اما به محض آنکه از هم جدا می‌شوند گلایه‌های اعصاب خُردکن شان شروع و روی اعصاب من بیچاره راه می‌روند.

مرد جوان می‌گوید با اینکه چند سال است از ازدواج مان می‌گذرد اما این حساسیت‌ها، ابراز نفرت و گلایه‌مندی‌ها نه تنها ذره‌ای کم نشده بلکه بغرنج‌تر هم شده است.

آنها از حدود یک ماه قبل به خاطر نظرهای مادرم درباره نوع چیدمان وسایل خانه با همدیگر کدورت پیدا کردند. در این چند روز نه همسرم به خانه پدرم آمد و نه مادرم به خانه ما پا می‌گذاشت.

اعصابم به خاطر این رفتارهای کودکانه به هم ریخته بود و برای همین هم سعی می‌کردم قاطی حرف‌هایشان نشوم ولی دست آخر ناخواسته وارد این معرکه شدم.

آن هم به خاطر حرف دخترم که پایه و اساسی نداشت؛ یک دعوای الکی درست شد و متأسفانه من هم دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و کارمان به کلانتری کشید، در اینجا برای کارشناس مشاوره تعریف کردم که موضوع از چه قرار بوده است.

راستش را بخواهید آن شب کنار همسرم نشسته بودم و مشغول خوردن چای و تماشای تلویزیون بودیم، اوضاع خیلی آرام بود و با خودم می گفتم چقدر خوب است که امشب حرفی پیش نیامده است، ناگهان دخترم از اتاق بیرون آمد و گفت: با گوشی همراهش برای من و مادرش فال بینی کرده است.

من به حرفش توجهی نشان ندادم ولی همسرم که حساس شد بود چنگ زد و گوشی را قاپید. او فال را خواند و مثل اسپند روی آتش آشفته و بی قرار شد. در این فال مجازی آمده بود که خانواده یکی از طرفین این ازدواج از روز اول راضی نبوده‌اند و باید خیلی مراقب باشیم چون بالاخره روزی زهر خودشان را خواهند ریخت و ... .

صورت همسرم سرخ شده بود و نمی‌توانست آرامش خود را حفظ کند. با خنده به او گفتم این حرف‌ها چرند است و نباید به آنها توجه کرد اما او حاضر نبود کوتاه بیاید. با بد و بیراه مادرم را به باد ناسزا گرفته بود. باز هم همان گلایه‌های همیشگی را وسط کشید و می‌گفت: "پس بگو برای چه ننه فولاد زره ات راه می‌رود و از دختر خاله ورپریده‌ات تعریف می‌کند، حتماً میخواهد تو مرا طلاق بدهی و دختر خاله‌ات را برایت بگیرد و به آرزوهایش برسد اما کور خوانده و این آرزو را باید به گورستان ببرد".

او که خیلی عصبی شده بود به من هم توهین کرد و دیگر نفهمیدم چه شد که متاسفانه زد و خوردی بین مان در گرفت و دخترم نیز دور از چشم ما موضوع را به مادر همسرم اطلاع داده بود. هنوز سر همدیگر داد می‌کشیدیم که مادر و خواهر همسرم رسیدند و آتش بیار معرکه شدند.

همسرم به کلانتری رفت و ما به مرکز مشاوره آرامش پلیس معرفی شدیم. از کرده خود پشیمانم نباید از کوره در می‌رفتم و ای کاش من و همسرم زودتر به این مرکز آمده بودیم. همسرم حساسیت بیش از اندازه دارد و مادر و خواهرم نیز توقع و انتظارات بیش از حدی دارند.

در واقع قدر با هم بودن را نمی‌دانند و مدام از هم گلایه می‌کنند. امیدوارم این مشکلات هر چه زودتر حل و فصل شود.

نظر کارشناس

درباره این ماجرا نظر یکی از مدرسان مهارت‌های زندگی را جویا شدیم.

دکتر "سیدمجید موسوی راد" گفت: افراد در زمان مجردی در مرزهای خانواده پدری خود زندگی می‌کنند که با ورود به مراحل ازدواج لزوما این مرزها نیازمند تغییر آرام و بازنویسی مجدد هستند.

وی افزود: گاهی اوقات این مرز نویسی مجدد به درستی انجام نمی شود و بعضی اوقات نیز خانواده زوجین نمی خواهند این مرزهای جدید را بپذیرند که این موضوع منجر به ایجاد تنش در روابط افراد می شود.

موسوی راد به پایگاه اطلاع‌رسانی پلیس گفت: منظور از مرز، نوع و شیوه ارتباط افراد با یکدیگر، میزان، شدت، عمق، سطح دسترسی و آگاهی افراد از اطلاعات درونی، سبک زندگی و ... یکدیگر است. مسلماً هنگام زندگی یک فرد با خانواده در زمان مجردی گفت و گوهایی انجام می شود که در زمان تاهل این گفت و گوها تبادل نخواهد شد.

از سوی دیگر مهارت ارتباط موثر به عنوان یکی از مهم ترین مهارت های زندگی نقش بسزایی در تسهیل یا تخریب روابط بین افراد را داراست.

وی خاطرنشان کرد: نکته دیگر وجود تفاوت های فردی بین افراد است. مسلما تفکرات، انتظارت و رفتارهای این زن با مادر شوهر و یا خواهر شوهرش متفاوت خواهد بود.

با توجه به موارد از پیش گفته، زوجین نیازمند بازنگری در نوع کلام و گفت و گوهای خود با یکدیگر و با خانواده های اصلی خود هستند. همچنین بهره گیری از فنون ارتباط موثر، تسهیل گر روابط آنان خواهد شد. ضمن آنکه آموزش کنترل خشم نیز از الزامات بهبود شرایط است.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.