موسویلاری: سیاستمداران اگر بحران را کنترل نمیکنند لااقل بحران زایی نکنند
عبدالواحد موسوی لاری عضو شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان در گفت و گویی با روزنامه اعتماد به ارزیابی عملکرد نظام جمهوری اسلامی در تربیت سیاستمدار پرداخته است. او معتقد است که در این چهل ساز بیشتر سیاستمدارسوزی کرده ایم.
مشروح این گفت و گو به شرح زیر است:
آیا نظام جمهوری اسلامی بعد از ٤٠ سال توانسته سیاستمدار تربیت کند؟ به خصوص که وقتی در کشور بحران داریم، نیاز به سیاستمدار بیشتر حس میشود. آیا سیاستمداری که به لحاظ مواجهه با اجتماع و تخصصی بتواند بحرانها را کنترل کند، در طول عمر نظام تربیت شدهاند؟
اگر براساس اهمیت و جایگاه انقلاب به موضوع نگاه کنیم، باید بگوییم که پاسخ به این سوال چندان مثبت نیست. فرض ما بر این بود که انقلاب اسلامی بستری برای رشد استعدادها، کادرسازی و نیروسازی در جامعه فراهم کند. قانون اساسی و قوانین موضوعه برای شکلگیری چنین فضایی بسترسازی کرده بود اما متاسفانه این هدف محقق نشد. البته نمیتوان گفت که در این زمینه کاملا ناموفق بودهایم. به این دلیل که جمهوری اسلامی در طول این ٤٠ سال به کمک همین نیروها بحرانهای متعددی از جمله تحریمها، فشارها و تبلیغات علیه نظام، حوادث بعد از یازده سپتامبر، بهارعربی و حوادث منطقه و فروپاشی شوروی را پشت سر گذاشته است. جمهوری اسلامی در این حوادث و بحرانها توانست با استحکام و قدرت کار خود را پیش ببرد. معلوم میشود، چهرهها و سیاستمدارانی بودند که توانستند جمهوری اسلامی را از این کورانها نجات بدهند. با نگاه به حوادث میبینیم که سیاستمدار داشتهایم اما با نگاه به اهمیت انقلاب انتظارها تامین نشد. از انقلابی حرف میزنیم که مبنای آن فرهنگ، فکر، اندیشه و انسان بود. این انقلاب باید نیروهای توانمندتری را پرورش میداد تا آینده خود را بسازد. من معتقدم که این ظرفیت در بطن جمهوری اسلامی وجود دارد که بتواند بستر کادرسازی و نیروسازی را فراهم کند اما متاسفانه پارهای از تنگنظریها و استعدادکشیهایی که توسط جریانهای رادیکال در اوایل پیروزی از جمله جریانهایی مثل گروه فرقان و منافقین صورت گرفت، شرایطی به وجود آورد که خیلی از سرمایههای انسانی جمهوری اسلامی از دست رفت و چهرههایی مثل شهید بهشتی و رجایی را از دست دادیم. بعدها هم با محدودیتها و شرایط امنیتی استعدادها از دست رفت. در دوره ٨ ساله دوره آقای احمدینژاد فضای تهمت، انگزنی و برچسب به وجود آمد که متاسفانه باعث شد پسرفت داشته باشیم. خیلی از نیروها به دلایل بسیار واهی از دایره تصمیمگیری در نظام خارج شدند. ردصلاحیت چهرههای زیادی را شاهد بودیم که باعث شد سیاستمداران خوبی را از دست بدهیم.
یعنی با پدیده سیاستمدارسوزی مواجه بودیم؟
بله، بستری که باید برای تربیت کادر فراهم میشد به ضد خود تبدیل شد. سیاستمداران موجودی که تجربه اندوختند و دانش داشتند، حذف شدند. این مشکل دامنگیر کشور شد و جمهوری اسلامی در عین حال که طبیعت آن طوری بوده است که باید نیروسازی میکرد، آن طور که شایسته بود، نتوانست موفق شود.
نسل اول انقلاب چرا قادر نبوده نیروهای شاخص تربیت کند؟
متاسفانه احزاب در جمهوری اسلامی توفیق زیادی نداشتند. احزاب در آغاز انقلاب به دو دسته احزاب وابسته به شرق و غرب و احزاب مستقل تقسیم میشدند. احزابی مثل منافقین، حزب توده و سازمان چریکهای فدایی خلق اکثریت و اقلیت جهتگیری ملی نداشتند و از بیرون مرزها ساپورت میشدند.
احزابی مثل ملی- مذهبیها و نهضت آزادی هم به خارج وصل نبودند اما در تشخیص مسائل انقلاب دچار ضعف بینش بودند و نتوانستند پا به پای موجی که مردم شروع کرده بودند، حرکت کنند. در جاهایی هم حق با آنان بود و دیگران آنها را بدون دلیل از گردونه خارج کردند. احزابی مثل توده وابسته به شوروی سابق بود یا از آن الهام میگرفت. احزابی مثل منافقین تحت تاثیر حوادث منطقه بودند و فرمانبر صدام بودند. حتی علیه مردم با صدام همراهی میکردند. مردم به طور طبیعی به حزب جمهوری اسلامی گرایش پیدا کردند اما در مدت کوتاهی این حزب به جای کادرسازی به انحصارطلبی گرایید و به سمتی رفت که به جز سلیقه خودش، میدان برای دیگر افکار و سلایق باز نمیکرد و در چینش نیروها نیز این سلیقه را اعمال میکرد. اکنون با اینکه در دو جناح احزاب متعددی داریم و تنوع سلایق را به رسمیت شناختیم اما احزاب در استاندارد حزبی حرکت نمیکنند. احزاب ما فصلی هستند و در فصل انتخابات اعلام حضور میکنند. گاهی هم در مشاجرههای حذفی دخالت میکنند و تلاش میکنند رقبایشان را از صحنه خارج کنند. این احزاب در جهت کادرسازی حرکت نکردهاند.
عدم تربیت نیرویی که منفعت ملی را بر منفعت فردی ترجیح دهد چقدر وجود داشته است؟
منفعتطلبی یک امر غریزی است و نمیتوان گفت که افراد کاری بدون چشمداشت انجام دهند اما منفعتطلبی دو گونه است. یکی اینکه یک سیاستمداری منفعت خود را در منافع ملی میبیند و به آن اولویت میدهد. سیاستمدار دیگری هم ممکن است افق دوری نداشته باشد و فقط منفعت خودش را ببیند. احساس میکند باید تلاش کند تا منافع شخصیاش محقق شود. در این حالت ممکن است در تعارض با منافع ملی هم نباشد اما به منافع ملی اولویت نمیدهد. ما سیاستمداری حرفهای را کسی میدانیم که منفعت ملی را اولویت میداند و باور دارد که مصلحت ملی، منفعت او را نیز تامین میکند. ما نمیتوانیم به افراد بگوییم که منفعت خودشان را در نظر نگیرند، بالاخره طبع بشر این است. کسی که منفعت شخصی خود را در لوای منافع ملی پیگیری میکند، یک سیاستمدار ملی و مقبول است.
با توجه به «سیاستمدارسوزی»ای که در دهه اخیر وجود داشته برای عبور از وضعیت فعلی چقدر میتوان به مدیران و سیاستمداران خوشبین بود؟
افرادی هستند که قدرت پیشگیری از بحران یا فائق آمدن بر آن را دارند. در بین مدیران امروزی کشور کسانی هستند یا کسانی بودند که میتوانستند این بحرانها را شناسایی و کنترل کنند. به عقیده من امروز بیش از اینکه به مدیر یا سیاستمدار کنترلکننده بحران نیاز داشته باشیم، نیاز داریم که مدیران موجود بحرانسازی نکنند. برخی از مدیران کنونی به دلیل تمایلات شخصی یا وابستگیهای صنفی و جناحی به جای اینکه جلوی بحران را بگیرند، خودشان بحرانسازی میکنند. هر روز مسالهای درست کرده و به افرادی حمله میکنند. با تهمت زدن و برچسب زدن به دیگران، جامعه را ملتهب میکنند. این انتظار حداقلی را داریم که مدیران و سیاستمداران، اگر نمیتوانند بحران را کنترل کنند، لااقل بحران زایی نکنند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر