شوهرم معتاد است، رهایم کرده و خرجی نمیدهد
دختر ۱۹ ساله ای که با طرح یک شکایت، نامزدش را به دلیل ترک نفقه و فراهم نکردن منزلی برای آغاز زندگی مشترک، به کلانتری کشانده بود درحالی که بیان می کرد هیچ تضمینی برای ادامه زندگی در کنار نامزدم وجود ندارد به ماجرای آشنایی خیابانی و چگونگی ازدواجش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: چهار سال قبل زمانی که ۱۵ بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود در مسیر رفت و آمد به مدرسه با «کاوه» آشنا شدم. این آشنایی خیابانی خیلی زود با رد و بدل شدن شماره تلفن درحالی به ارتباط مخفیانه و دیدارهای حضوری انجامید که کاوه فقط یک سال از من بزرگ تر بود اگرچه من حجاب کاملی نداشتم و با پوشش دلخواه خودم در خیابان تردد می کردم اما کاوه با همین تیپ و قیافه دلباخته من شده بود.
در آن شرایط سنی و هیجانات احساسی و عاطفی دوران نوجوانی هر روز بیشتر به هم وابسته می شدیم و ارتباط پنهانی ما افزایش می یافت تا جایی که تصمیم به ازدواج گرفتیم و کاوه به اتفاق خانواده اش به خواستگاری ام آمد. با آن که پدرم مردی کارگر بود و در حاشیه مشهد و به قول معروف در پایین شهر ساکن بودیم اما من همواره شاگرد ممتاز مدرسه بودم و با نمرات عالی قبول می شدم به همین دلیل یکی از شرایط ازدواجم با کاوه حمایت هر دو طرف از ادامه تحصیل بود.
خلاصه هیچ کس نتوانست در برابر این عشق احساسی مقاومت کند و ما پای سفره عقد نشستیم اما هنوز مدت زیادی از این عشق آتشین نگذشته بود که اختلافات من و کاوه و خانواده اش شروع شد آن ها سلیقه مرا در نوع پوشش و آرایش نمی پسندیدند و معتقد بودند که باید حجابم را رعایت کنم ولی من نمی توانستم مطابق سلیقه آن ها رفتار کنم چرا که کاوه مرا با همین تیپ و قیافه پسندیده بود.
اختلافات ما به بهانه های متفاوت هر روز زیادتر می شد تا این که از یک سال قبل دیگر به طور کامل کاوه مرا رها کرد و به دنبال زندگی خودش رفت با آن که در این مدت من با اعتیاد و رفیق بازی های او کنار آمده بودم ولی دیگر توجهی به من نداشت و رابطه ما هر روز سردتر می شد دیگر از آن حرف های عاشقانه و فدایت شوم ها و حتی دوست داشتن های زبانی هم خبری نبود.
به همین دلیل از یک سال قبل درس هایم را با جدیت خواندم تا این که در رشته دام پزشکی پذیرفته شدم ولی به علت این که علاقهای به این رشته ندارم و شرایط خاصی که در ازدواج ناآگاهانه ام رخ داده است تصمیم گرفتم امسال با تلاش بیشتر در رشته پزشکی قبول شوم و به ادامه تحصیل بپردازم با وجود این کاوه از یک سال گذشته مرا بلاتکلیف رها کرده و حتی نفقه هم به من نپرداخته است.
وقتی برای رهایی از این شرایط به پدرو مادرش متوسل شدم آن ها مرا از خود راندند و گفتند برو شکایت کن تا پاسخت را بدهیم. اگرچه من برای گرفتن مهریه و حق و حقوق قانونی خودم از کاوه شکایت کردم ولی هیچ امیدی از طرف هیچ کدام از ما برای آغاز زندگی مشترک وجود ندارد به همین دلیل نمی خواهم به راحتی و بخشیدن همه حق و حقوقم از او جدا شوم و کاوه به همین سادگی دختر دیگری را مانند من به روز سیاه بنشاند.
با وجود این اگر در آن سال های نوجوانی به نصیحت خانواده ام گوش می دادم و در نوع پوشش و رفتارم تجدید نظر می کردم شاید به جای یک ازدواج احساسی، عاقلانه تصمیم می گرفتم تا امروز بر سر دو راهی قرار نگیرم و ...
در همین حال نامزد این دختر ۱۹ ساله نیز گفت: من شاگرد آرایشگری هستم و در پی وابستگی احساسی با همسرم ازدواج کردم اما حالا نمی توانم خواسته های او درباره خرید لوازم گران قیمت برای منزل یا نوع پوشش او را فراهم کنم و... شایان ذکر است به دستور سرگرد زمینی (رئیس کلانتری سپاد) این زوج جوان به مرکز مشاوره پلیس معرفی شدند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر