بخشی از این مصاحبه را می خوانید:
صدا و تصویر حبیب یک سال و نیم بعد از فوت او مجوز گرفته است. احساس شما به این ماجرا چیست؟
وقتی این خبر را شنیدم بسیار ناراحت شدم. مجوز گرفتن آن کلیپ یعنی اهانت! همه ماجرا به «سمیر زند» بازمی‌گردد که نام او به عنوان خواننده  مطرح شده است.  حدود ۵ سال پیش، این فرد از حبیب درخواست کرد تا در قبال مبلغی با او در یک کار همکاری کند. حبیب قبول کرد که با آقای زند دو خط بخواند.مبلغی را هم برای این‌کار در نظر گرفتند. شوهر من هیچ‌وقت با هیچکس قرارداد امضا نمی‌کرد و به قول و حرف همه اعتماد داشت. وقتی آن آهنگ خوانده و پخش شد، آقای زند، کلاه بزرگی سر شوهر من گذاشت و فرار کرد و رفت. بعد هم فکر کرد که کارش گرفته و لازم نیست بهایی برای آنچه به دست آورده بپردازد. بعد از مدتی او دید ماجرا آن طور که فکر می‌کرده پیش نرفت بنابراین به حبیب تلفن زد و گفت «استاد عذر می‌خواهم و من اشتباه کردم». آن زمان حبیب فوری تلفن را قطع می‌کرد. دل حبیب شکسته بود. حالا همین فرد در این کلیپی که مجوز گرفته حاضر است. 
وزارت ارشاد با شما درباره مجوز این موزیک ویدئو تماس نگرفته بود؟
سوال من این است، وزارت ارشاد چطور بدون هماهنگی با ما به پخش صدا و تصویر حبیب در یک موزیک ویدئو مجوز داده است. اگر کسی از این دنیا برود و ۱۰ هزار تومان در حساب بانکی او وجود داشته باشد، آیا از تمام وارثان آن فرد نمی‌خواهند برای تعیین تکلیف آن پول حضور داشته باشند؟ من و پسرم مجوز گرفتن این کلیپ را از این و آن شنیده‌ایم. من ۴۲ سال برای حبیب زحمت کشیده‌ام، ما شانه به شانه هم زندگی کرده‌ایم. من اصلا از مجوز گرفتن صدا و تصویر حبیب خبر نداشتم. ناگهان متوجه شدم کسی که بزرگ‌ترین‌ کلاه را سر حبیب گذاشته، حالا برای کلیپش مجوز پخش صدا و تصویر حبیب را گرفته است. شوهر من در عمر خود یک نخ سیگار نکشید و یک لیوان مشروب نخورد. سالم‌ترین فرد بود. حبیب دق کرد. نزدیک ۴۰ روز قبل از آنکه حبیب از پیش ما برود، سمیر زند تلاش می‌کرد تا دوباره سمت حبیب بیاید اما پس از آنکه نتوانست، در مصاحبه‌ای به حبیب اهانت کرد. پسرم، محمد، بلافاصله به من تلفن زد و گفت «نگذار پدر در اینترنت این مصاحبه را ببیند»، چون می‌دانست چقدر پدرش حساس است. حبیب حاضر بود گرسنگی بکشد و با چند عدد سیب‌زمینی یک هفته زندگی کند ولی حرمتش حفظ شود. در این شرایط فردی به حبیب با این سن و سال اهانت کرد. خلاصه این که دیگران تلفن کردند و حبیب از ماجرا خبردار شد. شلیک آخر را این فرد به شوهر من زد. 
نظرتان درباره مجوز این کلیپ چیست؟
حرف من این است که این مجوز بدون خبردار شدن بازماندگان حبیب و مهم‌ترین فرد که همسر او است، صادر شده است. 
این ماجرا را از طریق مجاری قضایی هم پیگیری کرده‌اید؟
نه، من شکایتم را پیش خدا می‌برم. ولی من از وزارت ارشاد مملکتم گله دارم. مگر شوهر من چه کار کرده بود؟ تمام پیشینه او را بگردید. او چه کار کرده بود که تا وقتی زنده بود مجوز نگرفت؟ من اصلا این را قبول ندارم که مجوزی داده شده است. آن آقا چون در آنجا رابطه داشته، توانسته مجوز بگیرد. البته من مطمئنم که بار کج به مقصد نمی‌رسد اما این واقعیت وجود دارد که از تصویر و صدای حبیب استفاده ابزاری کرده‌اند. 
