دکترین هیلاری - ۸ آذر ۹۴
از زمانی که بحث تفاوتهای بین باراک اوباما و هیلاری کلینتون به وجود آمد، در این پرسش، اغراق هم دیده میشود. زیرا اوباما پذیرفته است که وی بیش از دوران جورج بوش دوم از هواپیماهای بدون سرنشین استفاده کرده است. با این حال یک «هیلاری کلینتون بازگونه» میتواند مطلوب افرادی مانند کاگان باشد، زیرا ترس واقعی برای یک دموکرات لیبرال این است که آمریکا نسبت به بیرون از مرزهایش بیتفاوت باشد و اقدامات کمتری انجام دهد.
از زمانی که بحث تفاوتهای بین باراک اوباما و هیلاری کلینتون به وجود آمد، در این پرسش، اغراق هم دیده میشود. زیرا اوباما پذیرفته است که وی بیش از دوران جورج بوش دوم از هواپیماهای بدون سرنشین استفاده کرده است. با این حال یک «هیلاری کلینتون بازگونه» میتواند مطلوب افرادی مانند کاگان باشد، زیرا ترس واقعی برای یک دموکرات لیبرال این است که آمریکا نسبت به بیرون از مرزهایش بیتفاوت باشد و اقدامات کمتری انجام دهد. آن کسانی که مایل هستند به برنی سندرز رای بدهند، به امور خارجی بیتفاوت نیستند، اما مخالف جنگ در عراق بودهاند. آنها مخالف جنگ با لیبی بودند. با این حال باراک اوباما هم چندان نسبت به حضور نظامی بیتفاوت نیست، زیرا وی نیز دستورالعمل تازهای صادر کرده است تا اقدامات جدیتری علیه داعش صورت بگیرد. بهترین پاسخ را نسبت به سوال فوق یکی از دستیاران سابق هیلاری کلینتون میدهد: «هیلاری بیشتر از رئیسجمهوری، گرایشهای «کاگانی» دارد، اما تا کاگانیسم فاصله زیادی دارد.»
در این رابطه افغانستان بهترین ادله را فراهم میکند. هیلاری کلینتون همواره نسبت به هالبروک در دیپلماسی باز برخورد کرده است، اما اعتقاد داشت تا زمانی که اقدام نظامی علیه طالبان صورت نگیرد، پای میز مذاکره نخواهند آمد. در اواخر سال ۲۰۱۰، کلینتون بر این باور بود که زمان آن رسیده تا از اینگونه راهبردهای دیپلماتیک استفاده کند. در ماه دسامبر هالبروک به دلیل پارگی آئورت از دنیا رفت. پس از اینکه هیلاری کلینتون دوست عزیز خود را از دست داد، کلینتون به یکباره طرفدار باز کردن یک جبهه جدید سیاسی در افغانستان شد. در سخنرانی هیلاری کلینتون در انجمن آسیا در سال ۲۰۱۱، اعلام کرد که موفقیت در افزایش نیروهای نظامی و غیرنظامی سطح تازهای از تحرکهای دیپلماتیک را فراهم کرده است و از همه مهمتر اینکه طالبان گفته خشونت را نفی و رابطه با القاعده را قطع میکند. آنها گفتهاند به قانون اساسی پایبند خواهند بود و بدون پیش شرط نتایج حاصله از مذاکرات را خواهند پذیرفت. این اقدامات به سراسیمگی در فعالیتهای سیاسی کمک کرده و جنین مرده به دنیا آمد.
در سال 2011، در حقیقت، موضع هیلاری کلینتون و باراک اوباما درخصوص افغانستان معکوس شد، هیلاری کلینتون به دنبال راهکارهای دپلماتیک میگشت و باراکاوباما که تا پیش از آن از عملیات ضدتروریستی دوری میکرد، دستور داد تا گشتها و عملیات هواپیماهای بدون سرنشین افزایش یابد، افزون بر این، وی دستور داد تا نیروهای ویژه عملیات خود را افزایش دهند. در دو سال بعدی، هیلاری کلینتون هر نظریهای که درخصوص مبارزه با افراطگرایی و تروریسم میداد از سوی کاخ سفید رد میشد.
در « The Dispensable Nation»، ولی نصر که رهبری یک گروه دانشآموخته روابط بینالملل را در بین کارکنان هالبروک بر عهده داشت، استدلال میکند اطرافیان باراک اوباما در کاخ سفید ترس داشتند که در برابر پیشنهادهای سیاسی نرم شوند و راهکار دیپلماتیک را به یک راهکار نظامی ترجیح دهند و اینگونه شد که هیلاری کلینتون در آن سالها تنها کسی بود که ندای دیپلماسی را برای معضل افغانستان ارائه میداد. بسیاری از مقامات پیشینی که زیر دست هیلاری کلینتون بودند، برخی اوقات استدلالهای نسبتا پوچی میکنند که کاخ سفید تنها با گفتوگو و مذاکره همزادپنداری میکرد اما باید گفت این موضوع در آن برهه دور از واقعیت بوده است. هارولد کوه، مشاور حقوقی هیلاری کلینتون در اینباره میگوید: کلینتون در آن زمان هرگز نتوانست پترائوس را متقاعد کند که مذاکرات صلح موفق از کار در خواهد آمد. در آن زمان شعار فقط این بود: حمله، حمله، حمله و پهپاد، پهپاد، پهپاد. کلینتونیسم در واقع از «سختافزار»، بهعنوان یک راهبرد در «تئوری قدرت هوشمند» استفاده میکند. در این مکتب، از توسعه دیپلماسی، مشارکت بخش دولتی و خصوصی و حاکمیت قانون صحبت میشود.
اگر آن نو محافظهکاری است، پس نومحافظهکاری بهطور نامحسوسی پس از جنگ عراق تغییر کرده است.هیلاری کلینتون همچنین در مورد موضوع ایران هم حضوری پر رنگ داشته است. وزیر سابق امور خارجه ایالاتمتحده همواره در جلسات امنیت ملی آمریکا از یک خط سخت و خشن پیروی میکرده است. به استناد مقالهای که به تازگی در «پولوتیکو» منتشر شده است، کلینتون بر این باور بود که راهکار دیپلماسی با ایران شکست خورده و قصد داشته است تا به اسرائیل اجازه بمباران تاسیسات هستهای بدهد که اگر چنین موردی رخ میداد هر فرصتی برای توافق هستهای با ایران از بین میرفت. کلینتون به یک توافق تمایل داشت اما نه به اندازهای که پرزیدنت بهدنبال آن بود. «جیک سولیوان» که جایگزین «آنه ماریاسلاتر» شده و در حال حاضر نیز به هیلاری کلینتون در امور خارجی مشاوره میدهد، میگوید: پرزیدنت و وزیر امور خارجه به هر دو رویکرد در دیپلماسی اعتقاد داشتند، اما اوباما بیشتر بر بخش راهکار دیپلماتیک و هیلاری کلینتون به تحت فشار قرار دادن تاکید میکرد.
این تصویرسازی البته منکر تفاوتهای آن دو نمیتواند باشد. اوباما به تفاوت بین دولتها، ملتها باور داشت و ریشههای عدم اعتماد را اغلب ناشی از نداستن و سوءتفاهمهای بین دو طرف میدانست و به این باور داشت که هیچ توافق دوگانهای در غیاب شناخت متقابل به دست نمیآید. آنچنان که دنیس راس میگوید: «دیدگاه باراک اوباما این است که باید با رقبای خود کار کنیم و به دنبال تغییر رفتار آنها باشیم. اما هیلاری کلینتون به رقبای آمریکا از این چشم نگاه میکند که آنها چگونه منافع خود را تعریف میکنند. تمرکز بر منافع به معنی شناسایی روابط قدرتهاست و از این زاویه نگاه کردن به این معنی است که شما نیاز دارید قدرت دفاعی خود را در جهت منافع خود افزایش دهید.» برای هیلاری کلینتون رقبایی مانند ایران، روسیه یا چین با رفتارهای نرمی مانند پیام سال نو فرستادن یا پذیرش گذشته تاریک آمریکا تعریف نمیشود. نظر هیلاری کلینتون از این نظر مورد توجه قرار میگیرد که وی مدعی است ایران در آن زمان به دنبال مذاکره جدی بر سر موضوع هستهای نبوده و این روند تا زمانی که حسن روحانی در سال ۲۰۱۳ به روی کارآید به تعویق افتاده بود. از این منظر شاید یک هیلاری کلینتون رئیسجمهور، دنبال راهکارهای سختتری نسبت به باراک اوباما میگشت.
ارسال نظر