«مخالفت با آیت‌الله اکبر هاشمی‌ رفسنجانی آن‌ قدر بالا گرفته است که برخی حتی پس از فوت او نیز به انتقادها و بعضا تخریب‌ها ادامه می‌دهند. هر چند در قاب تاریخ هیچکس مصون از انتقاد نیست اما به نظر می‌رسد که عداوت‌ها با هاشمی ریشه در بازخوانی وقایع تاریخی ندارد و بیشتر چنین هجمه‌هایی مانند زمان حیات او نشات‌گرفته از رویکردهای سیاسی و جناحی است. هاشمی‌ رفسنجانی دیگر در عالم سیاست نه حضور دارد و نه می‌تواند حضور داشته باشد اما چه موضوعی باعث می‌شود که نیروهایی همچنان او را زنده تصور کنند؟ شاید مهم‌ترین نشانه برای پاسخ به این پرسش اندیشه سیاسی هاشمی باشد؛ به‌ نحوی‌ که واقعا او را زنده نگه داشته است. مخالفان او به ‌طور ضمنی و البته تمام‌عیار یک واقعیت را پذیرفته‌اند که هاشمی زنده است، زیرا از قضا رد یک شخص یا یک تفکر بیش از تأیید آن، حکایت از زنده‌بودنش دارد؛ چراکه اندیشه تأثیرگذار می‌تواند نقدها و بعضا تخریب‌ها را برانگیزد. مخالفان افراطی این شخصیت سیاسی آن‌چنان بدون در نظر داشتن تاریخ معاصر بر او می‌تازند که فراموش کرده‌اند او یکی از مهم‌ترین افراد تأثیرگذار در انقلابی است که آنها نشانش را بر سینه زده‌اند. البته هیچ‌کس یارای انکار تأثیرگذاری هاشمی را ندارد و اگر منشأ اثر بودنش در انقلاب اسلامی را انکار کند یا از ناآگاهی‌اش سخن گفته یا با کینه‌توزی قضاوت کرده است.

محمد هاشمی‌ رفسنجانی، برادر مرحوم هاشمی و از فعالان سیاسی باور دارد که نقدهای موجود از سوی برخی از نیروها چندان عجیب نیست، زیرا اندیشه هاشمی خطری بزرگ برای جریان‌های افراطی است. او اساسا مدافع اعتدال و وحدت ملی بوده است. برای بررسی علت‌های تخریب‌های مرحوم هاشمی از سوی مخالفان افراطی، ساعتی را با محمد هاشمی‌رفسنجانی به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

تخریب شخصیت آیت‌الله هاشمی‌ رفسنجانی پس از فوت او نیز ادامه دارد؛ چنان که نمونه اخیر چنین تخریب‌هایی در مستندی به نام «هاشمی زنده است» مشاهده می‌شود. جالب این است، کسانی که به صورت همه‌جانبه علیه مرحوم هاشمی فعالیت می‌کنند، خود را منتسب به ارزش‌های انقلابی می‌دانند؛ غافل از این که یکی از مؤثرترین افراد در پیروزی انقلاب اسلامی آیت‌الله هاشمی‌ رفسنجانی بوده است. قدری از جایگاه این شخصیت برجسته در نظر امام (ره) و توفیق‌های انقلاب بگویید.

مرحوم آیت‌الله هاشمی با استناد به اسناد موجود از حیث هماهنگی‌ها، کمک‌های اقتصادی به خانواده‌های زندانیان و کمک‌های معنوی و مشورتی نقش محوری در نهضت اسلامی داشت و بسیار مورد اعتماد امام (ره) بود، زیرا او از سال۱۳۳۰ شاگرد امام محسوب می‌شد و تا لحظه رحلت امام در کنار ایشان حضور داشت. نقش مرحوم هاشمی در انسجام‌بخشی انقلاب بر هیچ ‌فردی پوشیده نیست؛ به‌ نحوی‌ که وقتی امام در نجف به سر می‌بردند، آقای هاشمی مسئولیت برقراری ارتباط میان مردم و مبارزان را بر عهده داشت. او با همکاری آقایان باهنر، مهدوی‌ کرمانی، آیت‌اللهی و صالحی در سال ۱۳۳۶ نشریه‌ای با نام «مکتب تشیع» را اداره می‌کرد. در آن‌ سال‌ها به دلیل مشکلات مالی و نیز یک هدف استراتژیک، نشریه پیش‌فروش می‌شد تا بتوانند در وهله نخست بدانند که دقیقا باید چند نسخه را به چاپ برسانند و در وهله دوم افراد هم‌جهت و همفکر را در شهرستان‌ها شناسایی کنند. با چنین سازوکاری یک شبکه سراسری در تمام شهرها ایجاد شد. پس از مرحله شناسایی و به‌ دست‌ آوردن کدپستی خریداران نشریه، بیانیه‌های امام برای آنها ارسال می‌شد؛ آنها نیز در شهرستان‌های خود بیانیه‌ها را بازنشر می‌کردند و به دست همشهری‌های خود می‌رساندند. این یک مثال کوچک از نقش، تأثیر و تلاش مرحوم هاشمی برای پیشبرد انقلاب اسلامی بود. پس از انقلاب نیز بسیاری از مسئولیت‌های مهم از جمله عضویت در شورای انقلاب، عضویت در هیات رسیدگی به مشکلات کارگران نفت، جانشین امام در جنگ، ریاست مجلس شورای اسلامی و سپس ریاست‌جمهوری را بر عهده گرفت. همه این مسئولیت‌ها در زمان حیات امام بود و این موضوع نشان می‌دهد که امام به مرحوم هاشمی چه میزان اعتماد و باور داشت.

شما از نقش آیت‌الله هاشمی در جنگ هشت‌ساله سخن گفتید؛ به‌ نحوی‌ که او قائم‌مقام امام در جنگ بود. در بازخوانی آن ایام یک چالش مهم وجود دارد. برخی باور دارند که آقای هاشمی از موافقان ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بود و برخی نیز چنین مدعایی را انکار می‌کنند. تأثیر دیدگاه او در ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پیش از آقای هاشمی، آقای بنی‌صدر فرماندهی جنگ را بر عهده داشت. در زمان او کشور با شکست‌های متعددی روبه‌رو شد. بنی‌صدر به سپاه بی‌توجه بود و مدام از ارتش حمایت می‌کرد. پس از عزل بنی‌صدر آقای هاشمی مسئولیت فرماندهی جنگ را بر عهده گرفت و رزمندگان را به نحو شایسته‌ای ساماندهی کرد. پس از فتح خرمشهر دو نظریه وجود داشت. برخی باور داشتند که در همان زمان باید قطع‌نامه را می‌پذیرفتیم و برخی دیگر می‌گفتند که ایران نباید در موضع ضعف جنگ را خاتمه دهد و ضرورت دارد که در شرایطی جنگ تمام شود که دست‌ کم بخشی از خاک عراق در اختیار ایران باشد تا در شرایط عزتمندانه وارد مذاکره بشویم. آقای هاشمی نظریه دوم را قبول داشت. در آن زمان شعارهایی مانند «جنگ، جنگ تا رفع فتنه»، «جنگ، جنگ تا پیروزی» و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» نیز مطرح بود و شرایط طوری رقم خورد که جنگ ادامه پیدا کرد اما به‌ هر حال در جنگ هیچ خیری وجود ندارد و خسارات مالی و انسانی بسیاری به وجود می‌آید که به نفع هیچکس نیست. آقای هاشمی نیز مدافع جنگ نبودند، بلکه باور داشتند که باید از خاکمان دفاع کنیم.

می‌دانیم که آمریکا هیچ‌گاه از وجود انقلاب اسلامی راضی نبود و نیست. به یاد دارم که پیش از انقلاب وقتی در نوفل‌لوشاتو در خدمت امام بودیم، از کاخ الیزه تماس گرفتند که نماینده کارتر می‌خواهد با امام دیدار کند، امام نیز گفتند ایرادی ندارد. شبی نماینده کارتر به نوفل‌لوشاتو آمد و تلویحا به امام گفت در امور ایران دخالت نکنید و به ایران نروید که برای شما خطر خواهد داشت. امام در پاسخ به او گفتند هنوز به مردم نگفته‌ام با آمریکایی‌هایی که در ایران حضور دارند چه رفتاری بکنند و اگر لازم باشد خواهم گفت. نماینده رئیس‌جمهور فرانسه نیز در آن جلسه حضور داشت و گفت که اگر محل استقرارتان خوب نیست به کاخ ورسای بیایید و توصیه می‌کنیم به ایران نروید که امام گفتند همین‌جا خوب است. به محض آن که آنها رفتند، امام گفتند همین جمعه به ایران بازمی‌گردیم و ما این خبر را به رادیو فرانسه دادیم تا اعلام شود. البته به دلیل مشکلاتی هفته بعدش به ایران بازگشتیم. در واقع آمریکایی‌ها از همان ابتدا با انقلاب مشکل داشتند و تا به امروز نیز این عداوت ادامه دارد. در زمان جنگ اگر حمایت‌های آمریکا وجود نداشت صدام نمی‌توانست تا دندان مسلح شود. بنابراین دفاع از خاک میهن در چنان شرایطی با آن میزان از دشمنی‌های بین‌المللی لازم بود.

یکی از انتقادهایی که مخالفان آیت‌الله هاشمی ابراز می‌کنند این است که او در مواجهه با غرب و به‌ خصوص آمریکا با تساهل و تسامح برخورد می‌کرد. آیا چنین ادعایی را قبول دارید؟

همان‌طور که گفتم، دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی از پیش از پیروزی انقلاب وجود داشت. آیت‌الله هاشمی در مکتب امام پرورش یافت. چطور ممکن است فردی که از روزهای نخست فعالیت‌های انقلابی در کنار امام حضور داشته است، در مقابل استعمار آمریکا تساهل و تسامح داشته باشد؟ شاه در پنجم بهمن سال ۴۱ به قم سفر کرد و سخنرانی تندی علیه روحانیت داشت و روحانیت را حیوان نجس و ارتجاع سیاه نامید. پس از آن سخنرانی در دوم فروردین سال ۴۲ عده‌ای در عزاداری امام جعفر صادق (ع) که در مدرسه فیضیه برگزار می‌شد، با چوب، چماق و چاقو به مردم حمله کردند، قرآن‌ها و کتب مذهبی را به آتش کشیدند و عده‌ای را از پنجره‌ها به پایین پرتاب کردند که در نتیجه بسیاری مجروح و تعدادی به شهادت رسیدند. پس از این اتفاق امام گفتند که در روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی می‌کنم. امام در آن سخنرانی اظهار کردند که شاه می‌خواهد از آمریکا سخن نگوییم و خطاب به شاه که گفته بود کاری نکنید که چکمه‌های پدرم را بپوشم و به قم بیایم، گفتند که چکمه‌های پدرت برای تو گشاد است و تو کاری نکن که مردم مانند پدرت از کشور بیرونت کنند و از سرنوشت پدرت درس عبرت بگیر. امام خطاب به شاه گفتند که ‌ای مردک، ای بدبخت حکومتت نامشروع است. امام در سال ۴۳ نیز به مناسبت اجرای کاپیتولاسیون مسائل بسیار تندی را علیه آمریکا و شاه مطرح کردند و گفتند که اگر یک آشپز آمریکایی شاه ایران را با ماشین زیر بگیرد باید در آمریکا محاکمه شود اما اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را بکشد، در اینجا محاکمه می‌شود. امام در پاریس نیز سخنان تندی علیه جنایات شاه و آمریکا ایراد کردند. با دانستن تمام اینها چطور ممکن است که مرحوم هاشمی‌رفسنجانی که در تمام این ادوار در کنار امام بود، نسبت به دشمنی‌های آمریکا بی‌تفاوت بوده باشد؟ قطعا چنین نبود و انتقاد مخالفان از سر انصاف نیست.

آقای هاشمی توانست در دولتش ارتباط خوبی با همسایگان ایران و کشورهای غربی برقرار کند. شاید نقدی که مخالفان او در خصوص میل به غرب‌گرایی مطرح می‌کنند، ناظر به سیاست‌ خارجی دولت سازندگی باشد. رویکرد بین‌المللی ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در زمان جنگ بسیاری از کشورها مخالف ایران بودند؛ ارتش صدام و حزب بعث اساسا روسی قلمداد می‌شدند که با حمایت آمریکا و دولت‌های مرتجع عربی قدرتی به دست آورده بودند که توانستند به ما حمله کنند. آیت‌الله هاشمی تمام این موضوعات را می‎دانست و نیازی نیست که کسی این مسائل را یادآور شود اما بعد از جنگ، او سیاست تنش‌زدایی را در پیش گرفت و با کشورهای اروپایی، از جمله آلمان ارتباط خوب و سازنده‌ای برقرار کرد. حتی در شورای امنیت ملی تصویب کرد که به‌ جز روابط سیاسی می‌توان در حوزه‌های دیگر با آمریکا وارد ارتباط شد. او نسبت به کشورهای منطقه نیز همین سیاست را در پیش گرفت، چنان که تا سال‌ها عربستان ارتباط خوبی با ایران داشت. برخی باور دارند باید تا ابد جنگ ادامه یابد، در صورتی که آقای هاشمی باور داشت که بعد از جنگ مردم باید آسایش را در پرتو حفظ عزت ملی تجربه کنند که تا حدی به این مهم نیز نائل آمد.

قدری به موضوع توسعه در دولت سازندگی بپردازیم. مرحوم هاشمی در دو دولتش سعی کرد بخش مهمی از ویرانی‌های جنگ را جبران کند که تا حد زیادی نیز در این مسیر موفق بود. مسیر توسعه در دولت‌های ایشان را چگونه می‌بینید؟

جنگ باعث آسیب‌دیدن ۱۶ استان، ۸۳ شهرستان و دوهزارو ۷۰۰ روستا شد. علاوه‌ بر این بسیاری از زیرساخت‌ها را از بین برد و حدود دو میلیون نفر را آواره کرد که تا مدت‌ها در اردوگاه‌ها زندگی می‌کردند. وقتی آقای هاشمی دولت را تحویل گرفت سعی کرد به نوسازی و بازسازی ویرانه‌های جنگ بپردازد. او باور داشت که با کمک مردم می‌توان ایران را دوباره به بهترین شکل ساخت و در این عرصه نیز به توفیقات مهمی رسید. یکی از موضوعاتی که به آقای هاشمی ایراد می‌گیرند این است که او درها را به روی بخش خصوصی باز کرد و باعث رشد رفاه‌طلبی در جامعه شد. می‌گویند او باعث شد که رفاه‌طلبان اتومبیل بنز سوار شوند و سرمایه‌داری در کشور گسترش یابد؛ در صورتی که چنین مخالفانی اساسا به مفهوم توسعه باور ندارند یا شاید اصلا از درک آن عاجزند.

طرفداران آقای ناطق در انتخابات سال ۷۶ می‌گفتند که اگر پل‌ساختن ارزش است، مالزی از ما ارزشی‌تر محسوب می‌شود. آنها اساسا به مقوله سازندگی باور نداشتند؛ با وجود چنین دیدگاه‌هایی، آقای هاشمی در دولت، برنامه‌ای با افق سال ۱۴۰۰ تهیه کردند. در آن برنامه اشاره شده بود که ایران با توجه به ظرفیت‌های بسیار بالایش می‌تواند در جایگاهی استثنایی در عرصه بین‌المللی قرار بگیرد. مرحوم هاشمی اعتقاد داشت که اگر صنایع میانی و فرودستی فعال شوند، دیگر نیازی به خام‌فروشی نیست. البته این طرح در دولت آقای خاتمی از مجلس پس گرفته شد اما آقای هاشمی باز هم آن را رها نکرد و وقتی مجمع تشخیص مصلحت نظام را در اختیار گرفت، با رهبری صحبت کرد که این برنامه سیاست‌های کلی نظام را تبیین می‌کند و اگر به تأیید شما برسد، می‌تواند راهگشای کشور باشد. با تأیید رهبری آن طرح به سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ تبدیل شد. در واقع این سند که اکنون در اختیار همگان است، نیز نشات‌گرفته از افکار و ایده‌های مرحوم هاشمی است.

گفتمان فرهنگی دوم خرداد سال ۷۶ به نوعی سلب روحیه فرهنگی موجود در دولت مرحوم هاشمی قلمداد می‌شود. حتی برخی باور دارند که رأی به آقای خاتمی یک رأی سلبی برای انکار سیاست‌های دولت سازندگی محسوب می‌شد. با اوصافی که شما ارائه می‌دهید، قاعدتا نباید مشکلی در کشور وجود می‌داشت. این درحالی است که موج اجتماعی خواهان اصلاح وضع موجود، شاهد مثال نقضی بر سخنان شماست. این تناقض را چگونه تعبیر می‌کنید؟

نیروهای اردوگاه اصولگرایی خلاف دیدگاه شما را ارائه می‌دهند و می‌گویند که خطبه نماز جمعه آقای هاشمی باعث پیروزی آقای خاتمی در انتخابات شد. اساسا پیش از انتخابات سال ۷۶ مفهوم دقیقی به نام اصلاحات وجود نداشت و اصلاح‌طلبان با تشکیل حزب مشارکت این عنوان را ارائه دادند. پس از سال ۷۶ روحانیون مبارز و به‌ خصوص آقای کروبی در مجلس سوم به سیاست‌های دولت آقای هاشمی انتقاد می‌کردند.

در سال ۷۵ ما حزب کارگزاران را تشکیل دادیم و پس از پیشنهاد به آقای حبیبی به آقای خاتمی پیشنهاد حضور در انتخابات را دادیم و او گفت اگر کارگزاران از من حمایت کند، به انتخابات وارد می‌شوم. آقای خاتمی پیروزی‌اش را مدیون حمایت کارگزاران و مرحوم هاشمی است. مرحوم هاشمی از آقای خاتمی حمایت کرد. این موضوع درست نیست که خاتمی چهره مخالف هاشمی بوده است. در زمانی که روحانیون مبارز در انزوای کامل بود و اصلاح‌طلبی به شکل کنونی وجود نداشت، کارگزاران از آقای خاتمی حمایت کرد. جالب است که با چنین حمایت‌هایی پس از انتخابات سال ۷۶ و تشکیل حزب مشارکت، علیه آقای هاشمی سخن‌ها گفته شد و روزنامه‌ها به‌ طور زنجیره‌ای علیه او ‌نوشتند. به هر حال، همه این موضوع را می‌دانستند که آقای هاشمی از پتانسیل بالایی برخوردار است و اصلاح‌طلبان نسبت به او حس رقابت شدیدی داشتند.

بر خلاف رویکرد کنونی که اصلاح‌طلبان حامیان مرحوم هاشمی محسوب می‌شوند، چنین اختلافاتی تا انتخابات سال ۸۴ نیز وجود داشت که متأسفانه نتیجه‌اش روی‌ کار آمدن دولت بی‌شناسنامه احمدی‌نژاد شد. چه عواملی دست‌به‌دست داد تا در آن انتخابات شاهد شکسته‌شدن آرا باشیم؟

اصلاح‌طلبان در سال ۸۴ سه نامزد یعنی آقایان معین، کروبی و مهرعلیزاده را در مقابل آقای هاشمی قرار دادند و با این سناریو آرای مرحوم هاشمی را گرفتند. جریان راست نیز در سال ۷۶ می‌خواست چنین رویکردی را در پیش بگیرد و به سراغ من آمدند و گفتند که در انتخابات شرکت کن و از تو حمایت می‌کنیم. آقای هاشمی به من گفت که این کار را نکن زیرا آنها می‌خواهند با سیاست سه‌ کاندیدایی انتخابات را به دور دوم ببرند تا در آن مرحله پیروز شوند. البته آقای هاشمی نسبت به آقای خاتمی نظر مثبتی داشت و تمایلش این بود که او رئیس‌جمهور شود. جالب است که بعد از سال‌ها اصلاح‌طلبان کاری را با مرحوم هاشمی کردند که او در سال ۷۶ با آنها نکرد. با چنین اتفاقات تلخی دیدیم که فردی به نام احمدی‌نژاد روی کار آمد که هیچ حدومرزی را رعایت نمی‌کرد.

بخش عمده‌ای از انتقادها به مرحوم هاشمی پس از رویکرد صریح او در انتخابات سال ۸۸ بالا گرفت. قدری درباره تصمیم ایشان در آن مقطع تاریخی بفرمایید.

برای مرحوم هاشمی حفظ نظام از همه چیز بااهمیت‌تر بود و همواره منافع نظام را بر منافع شخصی ترجیح می‌داد. او هیچ‌گاه به دنبال انتقام‌جویی نبود و به گذشته نگاه نمی‌کرد. در سال ۸۴ برای مردم و کشور به صحنه آمد و در سال ۸۸ نیز آن چه را گفت که فکر می‌کرد مصلحت نظام و ایران را تأمین می‌کند. او در نماز جمعه پیشنهادهایی را مطرح کرد که علاوه بر آن که با شأن نظام اسلامی همخوان بود، می‌توانست راهشگا باشد اما به دلیل آن که قدرت اجرایی نداشت، نتوانست آنها را به مقام اجرا برساند. او می‌دانست با گفتن آن موضوعات هزینه خواهد داد اما برای مردم آن هزینه‌ها را به جان خرید.

میزان حمایت آقای هاشمی در پیروزی آقای روحانی را چطور می‌بینید؟

آقای هاشمی به‌ طور مستقیم از آقای روحانی حمایت کرد. وقتی خودش رد صلاحیت شد، آقایان عارف و روحانی باقی ماندند. او با ایشان صحبت کرد که در نهایت آقای عارف از انتخابات کناره‌گیری کرد و آقای هاشمی از مردم خواست که به روحانی رأی بدهند زیرا تعدادی از افراد در ستادهای برخی از نامزدها می‌گفتند که هاشمی از نامزد مورد نظرشان حمایت می‌کند. با اعلام موضع صریح مرحوم هاشمی این مناقشات پایان یافت. البته این که او تصمیم‌گیرنده دولت روحانی بود، موضوع چندان دقیقی نیست زیرا آقای هاشمی فقط در حوزه مسائل بین‌الملل مانند برجام توصیه‌هایی به آقای روحانی می‌کرد.

پس از فوت آقای هاشمی همچنان تخریب‌ها ادامه دارد. به عنوان بحث پایانی بفرمایید که هدف چنین تخریب‌هایی چیست؟

مخالفان آقای هاشمی باور دارند که اندیشه او هنوز زنده است و با اعتقاد به همین موضوع به تخریب او ادامه می‌دهند زیرا اندیشه هاشمی خطری برای افراطی‌هاست. گروه‌های مختلف باید بدانند که سیاست اکبر هاشمی‌ رفسنجانی مبتنی بر وحدت، اعتدال و مشارکت مردم بود. اگر این موضوع به‌درستی درک شود، می‌توان راه درست را از نادرست تشخیص داد. نفاق و دورویی مانند موریانه نظام را می‌خورد؛ بنابراین باید همه نیروهای سیاسی به وحدت بیندیشند. مردم در کوچه و خیابان‌ها ما را که می‌بینند، می‌گویند اگر هاشمی زنده بود، وضعیت به اینجا نمی‌رسید. مردم آقای هاشمی را دوست دارند و ای ‌کاش سیاسی‌ها نیز بر طریق مردم عمل کنند و تفکرات آقای هاشمی را سرلوحه کار خود قرار دهند.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.