احمدی نژاد مبهوت است چون...
این زایشِ دردناک گاه در موعد مقرر و گاه بهناگزیر با سزارین همراه است. تغییرات گسترده دوره هاشمی در سیاست و اقتصاد و فرهنگ، نطفه حادثهای را در بطن خود پروراند که سزارینِ دوم خرداد تجلی آن بود.
بااینکه زمان چندانی از حوادث دوم خرداد و پس از آن نگذشته است، وقتی درباره آن حوادث حرف میزنیم انگار از تاریخی دور سخن میگوییم که سپری شده است و دیگر توان لازم برای «ستیزِ» گذشته با اکنون، یا «ادغام» در شرایط کنونی را ندارد.
اگر این گفته را بپذیریم، باید گفت اصلاحطلبان تسلیم این شرایط شدند و توانایی تذکار یا حافظهسازی از دوران شکوفایی خود را ندارند. این مشکلی است که تیر و طایفه احمدینژادیها هم بهنوعی دیگر با آن دستبهگریباناند. آنان نیز وارث گذشتهای سپریشدهاند و از تغییر اکنون دَرماندهاند.
اگرچه قیاس اصلاحطلبان با احمدینژادها قیاس معالفارق است، در این سطح تحلیل مشکل آنان با هم همخوانی دارد، با این تفاوت که بیچاره احمدینژاد، ذهن تحلیلگری ندارد و تلاش میکند با طرحوتوطئههای سیاسی جسد پروژه سیاسیاش را احیا کند. او بیش از هرکس در پاسخ به این پرسش مبهوت مانده است که چرا صدایش فراتر از محله نارمک نمیرود. اصلاحطلبان با ذهن تحلیلگرِ خود در کمین نشستهاند تا در موقع لزوم شرایط را به نفع خود تغییر دهند.
اما در حال حاضر بیش از هر چیز عیان است که نیروهای سیاسی ایران فاقد توانِ لازم برای آنند که در ستیز گذشته و حال، بانیِ ظهور آیندهای متفاوت باشند. با این اوصاف گویا همه نیروهای سیاسی از هرگونه تغییر محسوس در جامعه عقیم هستند. این شرایط ماحصل سالها سیاستورزی بدون توجه جدی به تغییرات جامعه است.
نیروهای فعال سیاسی در موارد اندکی قادر بودهاند به تغییرات اساسی جامعه نزدیک شوند تا این نزدیکی موجب فاصلهگذاری آنان با دیگران و دولتهای مطبوعشان باشد. از اینرو رخدادهای سیاسیِ دوران آنان بهسرعت تاریخی شده و پیوندش را با اکنون از دست داده است. اینک همه جریانها وارث نوعی انفعال سیاسیاند که از مجموعه کردارها و رفتارهای احزاب سیاسی و نهادهای رسمی و دولتی نشئت گرفته است. توصیف و تحلیل وقایع سالهای اخیر شاید تا حدودی نشان بدهد شرایط سیاسی در آینده، آبستن چه حوادثی است.
آنچه بیش از هر چیز وضعیت سیاسی را به انفعال کشانده، افشای اختلاسهای میلیاردی است. این افشاگریها نخست شوقی سیاسی در رگوپِی جامعه دواند، اما مواجهه با این اختلاسها که صفرهای ارقام آن برای عاموخاص قابل شمارش نبود، آنان را سرخورده کرد و ناگزیر از واقعیت موجود به افسانهسرایی روی آوردند.
اتفاق دیگر، دستگیری سعید مرتضوی، مجرمِ کهریزک بود. فرایندِ این دستگیری موجب از بینرفتن توان کنشگری سیاسی جامعه شد. بعد از مرتضوی، احمدینژادیها پا به میدان گذاشتند تا خط قرمزها را یکی بعد از دیگری درنوردند. احمدینژادها در روزهای آغازین این پروژه مردم را شگفتزده کردند. آنان مردم را واداشتند چشم به دهان کسانی بدوزند که خود پیش از هرکس باید پاسخگوی فجایع عملکردشان باشند. مخدوششدن جای پاسخگو و پرسشگر، ضربه سنگینی به سیاست داخلی ایران وارد کرد. مردم با چشمان خیره و ناباور شاهد آن بودند که کسانی طلبکارانه همه را به پرسش میکشند که باید پاسخگو باشند. این اغتشاش سیاسی از توان تحلیل مردم فروکاست و بهتبع آن احمدینژادیها بهسرعت از توان کنشگری سیاسی تهی شدند. اگر مردم هم اندک شوق و باوری داشتند، در سخنرانیهای بیثمر آنان که عامدانه در عبور از خط قرمزها مبالغه میکردند، از دست رفت.
دولت روحانی نیز در عرصه سیاست داخلی چنان ناکارآمد عمل کرد که دیگر نمیتوان از آن انتظار هیچ کنشگری سیاسی در سطح خرد و کلان داشت. اگر این مسائل گره بخورد به اوضاع بد اقتصادی مردم، آنگاه باید نشست و دید که از دل این جامعه سیاسی چه پدیدهای زاده خواهد شد. این وضعیت سیاسی بیش از هرچیز نمایانگر تختشدگیِ سیاست است؛ جامعهای که تضادها و تنشهایش را از دست داده و با انفعال دستبهگریبان است.
نیروهای سیاسی توازن خود را در مواجهه با یکدیگر از دست دادهاند و بیش از آنکه در پی تغییر باشند، درصدد حفظ وضع موجودند. دور از ذهن نیست در بطن این وضعیت، اتفاقی غیرمترقبه نهفته باشد، این اتفاق هرچه باشد فراگیر خواهد بود. از تحلیل شرایط اینگونه استنتاج میشود که ظهور رئیسجمهوری غیر سیاسی، همسو با سیاستهای خاورمیانهای که اختیارات فراتری از رؤسایجمهور سابق خواهد داشت دور از ذهن نخواهد بود. ایده دیگری که میتواند از دل این شرایط بیرون بیاید، ظهورِ «مرد سرنوشتساز» است. البته مرد سرنوشتسازی که در تکرار تاریخ بعید نیست تراژدی آن کمدی از آب در بیاید.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر