داماد مهندس، چاه بازکن از آب درآمد
وقتی بحث آنها بالا گرفت، عروس و داماد و همراهانشان وارد دادگاه شدند و روی صندلیها نشستند. قاضی «محمود سعادت» بلافاصله رو به زن کرد و گفت:«شما که دادخواست مطالبه مهریهتان را دادهاید، پس چرا این همه بحث و دعوا راه انداخته اید؟»
زن جوان که خود را «رعنا» معرفی میکرد، گفت: «آقای قاضی ازدواج ما بهطور سنتی انجام شد. شوهرم در شب خواستگاری گفت مهندس ناظر است، خانهای دارد و اهل زندگی است. پدرم هم قبول کرد که با مهریه ۲۱۴ سکه با هم عقد کنیم. با این حال قول گرفتیم که ۱۰۰ سکه را طی مدت ۲ سال بپردازد. خیال میکردیم با پرداخت آن میتوانیم جهیزیه و هزینه عروسی را آماده کنیم، اما نه تنها در این مدت حتی یک سکه هم پرداخت نکرده، بلکه در صندوق عقب خودرویم که در اختیارش بود، تجهیزات تخلیه فاضلاب و چاه باز کنی پیدا کردیم.»
در ادامه محمود - داماد ۳۰ ساله - از جا بلند شد و گفت: «چه ایرادی دارد؟ حالا مهندس نشد مدیر شرکت تخلیه چاه. درآمد ما که از خیلیها بیشتر است و...»
قاضی حرف مرد را قطع کرد و رو به زن گفت: «البته اشتغال مرد به چنین شغلی منافی مصالح خانواده نیست. اما در مورد پرداخت سکهها آیا تعهد مورد نظر را ثبت کردهاید؟» رعنا جواب داد:«بله در عقدنامه قید کردیم اما مشکل فقط این نیست. ما خیلی زود متوجه شدیم این آقا نه تنها خانهای از خودش ندارد، بلکه مبایعه نامه ملکی که به ما نشان داده، مال خودش نیست و متعلق به پدربزرگش است...»
در این لحظه پدر رعنا گفت:«آقای قاضی، ما خانواده آبرومندی هستیم. برای ما صداقت خیلی مهمتر از ثروت و شغل است، اما خیلی زود متوجه شدیم دامادمان که نه تنها دروغهای زیادی به ما گفته، بلکه اهل خلاف هم است. شب عقد، دوستانش حال خوشی نداشتند و دامادمان در مقابل اعتراض ما، از آنها حمایت کرد. چند وقت است که فهمیدهایم با همان دوستان بساط شب نشینی دارند و وقتی دخترم نیمه شب به او تلفن زده به دروغ گفته در حال باز کردن چاه هستند. مگر ساعت ۱۲ شب کسی چاه خانهاش را باز میکند؟ چرا این آدم ما را ساده و... فرض میکند؟»
محمود از جا بلند شد و با اعتراض گفت:یکی از مشکلات ما این است که پدرزنم بیش از حد در زندگی دخترش دخالت میکند. ما هنوز زندگیمان را شروع نکردهایم دارد مرا سین جیم میکند، وای بهروزی که زیر یک سقف برویم.
قاضی از پدر رعنا پرسید:«معمولاً پدر و مادرها قبل از عقد درباره عروس یا دامادشان تحقیقات لازم را انجام میدهند. مگر شما در این باره پرس و جو نکرده بودید؟» پدر رعنا جواب داد: «راستش تحقیق کردیم. مثلاً به محلی که گفته بود مهندس ناظر آنجاست رفتیم که کارگرها هم تأیید کردند او مرد خوبی است، اما بعد از این دعواها فهمیدیم به آنها هم پول داده بود تا تعریفش را کنند. یک بار هم عمویش به ما زنگ زد تا درباره سند ارثیه پدریشان تذکر بدهد. همان روز هم گفت که برادرزادهاش قبلاً یک بار نامزد کرده اما چیزی در این باره به ما نگفته بود.»
داماد جوان خواست چیزی بگوید، که قاضی طرفین پرونده را به آرامش دعوت کرد و ادامه داد:«دلیل حضور شما دادخواست مطالبه مهریه است.» سپس رو به محمود گفت:«مهریه حق قانونی هر زنی است و شما باید مهریه همسرتان را پرداخت کنید. اما اگر مالی در اختیار ندارید یا همسرتان اموالی از شما به دادگاه معرفی نکند، میتوانید لایحه اعسار بدهید تا درباره آن تصمیم گرفته شود.»محمود جواب داد:«من هیچ چیز ندارم. ماشین زیر پایم هم نیز مال رعناست که در اختیار من است. حقوق و درآمدم هم کم و زیاد میشود...»
رعنا دوباره وسط حرفش پرید و گفت:«تو که چیزی نداری، برای چه به خواستگاری من آمدی؟! تو نبودی که دادخواست منع تحصیل و منع اشتغال مرا به دادگاه دادی؟» قاضی بار دیگر آنها را به سکوت دعوت کرد و بعد هم مطالبی را نوشت و از آنها خواست تا زیر برگهها را امضا کنند. وقتی عروس و داماد از در دادگاه خارج شدند، دوباره با هم شروع به بحث و مجادله کردند و سر و صدایشان در فضا پیچید.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر