همان‌که نقی معمولی بعد از شکست در مسابقات کشتی می‌گوید:«من باختم، بدَم باختم...من آبروی شهر منو بردم...سقف من رو سر من خراب شده ...خرج من زن من داره میده ... من در منزل داماد سکونت دارم ...هیچ ننگی از این بزرگ‌تر نیست ... من دارم به قهقرا میرم، فقط بذارین برم منننن!»

اما وقتی سوت پایان بازی به صدا در آمد، سکوت کردند، دنبال آب و صابون بودند تا روی‌شان را بشویند! انگار احساس می‌کردند با تیم ملی ایران بد کرده‌اند، با بازیکنان تیم ملی‌مان مهربان نبوده‌اند. دست به شوخی‌های بی‌مایه زده‌اند که تنها امتیازش دزدیدن بخشی از اعتماد به نفس آنها بود.

تیم ملی ایران در دومین دیدارش با یک گل اتفاقی به اسپانیا باخت. شاید چون گلی که به مراکش زدیم. به همان اندازه محصول تیزهوشی مهاجم و خطای یک ثانیه‌ای مدافع. چند ساعت از پایان بازی گذشته و هنوز بسیاری از ما از نمایش بازیکنان‌مان به ویژه در نیمۀ دوم شگفت زده‌ایم.

دنیا هم حیرت کرده است. از شکست تیم ملی به عنوان شب تلخ شجاعان یاد کرده‌اند. ملی پوشان قصه «هزار و دو شب» را نوشتند، یک داستان دیگر به افسانه‌های هزار و یک شب اضافه کردند. داستانی که غربی‌ها خاورمیانه را با افسانه‌های آن می‌شناسند!

تیم ملی شجاعان!

ما مقابل کامل‌ترین تیم فوتبال دنیا ایستادیم، تیمی که به فوتبال تکنیکی، فوتبال مالکانه و صبور و متکی به پاس‌های کوتاهی که مثل شاه‌کلید قادر به باز کردن قفل‌های هر خط دفاعی در دنیا هستند شهره است. در ده سال اخیر تقریباٌ هیچ تیمی مقابل آنها مقاومت نکرده است اما در نیمۀ اول شاگردان کارلوس کی‌روش حتی یک بار هم به آنها موقعیت گل‌زنی ندادند. باورکردنی نبود، این درجه از اشتیاق برای مبارزه، تکل زدن، نترسیدن، بستن فضاها، جسارت برای تکل زدن و دوشادوش ستاره‌های بزرگ دویدن.

ستاره‌هایی که آنها را در ال‌کلاسیکو دیده بودیم. پادشاهی‌شان را در جام جهانی، یورو و لیگ قهرمانان با تحسین نظاره کردیم، دخیای عنکبوتی، اینیستا شوالیۀ رنگ پریده، راموس جنگ‌جویی که صلاح، مصر و همه فرعون‌هایش را به خاک سیاه نشاند، سیلوا و ایسکوی جادوگر، دیه گو کاستای تندخو...

چطور وحید امیری که تا دوران دانشگاه هرگز روی زمین چمن بازی نکرده بود توپ را از وسط پاهای پیکه رد کرد تا ما احساس خوشبختی کنیم. حتی یک «لایی» هم درد ما را کمی تسکین داد. ما که صبح با خبر گران‌شدن همه‌چیز بیدار می‌شویم، دلار پورخند می‌زند به ریال‌مان، داروها قایم می‌شوند از شوک تحریم، هر روز سهم‌مان خبر تلخ است و زهر و ....

نیمه اول ثانیه‌ها را شمردیم تا داور سوت پایان را بزند و با تساوی به رخت‌کن برویم و نیمۀ دوم ثانیه‌ها را شمردیم که داور سوت را نزند تا اسپانیا قِسِر در نرود! 

چه نمایش باشکوهی در نیمۀ دوم داشتیم. حالا بازی با آرژانتین در جام جهانی ۲۰۱۴ را بایگانی کنید. تیم ملی ۲۰۱۸ اسپانیا را به عقب‌نشینی واداشت آن‌چنان که وام‌دارِ کمک داور و ویدیو چک باشند. چنان‌که فرناندو هیرو تیم ایران را تحسین کرد و روی کاستا گفت گل‌اش نتیجۀ اتفاق و شانس بوده!

یکی از تماشاگران ایرانی حاضر در ورزشگاه با خود کاغذ‌نوشته‌ای آورده بود که جان‌مایۀ دیدار شب گذشته ایران بود: «ما بازیکنانی مثل اینستیا و رونالدو نداریم اما قلبی بزرگ برای رؤیایی بزرگ‌تر داریم».

فوتبال همه چیز نیست اما برای ما که دل‌خوشی‌های اندکی داریم، گریزگاهی است، جان‌پناهی که لحظه‌هایی آنجا کنار هم افتخار کنیم که حتی وقتی از کفش برای بازی کردن و دیدار تدارکاتی محروم‌ می‌شویم باز سر خم نمی‌کنیم، تسلیم نمی‌شویم و تا آخرین نفس می‌جنگیم!

حالا رؤیای ایرانی ادامه دارد. ما که شیفتۀ تیم ملی‌مان هستیم، ما که نگفتیم آنها توریست‌هایی هستند که می‌روند برای گرفتن پیراهن بازیکنان اسپانیا همدیگر را هل می‌دهند، ما که با این بازیکنان در جام جهانی روسیه پادشاهی کردیم حالا به مبارزۀ بعدی امیدواریم. رؤیا ادامه دارد، چه کسی فکرش را می‌کرد که تا آخرین روز ما شانس صعود داشته باشیم؟ وقتی کنار هم هستیم؛ زن و مرد، بدون حذف یکی از هیچ بنر و ورزشگاهی، آن وقت «قهرمانیم». این رمز ماندگاری این سرزمین است.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.