دلنوشته فرزند محسن رضایی برای پسر شهید حججی
در این یادداشت آمده است:
سلام علی آقای عزیز!
یک سال گذشت. یک سال بی بابایی رو پشت سرگذاشتی. البته میدونم که مامان و مادربزرگ و پدربرزگ و خلاصه همه اقوام نذاشتن آب تو دلت تکون بخوره، اما نازنین، خوب هیچی جای بابا رو نمیگیره.
میدونی بابا داره همه ما رو نگاه میکنه. با همون لبخند همیشگیش. کنار اربابش ایستاده، کنار مولامون، آرامشی داره که نپرس. ما موندیم و دنیایی پر از سختی علی جان. لابد میخوای بدونی چه سختی؟
علی عزیزم! بزار بزرگ میشی خودت لمس میکنی البته امیدوارم بزرگ میش این سختیها دیگه نباشه.
میدونی گلم! بابایی رفت تا تکلیفش رو عمل کنه. نمره اش ۲۰ شد. چون شاگرد اوّل کلاس جهاد و شهادت بود.
علی جون! ما ها موندیم با تکالیفمون. خیلی شرمندهایم. همه مون بعد شهدا خیلی خراب کردیم. اونا رفتن ما جا موندیم. ما موندیم و یک دنیا مشق ننوشته یا غلط غلوط نوشته.
علی گلم! یه مشت آقا و آقازاده هاشون موندن که بعضیهاشون دارن تکلیف شون رو عمل میکنن اما امان از بعضی دیگه شون. میدونی عدالت خدا یعنی چی؟ یعنی تو یه کلمه من اسمم شده آقازاده. یعنی تو یه خانواده محترم به دنیا اومدم اما خودم هیچی نیستم. هیچی. حالا این کجاش عدالته؟ برات میگم عموجان.
اینکه اگه من تو این خانواده نبودم اینقدر تهی و پوچ و بی خاصیت بودم که حتی نمیتونستنم یه روز دووم بیاورم و نابود میشدم. اصلاً از صحنه روزگار محو میشدم. حالا یه آدم ضعیف با کلی امکانات چه میکنه؟ همه رو خراب میکنه. حیف و میل میکنه. بعد کاخنشین میشه و ماشین مدل بالا انواع ویلا و غیره. بماند علی جون. اما تو ژنت خوبه. پاکه. شریفه. آسمونیه. میدونی مثل کی شدی؟ مثل پیغمبر که باباشو ندید. مثل امام زمان که ۵ ساله یتیم شد. تو بزرگی. به جاهای بزرگ میرسی. امیدوارم اون روز که رییس جمهور میشی برات پوستر بچسبونم عموجون. میبوسمت.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر