گم می‌شوی در نگاه مادری که چشم انتظار پسرش یخ زده از غم و در شعله های آتش چشم‌های دختری که با گریه نام پدرش را فریاد می‌زند... نفس کم می آوری وقتی می‌گویند نفس‌های عزیزمان در آتش تمام شد...می‌خواهی سهم هوایت را ببخشی که نفس شود، می‌خواهی امید شوی تا نگاهشان رنگ زندگی بگیرد... می‌خواهی دریا را به آغوششان بریزی...

نوشدارو بعد از مرگ سهراب

شصت ساله به نظر می‌رسد، دو عزیز در نفتکش داشته، پسرش حسین جهانی هل آباد، افسر دوم و عروسش ساغی فعال. گریه می‌کند و با هق هق می‌گوید: پسر من قهرمان ملت است. برای عروسم ناراحت هستم.

 گله دارد از عدم همکاری دولت چین، با گریه ادامه می‌دهد: دولت چین به ما ستم کرد، روز اول هیچ اقدامی نکرد؛ نوش دارو پس از مرگ سهراب آوردن به چه درد ما می‌خورد؟ چینی‌ها دل بخواهی کار کردند. ژاپنی‌ها با جدیت کار را دنبال می‌کنند. اگر این کشتی برای کشورهای دیگر بود چه بلایی به سر چینی‌ها می‌آوردند؟

پدر افسر دوم نفتکش سانچی ادامه می‌دهد: حسین فرزند من نیست بلکه فرزند ۸۰ میلیون ایرانی است. متاسفانه این خبر به‌خوبی رسانه‌ای نشد و کمک‌رسانی هم خوب نبود. بعد از یک هفته اعزام کشتی آتش‌خوار به چه درد  می‌خورد؟ اگر روز اول امدادرسانی می‌شد بهتر از روز دوم جواب می‌داد.   ۳۰ نخبه و جوانی که برای کشورشان صادقانه فعالیت می‌کنند چه شدند؟ چین به ما ستم کرده است، والسلام. ما آخر خط را خوانده‌ایم. اگر این اقدامات از ابتدا انجام می‌شد نتیجه‌اش بهتر از این بود.

نمی‌دانیم عزیزمان در آتش می‌سوزد یا در آب خفه شده

بی قرار است، با گریه و گلایه می‌گوید: بابای من ۳۰ سال برای این مملکت زحمت کشید. حرف من این است که ۳۰ نفر برای یک مملکت تلاش کرده‌اند، الان برای ۳۰ نفر یک مملکت باید تلاش کند.

صدای فریاد دختر عبدالغنی سامری _ سرملوان نفتکش_ گوش آسمان را خراش می‌دهد...با گریه و فریاد ادامه‌ می‌دهد: یکی سرش را روی بالش می‌گذارد و می‌میرد می‌گوییم تمام شد و رفت. ما نمی‌دانیم عزیزمان در آتش می‌سوزد یا در آب خفه شده است. نمی‌دانیم اکسیژن در موتورخانه هست یا نه. اکسیژن چند روز می‌تواند در موتورخانه باشد؟ می‌گویند بار کشتی میعانات گازی است. من شیمی خوانده‌ام، می‌گویم به من بگویید این میعانات گازی چیست؟ می‌گویند فوم هماهنگ کرده‌ایم و از کل دنیا فوم می‌برند اما اگر فوم بریزیم کشتی سنگین  و غرق می‌شود. می‌گویم این شرایط فرقی با غرق شدن کشتی ندارد. نه فقط پدر من حتی بنگلادشی‌هایی که در نفتکش بودند برای من عزیز هستند. آنها هم خانواده دارند و برای خانواده‌هایشان عزیز هستند.

صدای پر از گلایه‌اش بوی غم می‌دهد: تکلیف ما باید روشن شود. این همه در ایران از چین می‌گویند، همه درآمد چین از ایران است. همه جنس‌های ما چینی است یعنی هیچ کس حرف دل ما را به دولت چین نمی‌رساند؟ فقط می‌گویند محیط زیست نباید آلوده شود. من می‌گویم اگر چین پول می‌خواهد پول بدهیم. بابای من ۳۰ سال برای این کشور زحمت کشید. همه نفت کشور را جابه‌جا کرد. حرف من این است که ۳۰ نفر برای یک مملکت تلاش کرده‌اند، اما برای ۳۰ نفر یک مملکت نمی‌تواند تلاش کند؟ الان هم که نفتکش به آب‌های ژاپن رفته است پس چه کار باید کرد؟ از ژاپن کجا می‌خواهد برود؟ فریاد کنان می‌گوید: من فقط می‌گویم غنی صدای من را نمی‌شنوی؟ صدای پسرت را نمی‌شنوی؟ صدای مامان را نمی‌شنوی؟ اگر قرار است بابایم بسوزد ای کاش من هم همراهش بسوزم.

من به زنده بودن برادرم ایمان دارم

برادر مهندس فرید محبی ـ سرمهندس نفتکش سانچی ـ قاطعانه بر زنده بودن بردارش تاکید دارد و  می‌گوید: من خلبان هستم و همه شرایط اضطراری را می‌شناسم، واقعا از تیم چینی که به محل حریق اعزام شده گله‌مند هستم، چون به نظر من کوتاهی می‌کنند. امروز روز هشتم حادثه است. از دولت چین گله دارم که چرا در ابتدا به دنبال جعبه سیاه رفتند. مگر جان عزیزان ما مهم نیست؟ جعبه سیاه به چه درد ما می‌خورد؟ الان که شرایط کشتی تثبیت شده چرا هیچ اقدامی نمی‌کنند؟ پس چرا در حادثه پلاسکو به آتش رفتیم و این همه قربانی دادیم، مگر دریانوردان عزیزان ما نبودند؟

وی ادامه می‌دهد: برادر من ۱۷ سال برای کشور زحمت کشیده است پس چرا این همه کوتاهی کردند؟ ما انتظار داشتیم روز اول یا روز دوم پای صحبت‌های ما بنشینند. تیم عملیاتی باید سریع‌تر وارد موتورخانه شود. من ایمان دارم برادر من هنوز زنده است. پیکرهایی که پیدا شده‌اند در آب بوده‌اند.

 

چرا دنیا به داد ما نرسید؟

به سراغ همسر احسان ابولی قاسم آبادی– افسر دوم کشتی ـ می‌رویم. در ابتدا آرام است. می‌گوید "شیون بلد نیستم". از آخرین تماسی که با همسرش داشته می‌گوید؛ از قول همسرش که سه هفته دیگر به خانه بازمی‌گردد... نگاهش در نگاهت گم می‌شود اما صدایش را می‌شنوی که می‌گوید: خواهشی که دارم این است که برای تجسس فقط کشتی را در نظر نگیرند، ممکن است به داخل کشتی بروند و مشخص شود که در موتورخانه نمانده‌اند. قایق نجات کشتی به آن بزرگی کجاست؟ من خودم سوار کشتی شده‌ام و می‌دانم قایق به آن بزرگی با رنگ نارنجی امکان ندارد گم شود. خواهش من این است که بگردند و این قایق را پیدا کنند.

به گریه می افتد و ادامه می‌دهد: من تا کی باید انتظار بکشم؟ من نمی‌توانم داد و شیون کنم فقط می‌گویم بگردید و عزیزان ما را پیدا کنید. فقط به موتورخانه اکتفا نکنید. تا دیشب می‌گفتم امیدوارم همسرم در موتورخانه باشد. امروز به من می‌گویند دعا کن در موتورخانه نباشد. اگر باشد خفه می‌شود. دعا کن در قایق نجات باشد. چرا دنیا به داد ما نرسید؟ هفت روز گذشت و دنیا صدای ما را نشنید بعد از هفت روز برای صحبت آمدند که چی بشود؟

نفس‌های عزیزانمان تمام می‌شود

توان ایستادن ندارد، در میان هق هق‌هایش جمله "فقط خدا می‌تواند معجزه کند" را می‌شنوی...

با گلایه می‌گوید: من روز دوم به مسئولین گفتم اگر روز دوم، روز سوم شود دیر می‌شود نفس‌های آنها تمام می‌شود. این افراد عزیزان ما هستند. احسان من مظلوم بود...هر ظلمی که بهش می‌شد فقط نگاه می‌کرد... د. حق‌اش نیست که نفس‌اش حبس شود. پیش چه کسی باید التماس کنم که پیدایشان کنند؟ باید قایق نجات پیدا شود...من هیچ چیزی نمی‌خواهم فقط احسانم را پیدا کنید... د. احسان من معصوم و بی‌گناه است. من شش سال با احسان زندگی کردم و صدایش را نشنیدم. یکبار با من بحث نکرد. قبل از حادثه به من زنگ زد و گفت عزیزم، دو روز دیگر به کره می‌رسم و بهت زنگ می‌زنم...  مبادا غصه بخوری... ی. تو را خدا به دادشان برسید. انتظار ما را خسته کرده ...

 

امیدم به که باشد؟

همسر سرملوان کشتی است. رنگ به رخ ندارد اما گریه نمی‌کند، با لحنی قاطع می‌گوید: آیا با صحبت‌های ما کاری انجام می‌شود؟ اگر قرار بود کاری انجام شود در این هشت روز انجام می‌شد. یک فیلم از آتش کشتی نمی‌توانید بگیرید؟   به داد ما برسید. هشت روز است که نه روزمان روز است و نه شب‌مان شب است.

ادامه می‌دهد: شوهر من در کشتی سرملوان است. امید ایران و چین به شوهر من است. من امیدم به کی باشد؟ مشخص نیست شوهر من در موتورخانه است یا آب یا آتش. هنوز هیچ خبری به ما نداده‌اند. یک هفته است اعلام کرده‌اند یک پیکر پیدا کرده‌اند، اما هنوز نتوانسته‌اند هویت این پیکر را شناسایی کنند. امروز خبر دادند دو پیکر دیگر پیدا شده است، چرا خیال ما را راحت نمی‌کنند؟ خسته شدیم از انتظار. وزیر کار به من قول داد که ما را به چین ببرد.

اگر آتش مهار شود که من هم می‌توانم وارد کشتی شوم

از وضعیت عملیات اطفای حریق و تجسس گلایه می‌کند و توضیح می‌دهد: می‌گویند کشتی باید خنک شود و آتش مهار شود. اگر آتش مهار شود که من هم می‌توانم وارد کشتی شوم. عزیزان ما داخل کشتی هستند و نمی‌دانند چند روز گذشته. اگر اکسیژن هم داشته باشند تا حالا تمام شده است. طاقت و صبر ما هم تمام شده است. خواهش می‌کنم به داد ما برسید. از دولت خواهش می‌کنم به داد ما برسد. ۳۲ خدمه چه ایرانی چه خارجی مفقود شده‌اند. آتش ساختمان پلاسکو با آن عظمت را خاموش کردید. یک کشتی را می‌گویید باید خنک شود؟ من بچه جنگ هستم. می‌دانم جنگ چه بوده است آتش آسمان را گرفته بود، اما باز هم توانستیم خودمان را نجات دهیم. یک فیلم درست و حسابی به ما نشان نمی‌دهند. باید به چه امید داشته باشم؟

ما جوانان‌مان را می‌خواهیم...

مادر است و  هیچ چیز جز قامت بلند بالای پسرش را نمی‌خواهد...  از سکوت برخی وزرا گلایه می‌کند و می‌گوید: چرا برخی در این هشت روز  در این مورد صحبت نکردند؟ چرا کوتاهی کردند، چرا نیروهای ایرانی به تازگی به محل اعزام شدند؟ از ابتدا که می‌دانستند فاصله ایران تا چین چقدر زیاد است؟ چرا هیچ اقدامی نکردند؟ چرا سه روز اول هیچ اقدامی نشد؟ صداوسیما از برف و باران خبر منتشر کرد، اما هیچ خبری از آتش گرفتن نفتکش منتشر نشد؟ جان این ۳۲ نفر ارزش نداشت؟ به کدام دردمان بنالیم... ادامه‌ میدهد: فرزندان ما در آب و آتش گرفتار شده‌اند. پسر من حامد بهاری در نفتکش بوده است. من ۳۱ سال برای پسرم زحمت کشیدم. رسانه‌ها اعلام می‌کنند که جنازه پیدا کرده‌اند عزیزان ما شهید هستند جنازه نیستند. هشت روز است که می‌گویند رایزنی می‌کنیم.