چند روز گذشته در صدا و سیمای اصفهان در برنامه زنده‌رود کلیپی پخش کردند که صدای آقای حبیب نیز در آن پخش شده است. نظر شما درباره این موضوع چیست؟ 
آن زمانی که باید صدای حبیب از صدا و سیمای ملی پخش می‌شد، این اتفاق نیفتاد.  این کار نوشدارو پس از مرگ سهراب است و دیگر هیچ تاثیری ندارد.  من به عنوان همسر حبیب نباید می‌دانستم که قرار است صدای او از صدا و سیما پخش شود؟  ما به این خاطر از ایران رفتیم که شوهرم کار نداشت. همه زندگی‌مان را فروختیم و بعد از اینکه دیدیم هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم از ایران رفتیم. ۳۰ سال آواره دشت و بیابان بودیم. برخلاف کسانی که به ما می‌گویند لس‌آنجلسی، شوهر من تن به هر کاری داد و هر کاری کرد که ایرانی بماند. یک نفر بیاید و بگوید که حبیب یک اشکال داشته است. تا وقتی زنده بود به او مجوز ندادند اما وقتی از میان ما رفت اجازه دادند که صدایش پخش شود. 

چه کسی به حبیب گفته بود که در صورت بازگشت به کشور اجازه فعالیت خواهد داشت؟ 

واقعیت چیزدیگری است. حبیب خواهر بزرگتری داشت. وقتی متوجه شد که خواهرش در ایران مبتلا به بیماری شده برای دیدار او به ایران آمد. حبیب به ایران آمد تا خواهرش را ببیند ولی در فرودگاه پاسپورت و لپ‌تاپش را از او گرفتند، او خیلی وحشت زده‌ بود و برای مدتی در ایران ماند تا به سوالات پاسخ دهد. تا قبل از این ماجرا هر وقت حبیب به ایران آمده بود 7 یا 8 روز بیشتر در کشور نمانده بود اما این دفعه، وطن هوایی اش کرد. آقایانی از او سوء‌استفاده کردند، دور او جمع شدند و گفتند به ایران بازگرد، ما برای تو اجازه کار می‌گیریم. در آن زمان، ما بعد از 25 سال در لس‌آنجلس پس از آوارگی‌ها، زندگی تشکیل داده بودیم. حبیب به من تلفن کرد که وسایل‌تان را جمع کنید و به ایران بیایید. حبیب مرغش یک پا داشت و وقتی می‌گفت باید همانی شود که من می‌گویم، باید همان اتفاق می‌افتاد. حبیب گفت به من قول داده‌اند. کسی که به حبیب قول داده بود با آقای مشایی هم آشنایی داشت و گفته بود که اسپانسر شما می‌شوم و حتی اگر 10 سال اینجا باشید، خرج شما را می‌دهم اما بعد از 2 سال او هم با حمایت 20 درصدی از صدای حبیب ما را رها کرد. او با آقای مشایی آشنایی داشت. اتفاقا آقای مشایی بعد از رفتن حبیب با من تماس گرفت و گفت ما همان موقع به وزیر وقت ارشاد گفتیم که برای حبیب مجوز بگیریم اما آن وزیر حرف رئیس جمهوری را نخواند. اتفاقا من بعدا همان وزیر ارشاد را در تلویزیون دیدم که از او پرسیده شد آیا شما با آقای احمدی‌نژاد دچار اختلاف نظر بودید و او پاسخ داد که نه، تنها مشکل ما با آقای احمدی‌نژاد این بود که آن زمان یک خواننده لس‌آنجلسی به ایران آمده بود و آنها از ما می‌خواستند که به او مجوز دهیم و ما نمی‌توانستیم. آقای مشایی هم همین را به من گفت که ما از وزیر وقت خواستیم ولی او حرف را از مقامات دیگری به جز رئیس‌جمهوری قبول می‌کرد. تنها موقعی که آقای مشایی با ما تماس گرفت همان موقع بود.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.