در زلزله اخیر نیز به علل گوناگون و تا حدی تلفات کمتر از موارد مشابه بوده است؟ در کدام کشور با سطح توسعه ایران می‌توانیم تلفات ۲۰ تا ۴۰‌هزار نفری را برای زلزله‌هایی با قدرت حدود ۷ ریشتر پیدا کنیم؟

فراموش نشود که ایران کشوری وسیع با تراکم جمعیت به‌نسبت کمتر از بسیاری کشورهاست و به ‌طور طبیعی شعاع تخریبی زلزله نباید ابعاد جمعیتی وسیعی را تحت پوشش قرار دهد. کافی است چهار زلزله بوئین‌زهرا، طبس، قیر و کارزین و بم را در نظر بگیریم که هیچ‌کدام در شهرهای درجه یک و دو و حتی سه جمعیتی ایران رخ نداده بودند، با این حال تا ۴۰‌هزار نفر هم کشته شدند.

فرض کنیم که مشابه این زلزله‌ها در ۱۵۰‌سال پیش رخ می‌داد. برای نمونه زلزله طبس یا بم در ‌سال ۱۲۵۰ رخ می‌داد، هیچ امکانی برای سایر مردم کشور برای نجات هیچ فرد زلزله‌زده‌ای وجود نداشت؛ چون اطلاع از وقوع زلزله برای مردم نقاط دیگر کشور حداقل چند روز طول می‌کشید، چه رسد به اقدام برای نجات.

برای نمونه اطلاع از زلزله بم برای مردم کرمان که شهر بزرگتری است، در آن زمان حداقل چند روز طول می‌کشید؛ زیرا ۱۹۰ کیلومتر را باید طی می‌کردند تا خبر دهند. اگر حاکم کرمان یا مردم آماده کمک می‌شدند، شاید دو هفته بعد می‌توانستند به بم برسند. در این فاصله همه کسانی که زیر آوار بودند یا جراحت مهمی برداشته بودند، فوت می‌کردند و چه بسا زنده‌ها نیز نمی‌توانستند گلیم خود را از آب بیرون بکشند و به دلیل گرسنگی یا سرما یا بیماری می‌مردند.

چرا این اتفاق می‌افتاد؟ برای این‌که خانه‌هایی که  از سنگ و تیر چوبی و نیم‌متر کاهگل پشت‌بام و... ساخته‌ شده بودند، وقتی زلزله رخ می‌داد، روی ساکنانش خراب می‌شدند و همه را می‌کشتند.

امروز با چه وضعیتی مواجه هستیم؟ هنگامی که زلزله در بم رخ می‌دهد، همزمان در تهران می‌توانیم از طریق لرزه‌نگارها جزییات زلزله را متوجه شویم. مرکز و قدرت و حتی نوع زلزله را می‌فهمیم؛ نه فقط در تهران که در سایر کشورها نیز آن را می‌فهمند. قادریم که در مدت کوتاهی دستور دهیم ده‌ها هواپیما و بالگرد تجهیزات را بردارند و با تعداد زیادی نفر در عرض دو تا سه ساعت خود را به بم برسانند. می‌توانیم با سگ‌های زنده‌یاب و همراه با بیمارستان صحرایی و کلی دارو وارد بم شویم. می‌توانیم همه نیروهای آموزش‌دیده و سازماندهی‌شده را وارد برنامه امداد و نجات کنیم. مردم هم بلافاصله مطلع خواهند شد. اکنون مردم حتی از دولت‌ها زودتر مطلع می‌شوند و می‌توانند با خودروهای شخصی و بردن امکانات لازم اقدام به نجات و امداد کنند. با این حال همچنان شاهد تلفات بسیار بالای زلزله در ایران هستیم؛ چرا؟

پاسخ در ناموزونی توسعه در ایران است. این ناموزونی موجب افزایش شدید شکاف و هزینه‌های فراوانی برای کشور می‌شود. در یکی از مقالات خود مقایسه‌ای میان توسعه آموزش در ایران و ژاپن کردم. در ژاپن هنگامی آموزش متوسطه و سپس آموزش عالی شکل گرفت و توسعه یافت که بیسوادی به سطح زیر ۱۰‌درصد رسیده بود. درواقع توزیع سطوح آموزشی در میان مردم به‌نسبت متوازن بود؛ ولی در ایران هنگامی که آموزش عالی سیر صعودی خود را طی می‌کرد، بیسوادی بالای ۷۰‌درصد بود. روشن است که افراد تحصیلکرده در سطوح بالا کارایی لازم را در جامعه‌ای که اکثریت آن بیسواد بودند، نداشتند. درخصوص زلزله هم همین‌طور است؛ بیشتر خانه‌های ساخته‌شده در ایران به‌ویژه در روستاها فاقد کیفیت و مقاومت است. هیچ کشوری در دنیا نمی‌تواند امکانات امدادی و نجات خود را متناسب با وضعیتی فراهم کند که هزاران واحد مسکونی آن با زلزله ۶ تا ۷ ریشتری تخریب کامل و ده‌ها‌هزار نفر کشته و مصدوم ‌می‌شوند. ایالات متحده هم قادر به حل چنین بحرانی نیست. قرار نیست بخشی از کشور چنین ضربه‌پذیر باشد و بعد همه امکانات را برای رفع مشکلات آنان در حادثه یا زلزله تأمین کرد.

درواقع این خجالت‌آور است که می‌بینیم زلزله‌های ۶ تا ۷ ریشتری کل خانه‌ها را تبدیل به تلی از خاک و نخاله کرده است. کشوری که برج‌های ۳۰ و ۴۰ طبقه می‌سازد، در کنارش هنوز ساختمان‌های خشتی و بدقواره و بی‌کیفیت ساخته می‌شود، یا وجود دارد، نمی‌تواند در برابر چنین حوادثی مقاومت کند. ناموزونی توسعه را در ضعف نهادهای نظارتی که رکن رکین جامعه توسعه‌یافته است، مشاهده می‌کنیم. 

جامعه‌ای که از پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها استفاده می‌کند، ولی حتی ساختمان‌های نوسازش فاقد نظارت و سطح قابل قبول و استاندارد است و همه آنها خراب می‌شود، نمی‌تواند در برابر این حوادث واکنش مناسب نشان دهد. شاید اگر وضع منطقه زلزله‌زده متناسب با سطح پیشرفت قابل انتظار در جامعه بود، تعداد کشته‌ها و خرابی‌ها به یک‌دهم این ارقام می‌رسید. بدیهی است که جمع‌وجور کردن چنان وضعی به راحتی ممکن بود و نیازی به این حجم وسیع از کمک‌ها و حضور عمومی نبود. این ناموزونی را در آموزش هم می‌بینیم.

در عین ‌حال که ما در منطقه زلزله‌خیز و با خسارات فراوان هستیم، ولی در سطح آموزش کاربردی و سازماندهی امداد و نجات محلی آن‌قدر عقب هستیم که برای کوچکترین کارها باید از مرکز و شهرهای بزرگ به کمک بیایند و معلوم نیست که اگر یک روز شهرهای بزرگ دچار این بلا شوند با چه وضعی مواجه خواهیم شد؟ هنگامی که کتاب‌های آموزشی را می‌بینیم که فرزندان ما برای حفظ‌کردن معنی یک لغت چقدر باید به خود فشار آورند؛ لغتی که در عمرشان یک‌بار هم از آن استفاده نخواهد کرد، ولی در عین ‌حال هیچ درک موثری از زلزله و تبعات و پیامدهای آن ندارند، متوجه این فقر آموزشی می‌شویم.

راه‌حل این مشکلات و کاهش تلفات و خسارات زلزله، توسعه سازمان‌های امداد و نجات و بسیج مردم برای کمک نیست؛ بلکه انجام اقدامات مناسب برای کاهش خسارت از طریق ایمن‌سازی ساختمان‌ها و متوازن‌شدن نسبی سطح پیشرفت اقتصادی و اجتماعی هر منطقه با سطوح پیشرفته‌تر کشور است.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.