باید به چین فشار سیاسی وارد می‌شد

در این میان برادرخانم کاپیتان کشتی_ مجید قصابی عروجی_ از وضعیت پیگیری وضعیت نفتکش از سوی مسئولان گلایه می‌کند و می‌گوید: سوال من از مسئولان این است که در این چند روز نتوانستند تماسی با نخست وزیر چین بگیرند؟ اگر تماسی گرفته می‌شد و فشار سیاسی وارد می‌شد این مشکل ۱۰۰ درصد برطرف می‌شد. همه مراودات سیاسی و اقتصادی ایران با چین است. دولت چین در این موضوع کم‌کاری کرده است.

مسئولان بعد از چهار روز یادشان افتاده اقدامی انجام دهند

همچنین خواهرزن افسر سوم کشتی، میلاد عنایتی_افسر سوم نفتکش_ می‌گوید: ما دیدیم که شرکت ملی نفتکش همه تلاش خود را کرد، فاصله زمانی از ایران تا چین بسیار زیاد است. روز چهارم از ایران به سمت چین حرکت کردند تا مجوزهای لازم را بگیرند شد روز ششم. وقتی هم که رسیدند راهشان ندادند، یعنی در مملکت ما هیچ کس نمی‌داند چه کسی را برای پیگیری اعزام کند؟ جان این ۳۰ نفر برایشان اهمیت نداشته؟

جگر ما را آتش زدند

وی از عملکرد رسانه‌ها انتقاد می‌کند و توضیح می‌دهد: رسانه‌ها زمانی که پیکر یکی از پرسنل پیدا شد از واژه جسد استفاده کردند چرا؟ جگر ما را آتش زدند. صدا و سیما در چهار روز اول هیچ خبری منتشر نمی‌کرد. رسانه‌ها بعد از هشت روز کنار ما آمدند. زمانی که پلاسکو آتش گرفت از روز نخست ثانیه به ثانیه از وضعیت آتش سوزی خبر منتشر می‌شد، اما دریانوردانی که داخل نفتکش هستند چه شدند؟ آنقدر وقت تلف کردند تا این افراد در آنجا خفه شوند. امروز که چینی‌ها نیم ساعت به داخل نفتکش وارد شدند دنبال اولین چیزی که گشتند جعبه سیاه بود. ما انتظار داشتیم عزیزان ما را در کشتی پیدا کنند. دو پیکر دم دست‌شان بود و همراه خود خارج کردند. چرا مسئولان ما به دولت چین فشار نمی‌آورند؟ ایران این همه نیرو دارد اگر نمی‌خواهند نیرو بفرستند ما را بفرستند خودمان داخل کشتی می‌شویم. یک هفته است فقط به ما می‌گویند منتظر باشید. ما دیگر تحمل نداریم.

چرا از پرسنل کشتی مقابل سوال نشد؟

داماد میلاد عنایتی – افسر سوم کشتی_ نیز از انجام نشدن اقدامات لازم گلایه می‌کند و می‌گوید:سوالی که از روز اول مطرح کردیم این بود که چرا یکبار از پرسنل کشتی مقابل سوال نشد و با آنها مصاحبه نکردند؟ این افراد شاهد عینی حادثه بودند. پس چرا از آنها سوال نشد که چه اتفاقی افتاده است. هیچ خبری از کشتی چینی نیست. هیچ کس به این سوال جواب نمی‌دهد...

آنچه شرح شد خلاصه‌ایی از قصه پر غصه مفقود شدن دریانوردان ایرانی در محلی بود که همین قشر از آن به عنوان مثلث برمودا یاد می‌کنند. دریانوردانی که کم‌تر از آنان یاد شده است و آخرین نگهبانان طلای سیاه کشور هستند.

خانواده این افراد سال‌هاست به چشم انتظاری خو کرده‌اند اما اینبار همه چیز متفاوت است...

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.