روایت خواندنی یک خلبان از فاجعه شیمیایی
سرهنگ خلبان بهرام کاظمی از جمله رزمندگان ارتشی دوران دفاع مقدس است. او در خاطرهای در رابطه بابمباران شیمیایی بیمارستان «الزهرا(س)» روایت میکند: عملیات «والفجر۸» در جنوب آبادان انجام شد. در آن عملیات، گروههای پروازی هوانیروز در مناطق مختلفی مثل دارخوین، چنانه، عینخوش، جراحی، اهواز و باغچههای یک تا ۶ مستقر بودند.
محل استقرار ما با دو فروند بالگرد «شنوک» و دو فروند« ۲۱۴ » و چهار فروند «کبرا» در بیمارستان «علی بن ابیطالب(ع)» بود. وظیفه ما حمل و ترابری نیروها، مهمات و آذوقه به جنوب آبادان بود و در بازگشت، تخلیه مجروحان و شهدا را به بیمارستانهای الزهرا(س) و شهر دزفول انجام میدادیم.
در منطقهای که ما عملیات داشتیم، همه جا را آب گرفته بود. آب، شبها با جَزر بالا میآمد و روزها، با مَد پایین میرفت. دیدبانهای دشمن بدون استثنا پروازهای ما را به علت وجود دشت صاف میدیدند و هر چقدر هم که در سطح پایین پرواز میکردیم باز هم از دید آنها مخفی نبودیم. شروع پرواز ما هر روز مصادف میشد با گزارش دیدبانهای دشمن و فعال شدن توپخانه و هواپیماهایشان؛ امّا چون در آن منطقه، آب و لجن وجود داشت و باتلاقی بود، انفجار توپ و موشک هواپیماها، فقط موجب پراکنده شدن آب و لجن میشد و ترکشها جذب زمین میشدند.
در آن عملیات، مجروحان و شهدا را از خط مقدم به عقب آورده و پس از مداوای اولیه در بیمارستان شهید بقایی در اهواز تخلیه میکردیم. روز اول در حال انجام مأموریت بودیم که اطلاع دادند بیمارستان الزهرا(س) هدف بمباران شیمیایی واقع شده و تعدادی از نیروها مسموم شدهاند. با وجود اینکه ماسک به همراه نداشتیم، سریع خودمان را به بیمارستان رساندیم.
چون میدانستیم که بیمارستان بخش شیمیایی ندارد و اگر دیر برسیم فاجعه پیش میآید. وقتی رسیدیم مجروحان زیاد بودند و درنگ جایز نبود. تا مدتی بعد از غروب، در پروازهای متعدد، مجروحان را تخلیه کردیم. شب همان روز این بلا به سر خودمان هم نازل شد. در سنگر بودیم که با شنیدن صدای انفجار بیرون آمدیم. با استشمام بوی گازهای شیمیایی، فهمیدیم که بمباران شیمیایی بوده است. در بمباران آن شب من و تعدادی از نیروهای هوانیروز شیمیایی شدیم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر