۲۰ اکتبر مصادف با ۲۸ مهرماه سال‌مرگ معمر قذافی، رهبر انقلاب لیبی است. او پس از کودتا تا سال ۱۹۷۷ رئیس کشور لیبی بود. در سال ۱۹۷۷ از منصب رسمی ریاست شورای فرماندهی انقلاب لیبی کناره‌گیری کرد و مدعی شد که فقط یک نماد ملی خواهد بود. قذافی به عنوان یکی از عمده‌ترین حامیان تشکیل ایالات متحده آفریقا از ۲ فوریه ۲۰۰۹ تا ۳۱ زانویه ۲۰۱۰ رئیس اتحادیه آفریقا بود.

 

طی دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی، لیبی تحت رهبری قذافی از سوی غربی‌ها یک کشور حاشیه‌ای به حساب می‌آمد که ستم ناشی از اختلافات داخلی، تروریسم، قتل و غارت توسط رهبران را نشان می‌داد که در این اثنا قذافی مبادرت به اندوختن چندین میلیارد دلار ثروت برای خودش و خانواده‌اش کرد.

در فوریه ۲۰۱۱ میلادی گروهی از معترضان سیاسی که از مخالفان و معترضان جدید تونس و مصر و دیگر بخش‌های جهان عرب الهام گرفته بودند بر ضد دولت قذافی در لیبی به‌پاخاستند و این موضوع به ‌سرعت به یک شورش عمومی مبدل شد و مخالفان در شهر بنغازی شورای انتقالی را تأسیس کردند. این امر لیبی را به ورطه جنگ شهری مابین نیروهای دولت و نیروهای مخالف با همکاری ناتو کشاند.

سازمان ملل با تصویب قطعنامه شماره ۱۹۷۳ با هدف حمایت از غیرنظامیان، خواستار ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی شد. دارایی‌های قذافی و خانواده‌اش مسدود شد و دادگاه جنایات جنگی حکم بازداشت او و پسرش سیف‌الاسلام به همراه برادرخوانده‌اش عبدالله السنوسی را صادر کرد و از طریق اینترپل آنان را تحت تعقیب قرار داد.

معمر قذافی در تاریخ ۲۸ مهر۱۳۹۰ شمسی و پس از ماه‌ها درگیری و فرار از دست شورشیان و انقلابیون لیبی در شهر محل زادگاه خود یعنی «سرت»، دستگیر و اندکی بعد به دست انقلابیون کشته شد. در آن روز با به کنترل درآوردن شهر سرت توسط نیروهای انقلابی لیبی، قذافی و چند تن از محافظان شخصی و فرمانده ارتشش در حالی که داشتند از شهر فرار می‌کردند، توسط نیروهای ناتو هدف قرار گرفتند و بعد در یک کانال فاضلاب پنهان شدند.

بنا به گزارش‌ها، قذافی پس از بیرون آمدن از «سوراخ» در حالی که پا و کمرش زخمی شده بود، خود را تسلیم نیروهای انقلابی کرد. پس از آن در حالی که قذافی تکرار می‌کرد «چه شده؟ چه شده؟ چه خبر است؟ به من شلیک نکنید» انقلابیون او را سوار یک ماشین کردند تا به «مصراته» منتقل شود. قذافی در واپسین لحظات حیاتش دو هفت‌تیر که رنگ یکی از آنها طلایی بود، یک رادیوی اف‌ام و یک ساعت مچی داشت. او همچنین لباس نظامی بر تن کرده بود. البته بنا به ادعای محمود جبریل، ماشین حامل قذافی در درگیری میان نیروهای وفادار به او و انقلابیون هدف گلوله قرار می‌گیرد و قذافی در این میان کشته می‌شود. منابعی هم هستند که می‌گویند قذافی بر اثر اختلاف نیروهای انقلابی بر سر اینکه به کدام شهر برده شود، توسط جوانی به نام «سند الصادق العریبی» که او را اسیر کرده بود، به ضرب گلوله کشته شد.

اما این گزارش قرار است به بخش پنهانی زندگی معمر قذافی بپردازد. یعنی حرمسرای قذافی؛ جایی که زن‌های زیادی قربانی هوس‌رانی او شدند. معمر قذافی با هوس‌بازی‌اش زندگی زنان زیادی را نابود کرد. یکی از زنان قربانی‌شده توسط قذافی می‌گوید: «موقعی که جنازه قذافی را دیدم که به نمایش عمومی گذاشته شده بود، برای لحظه کوتاهی احساس لذت کردم. اما بعد حس وحشتناکی سراغم آمد. دوست داشتم زنده بود. دوست داشتم دستگیر می‌شد و در برابر یک دادگاه بین‌المللی قرار می‌گرفت و به خاطر جنایت‌هایی که کرده بود، محاکمه می‌شد.»

حرمسرای قذافی پر بوده است از دخترانی که بی‌سر و صدا، رازها و قصه‌های پررنجشان را در سینه‌هایشان دفن کردند.

قذافی دارای حرمسراهایی بوده است که در محل اقامت‌ او قرار داشته و شامل اتاق‌ها یا آپارتمان‌های کوچک بوده است. زنان حاضر در این حرمسرا موظف بوده‌اند که با لباس نیمه‌عریان نزد قذافی حضور پیدا کنند و هر ساعت از شبانه‌روز باید آماده به خدمت می‌بوده‌اند. این زنان مورد تجاوز قرار می‌گرفتند، کتک می‌خوردند و با تحقیرآمیزترین روش‌ها از آنان سوءاستفاده جنسی می‌شد.

قذافی روزانه برای فرونشاندن آتش شهوت خود به چندین دختر جوان نیاز داشت اما تنها به زنان بسنده نمی‌کرد بلکه گاهی در حضور دختران به پسران جوان هم تجاوز می‌کرد. قربانیان تجاوز جنسی قذافی به خاطر ترس از کشته‌شدن به دست خانواده‌ها و بستگان خود، از آنها بریده بودند و علاوه بر این می‌خواستند شرافت خانواده‌هایشان لکه‌دار نشود.

یکی از قربانیان حرمسرا دختر جوانی به نام «ثریا» است؛ دختری که در ۱۵ سالگی ربوده و به مدت ۵ سال در زیرزمین دژ قذافی بیرون از «طرابلس» نگهداری شد. او می‌گوید که روزانه با خشونت تمام مورد تجاوز، ضرب و شتم قرار گرفته و شاهد آزار جنسی دختران و پسران دیگر هم بوده است.

ثریا درباره اولین دیدارش با قذافی می‌گوید: «قذافی لخت مادرزاد روی تخت دراز کشیده بود و سعی در تجاوز به من داشت. زمانی که با او مجادله کردم مرا برای تنبیه به دست رئیس حرمسرای خود سپرد. جرات نگاه کردن در چشمانش را نداشتم. قذافی گفت نترس، من پدر، برادر و معشوقه تو هستم. من نقش تمامی این افراد را برای تو ایفا خواهم کرد. تو باید برای همیشه در کنار من بوده و با من زندگی کنی! من در اسارت قذافی بودم. زندانی‌اش بودم و او زندان‌بانم بود.»

ثریا معتقد است: «قذافی بازیگر ماهری بود. هرگز قذافی را در حال نماز ندیدم. هرگز. به جز یک‌بار در آفریقا که در یک اجلاس مهم عمومی در شرایطی قرار گرفت که مجبور شد ‌نماز بخواند. فهمیدم قذافی مطلقا هیچ احترامی برای هیچ‌ چیزی قائل نیست. حتی برای خداوند. او تک‌تک فرامین الهی را نقض می‌کرد. حتی دشمن خدا بود.»

دنیای قذافی، دنیایی بدون قید و بند، بدون قانون و بدون منطق بود. او بی‌شرمانه اغلب زنان اطرافش را «لکاته» خطاب می‌کرد!

«سفیه» همسر قذافی در ساختمانی مجزا زندگی می‌کرده و این دو فقط در برخی مراسم عمومی کنار یکدیگر ظاهر می‌شدند. قذافی اغلب کاری به کار همسرش نداشت و همیشه وانمود می‌کرد که مخالف سرسخت چندهمسری است.

تیم حفاظت و بادیگاردهای قذافی را زنان زیبا و بلندقامت تشکیل می‌دادند؛ زنانی که هر روز خروارها غم را با خود به دوش می‌کشیدند. قذافی هر زنی را که دوست داشت، انتخاب و به محل اقامتش منتقل می‌کرد. نیروهای ارتش و پلیس لیبی، زنان را به زور از دانشگاه‌ها یا آرایشگاه‌ها به «باب‌العزیزیه» منتقل می‌کردند تا زیر نظر پرستاران خارجی یعنی «گالینا»، «ایلینا» یا «کلودیا» آزمایش خون بدهند. بخش دیگری از زنان مورد پسند قذافی، ترانه‌خوانان شرقی، مدل‌های لباس و همسران سران کشورهای همسایه بودند که در هنگام سفر به لیبی به آنها کیف‌های پر از دلار هدیه می‌داد.

حالا ۶ سال است که قذافی مرده اما هنوز که هنوز است نام او بر اندام زنانی نحیف لرزه می‌اندازد؛ زنانی که حالا معلوم نیست کجایند و چه می‌کنند.

پی‌نوشت: اطلاعات این گزارش برگرفته از کتاب «حرمسرای قذافی» به قلم آنیک‌کوژان و با ترجمه بیژن اشتری (نشر ثالث) است.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.