روایتی از مرگ دلخراش پسری که پدرش او را آتش زد
عصر ۲۹ مهر مأموران کلانتری نازی آباد در جریان یک درگیری خانوادگی و سوختگی مرد جوانی در خانه طبقه پنجم ساختمان شماره ۱۲، در بازار دوم نازیآباد قرار گرفتند.بهدنبال اعلام این خبر مأموران راهی محل شدند. بررسیهای اولیه حکایت از آن داشت که مرد ۵۹ ساله پسرش را به آتش کشیده است.
پسر خانواده که از ناحیه کمر و پا بشدت دچار سوختگی شده بود به بیمارستان منتقل شد، اما تلاشها برای دستگیری پدرش بینتیجه ماند.درحالی که مرد جوان تحت مراقبتهای ویژه بود، سرانجام ۱۴ روز بعد بر اثر شدت سوختگی جان باخت. با مرگ او در روز ۱۳ آبان موضوع به بازپرس سجاد منافی آذر از شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران و کارآگاهان اداره دهم اعلام و تحقیقات وارد مرحله جدیدی شد.
از آنجایی که مرد آتش افروز با اطلاع از مرگ پسرش، متواری شده بود به دستور بازپرس پرونده ردیابیها برای دستگیری او ادامه یافت.سرهنگ گودرزی معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: ساعاتی پس از مرگ مرد جوان، متهم در خیابان شهید رجایی در مخفیگاهش دستگیر شد. مرد میانسال که اعتیاد به شیشه دارد پس از دستگیری به جرم خود اعتراف کرد و به دستور بازپرس پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
ناراحت است و مدام میگوید: «مگر آدم بچه خودش را میکشد، من میخواستم خودم را آتش بزنم. قصدم کشتن بچهام نبود.»وی در گفتوگو با خبرنگار ما از جزئیات حادثه میگوید.
اختلافت با پسرت سر چه بود؟
پسرم مدتها قبل همسرش را طلاق داده بود و در خانه من زندگی میکرد. مدام به او میگفتم که درست نیست با داشتن پسری بزرگ از همسرت جدا شوی و بهتر است دوباره باهم زندگی کنید. پارسال پسر و عروسم گفتند خانهای برای زندگی کردن میخواهند. بزرگترین اشتباه زندگیام را همان موقع مرتکب شدم. خانه مادرم را به آنها دادم و مادرم را به خانه سالمندان بردم. مادرم هم بهخاطر این ماجرا ۲۴ ساعت هم در خانه سالمندان دوام نیاورد و دق کرد و مرد. بعدها فهمیدم که آنها اصلاً قصد نداشتند باهم زندگی کنند فقط میخواستند خانه مادرم را به دست بیاورند. اما من بازهم به پسرم میگفتم که با همسرت آشتی کن و سر زندگی ات برگرد ولی او توجهی نمیکرد.
آن روز چه اتفاقی افتاد؟
پسرم مقابل در اتاق خوابیده بود. به او گفتم کمی آن طرفتر بخواب تا بتوانم براحتی رفت و آمد کنم. همین حرف را که زدم دوباره شروع به داد و بیداد و فحاشی کرد. گفت دوباره میاندازمت کمپ ترک اعتیاد، دفعه قبلی که مرا به زور برد کمپ ترک اعتیاد، آنجا کتکم زدند و دندان هایم شکست. بعد هم مثل همیشه شروع به فحاشی کرد، از دستش ناراحت شدم. از طبقه پنجم که خانهمان بود به پارکینگ رفتم و از موتورم کمی بنزین کشیدم. وقتی به خانه برگشتم بنزین را روی پسرم ریختم، نمیخواستم او را آتش بزنم، فقط میخواستم بترسانمش. اصلاً میخواستم خودم را آتش بزنم تا دیگر چنین حرفهایی به من نزند.او بلافاصله پیراهن بنزینیاش را از تنش درآورد و بهسمت من پرتاب کرد که به صورتم خورد بعد هم گردنم را گرفت و من را روی زمین انداخت. فندک را روشن کردم نمیخواستم او را آتش بزنم، اما پاهایش بنزینی شده بود و آتش گرفت. سریع با کمک همسرم فرش را دورش پیچیدیم و او را خاموش کردیم و بعد هم به بیمارستان رساندیمش.
همسرت در این مدت کجا بود؟
ابتدا داشت نماز میخواند، دعوای ما که بالا گرفت، آمد میانجیگری کند اما حریف نشد.
در این مدت از وضعیت پسرت خبر داشتی؟
بله، دو روز قبل به من گفتند حالش خوب است و مرخص میشود. نمیدانم چه اتفاقی افتاد! کمر و پاهایش سوخته بود، باورم نمیشود که بچهام مرده باشد.
چند تا بچه داری؟
سه تا. این پسر بزرگم بود. پسر دیگرم ۱۲ سال است که امریکا زندگی میکند. دخترم هم ازدواج کرده است.
پشیمانی؟
خیلی، با اینکه مدام فحاشی میکرد اما او را دوست داشتم. در تمام مدت خرج همسر و پسرش را من میدادم. ۶۰ میلیون تومان در این سالها پول اجاره خانه پسرم را من میدادم.
پسرت چکاره بود؟
بیکار. فقط دو سالی برایش یک خودروی زانتیا خریدم و در یکی از هتلهای تهران مشغول رانندگی شد. بعد هم از طرف هتل به او یک خودروی بنز دادند و برای هتل کار میکرد. درآمدش هم خیلی خوب بود ماهی ۱۵ میلیون تومان حقوق میگرفت اما دو سال بیشتر کار نکرد و از آنجا بیرون آمد. حتی ۴ سال هم معتاد شد اما تمام تلاشم را کردم و او را ترک دادم.
خودت معتادی؟
من به خاطر مریضیام مواد مصرف میکنم.
شغلت چیست؟
پیمانکار شرکت ساختمانی بودم و بازنشسته شدهام.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر