی تغییر کند. اگر این اتفاق رخ ندهد کشور از مطالبات و تحولات به روز عقب میماند. از سوی دیگر ما ساختار اداری خود را مرتب وصله و پینه کردهایم. این وضعیت برای دیگر ساختارها نیز وجود داشته است. سوال اینجاست که اگر قرار است به سمت اقتصاد مقاومتی و مقابله با تحریمها برویم چرا به سمت اصلاح ساختارهای حرکت نمیکنیم. به نظر میرسد عوامل بازدارنده در این قضیه مقاومت میکند و اجازه نمیدهد ساختارهای معیوب و ناکارآمد تغییر پیدا کنند.
یکی از مهمترین موانع تغییر ساختارها دو کانونی و یا چند کانونی بودن مراکز تصمیمگیری است. این در حالی است که کشورهای توسعه یافته این معضل را حل کردهاند. به نظر شما زمان حل کردن این مسأله در کشور هنوز فرا نرسیده است؟
دوکانونی و یا چند کانونی بودن مراکز تصمیمگیری سبب میشود که هزینههایی که در بخشهای مختلف صورت میگیرد نتیجه مطلوب به همراه نداشته باشد. شاید برخی دستگاهها که با چنین وضعیتی مواجه هستند موفق هم باشند اما این موفقیت جامع نیست. به عنوان مثال در شرایط کنونی وزارت صنعت و معدن، وزارت رفاه و تعاون اجتماعی به همراه بانکها بنگاهداری میکنند. به همین دلیل نیز استراتژی مشخص و واحدی در این زمینه وجود ندارد. سوال اینجاست که آیا میتوان از چنین شرایطی انتظار بهرهوری بالا و نتیجه مطلوب داشت. اینگونه تداخل وظایف سبب میشود که ما به یک وحدت سازمانی برای تحقق برنامههای خود نرسیم. این وضعیت در بین گروههای سیاسی نیز وجود دارد و به همین دلیل جریانهای سیاسی نمیتوانند دور یک میز بنشینند و درباره منافع ملی به یک اجماع نسبی و معقول برسند. امروز نظام سیاسی بیش از همیشه به ایدهها و طرحهای جدید صاحب نظران و متفکران نیاز دارد. این صاحب نظران نیز باید با هم گفتوگو کنند. صداوسیما و رسانههای گروهی نیز جایی است که این افراد میتوانند ایدههای خود را مطرح کنند و به بحث و تبادل نظر درباره مسائل مختلف برسند.
آیا انگیزه مدیران دولت آقای روحانی کاهش پیدا کرده است؟ استعفا و بازگشت محمدجواد ظریف به عنوان یکی از اعضای تعیین کننده دولت چه تأثیری در وضعیت مدیران دولت دارد؟
تحلیلهای مختلفی درباره استعفای آقای ظریف مطرح شده است. برخی تحلیلها بیانگر این مسأله است که در درون دولت اختلاف نظرهایی وجود دارد که این اختلافها در نهایت سبب شده که آقای ظریف از کابینه استعفا بدهد. با این وجود به نظر میرسد استعفای آقای ظریف نوعی فرار به جلو محسوب میشود. آقای ظریف تلاش کردند با استعفای خود، خود را از زیر فشارهای مرتبط با برجام خارج کنند و عملکرد خود را از دولت حسن روحانی جدا کند. این اقدام نیز انتخاباتی بوده است. آقای ظریف به صراحت عنوان میکنند که هیچ انگیزهای برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری ندارند. با این وجود قضیه به همین راحتی نخواهد بود و به نظر میرسد استراتژی دیگری مورد نظر است. هر چند که بنده معتقدم آقای ظریف دارای اقبال کافی برای ریاست جمهوری نیست و اگر هم در انتخابات حضور پیدا کند موفق نخواهد شد. دولت حسن روحانی گمان میکرد با امضای برجام بسیاری از مشکلات کشور حل خواهد شد و حسن روحانی میتواند کارنامه موفقی از خود برجای بگذارد. به همین دلیل نیز در دولت یازدهم تلاش زیادی برای امضای برجام صورت گرفت و در نهایت نیز به نتیجه رسید. به همین دلیل هنگامی که آمریکا از برجام خارج شد و دولت آقای روحانی به اهداف از پیش تعیین شده خود دست پیدا نکرد انگیزه مدیران نیز کاهش پیدا کرد و مدیران دولت دیگر مانند دوران قبل از برجام به آینده امیدوار نبودند. بنده معتقدم یک مدیر مدبر و دوراندیش باید به همه جوانب تصمیمات خود بیندیشد. شرایط مانند جنگ است. اگر یک فرمانده از پاتک دشمن غافل شود و هیچ احتمالی برای وقوع اتفاقات غیر مترقبه در جنگ در نظر نگیرد، ممکن است جنگ را به کلی ببازد. آقای روحانی باید این هنر را داشته باشد که وزرای خود را از نظر انگیزی در دوران پسابرجام ریکاوری کند. به نظر میرسد دولت آقای روحانی از برخورد و آنالیز ضعفهای دولت خود خودداری میکند. این در حالی است که دولت باید مشکلات خود را احصا کند.
با توجه به وضعیت کنونی جامعه و عدم تحقق برخی مطالبی مهم مردم از دولت، پایان دولت حسن روحانی به منزله پایان حضور اصلاحطلبان در قدرت خواهد بود؟
در شرایط کنونی یک گروه از اصلاحطلبان در حال تبریجویی از دولت حسن روحانی هستند و در مقابل برخی عنوان میکنند اگر ما نبودیم شما نمیتوانستید در انتخابات به پیروزی دست پیدا کنید. از سوی دیگر مسألهای که آقای واعظی مطرح و عنوان کردند که اصلاحطلبان نقش تعیین کنندهای در پیروزی حسن روحانی نداشتهاند، هوشمندانه مطرح شد. امروز سوال کسانی که در انتخابات ریاستجمهوری به حسن روحانی رأی دادند خطاب به اصلاحطلبان این است که شما به ما گفتید از حسن روحانی حمایت کنید برای وضعیت کنونی جامعه و عملکرد دولت چه پاسخی دارید؟ بدنه دولت آقای روحانی در بخشهای مختلف در اختیار اصلاحطلبان قرار داشته و به همین دلیل عملکرد دولت با سرنوشت اصلاحطلبان گره خورده است. تحلیل شرایط انتخابات در ایران بسیار دشوار است و دلیل اصلی آن نیز غیر قابل پیشبینی بودن رفتار رأیدهندگان است. دولتهای ما از ابتدای انقلاب همه توانایی خود را برای ۵۰ متر اول گذاشتند اما در ۵۰ متر دوم تلوتلو خوردند. این وضعیت برای دولت آقای روحانی نیز وجود داشته است. امروز نامهای زیادی از بین اصلاحطلبان و اصولگرایان برای انتخابات ریاستجمهوری آینده مطرح میشود. نامهایی مانند آقای لاریجانی، عارف، قالیباف. من حتی معتقدم آقای رئیسی با این که به عنوان رئیس قوه قضائیه انتخاب شدهاند اما هنوز یکی از گزینههای احتمالی ریاست جمهوری خواهد بود. دلیل برای عدم حضور ایشان در انتخابات آینده وجود ندارد و ایشان در عین حالی که ریاست قوه قضائیه را بر عهده دارند میتوانند در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کنند. تصور من این است که اگر اصولگرایان قرار است به صورت مطلق از یک گزینه حمایت کنند این گزینه میتواند آقای رئیسی باشد. اما اگر آقای رئیسی قصد نداشته باشند در انتخابات حضور پیدا کنند، بخشی از آرای اصولگرایان به سمت آقای لاریجانی و بخش دیگری به سمت آقای قالیباف خواهد رفت.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر