وین ۲ با توافق بر سر کلیات به کار خود پایان داد
اختلاف پشت میز شام
کارشناسان مسائل خاورمیانه، نشست وین را از آن جهت مهم تلقی کرده بودند که برای اولین بار بود رقبای بینالمللی و منطقهای گرد یک میز نشسته و یک دستور کاری مشترک داشتند: چگونه بحران را پایان دهند؛ اما ظاهرا این نشست بینالمللی هم به سرنوشت نشستهای مشابه دیگر مبتلا شد و بازیگران منطقهای و بینالمللی تنها توانستند بر ۹ مادهای توافق کنند که مبنایی برای نشستهای بعدی را فراهم خواهد آورد.
کارشناسان مسائل خاورمیانه، نشست وین را از آن جهت مهم تلقی کرده بودند که برای اولین بار بود رقبای بینالمللی و منطقهای گرد یک میز نشسته و یک دستور کاری مشترک داشتند: چگونه بحران را پایان دهند؛ اما ظاهرا این نشست بینالمللی هم به سرنوشت نشستهای مشابه دیگر مبتلا شد و بازیگران منطقهای و بینالمللی تنها توانستند بر 9 مادهای توافق کنند که مبنایی برای نشستهای بعدی را فراهم خواهد آورد.
بندهای مهم بیانیه 9 مادهای
در این بیانیه ۹ مادهای فقط روی کلیات توافق شده است؛ کلیاتی که احتمالا در نشستهای آتی مورد بحث قرار خواهد گرفت. به گزارش خبرگزاری آلمان، لوران فابیوس، وزیر خارجه فرانسه، در همین رابطه میگوید قرار است دو هفته دیگر نشستی برگزار شود و در این مورد تصمیمگیری شود. با این حال، تاکید بر «وحدت، استقلال، تمامیت ارضی و ماهیت سکولار سوریه» اولین و یکی از مهمترین بندهای ۹ گانه بیانیه نشست وین است. در بند دوم آمده است که «موسسات و نهادهای دولتی بدون تغییر باقی خواهند ماند».
در بند دیگر گفته میشود «حقوق همه سوریها، صرفنظر از تعلق قومی و مذهب آنها باید محفوظ بماند». تامین کمکرسانی انساندوستانه در سراسر خاک سوریه و پشتیبانی از آوارگان سوری داخل خاک این کشور و همچنین پناهجویان و کشورهای میزبان آنها بندهای دیگر بیانیه نشست سوریه در وین هستند. «دعوت از نمایندگان دولت سوریه و مخالفان آن برای تشکیل دولتی فراگیر» و به دنبال آن «تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات با شرکت همه سوریها و از جمله آوارگان سوری تحت نظارت سازمان ملل» از دیگر بندهای مهم این بیانیهاند. در پایان بیانیه قید میشود «شرکتکنندگان نشست وین طی روزهای آینده تلاش خواهند کرد اختلافات باقیمانده را کاهش دهند و بر توافقات بیفزایند.»
عادل الجبیر، وزیر خارجه جنجالی عربستان نیز تاکید کرد که شرکتکنندگان موافق آن هستند که سوریه باید یکپارچه بماند و بحران باید از طریقی سیاسی حلوفصل شود. فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان نیز گفت: «شرکتکنندگان در گفتوگوهای سوریه در وین، پیرامون سرنوشت بشار اسد توافق نکردند. ولی آنها درخصوص تلاش برای شکلگیری یک سوریه متحد و تحت رهبری سکولار، توافق کردند.»
استفان دیمیستورا، فرستاده ویژه سازمان ملل متحد در امور سوریه، نیز که همراه با جان کری و لاوروف، وزرای خارجه آمریکا و روسیه در کنفرانس خبری پایان نشست شرکت کرده بود با حالتی حاکی از رضایت گفت: «هیچکس اتاق (جلسه) را ترک نکرد. هیچکس با موضوعات اصلی، مخالفت اساسی نکرد. همه طرفها توافق کردند که بهزودی دوباره گرد هم آیند.»
اعزام نیروی زمینی آمریکا به سوریه
اگرچه طرفهای درگیر در بحران سوریه در وین «فاز دیپلماتیک» بحران سوریه را به پیش میبردند اما در داخل سوریه اوضاع به گونهای دیگر رقم میخورد. در داخل سوریه «فاز نظامی» بر «فاز دیپلماتیک» میچربد. در جدیدترین تحول- که میتواند بر پیچیدگی اوضاع سوریه بیفزاید- وزیر خارجه آمریکا اعلام کرده است که رئیسجمهوری کشورش با اعزام 50 تکاور همراه با تعدادی جنگنده موافقت کرده است. وزیر خارجه آمریکا تایید کرد که در کنار این تکاوران - که وظیفهشان هماهنگ کردن مبارزان سوری و کرد در پیکار با داعش است- شماری نامعلوم از جنگندههای نوع A-10 و F-15 نیز قرار است به پایگاه نظامی اینجرلیک در ترکیه منتقل شوند. دولت آمریکا اعلام کرده است که در هدف آمریکا برای نابودکردن داعش تغییری ایجاد نشده است. یک مقام بلندمرتبه آمریکایی به شرط فاش نشدن نام به خبرگزاری آلمان میگوید: «ما همواره روشن کردهایم که این پیکار سالها طول خواهد کشید و این موضع همچنان به قوت خود باقی است.» این مقام آمریکایی میگوید: «بر گروههای افراطی نمیتوان فقط با ابزارهای نظامی غلبه کرد. با کمک ۶۵ کشور دیگری که در ائتلاف ضدداعش شرکت دارند باید کاری کرد که جریان مبارزان خارجی که به داعش در سوریه میپیوندند متوقف شود، منابع مالی این گروه از بین برود، مناطق آزادشده از دست آنان ثبات پیدا کند و راههای ارتباطی شبهنظامیان تروریست قطع شود.»
از زمان روی کار آمدن اوباما، آمریکا در حال بیرون کشیدن نیروهای خود از منطقه است. با وقوع بحران سوریه از سال 2011 بسیاری از کشورها انتظار مداخله زمینی آمریکا یا دستکم اعزام نیروی بیشتر از سوی این کشور را داشتند اما تا کنون دولت اوباما مخالف حضور نیروهای رزمی کشورش در سوریه بود. به نظر میرسد مداخله روسیه در شامات معادله قدرت را به هم زد و اکنون آمریکا برای ایجاد تعادل در صحنه نبرد تعدادی از تکاوران خود را به سوریه میفرستد.
دلایل پشت پرده اعزام تکاوران آمریکایی
«ولادیمیر پوتین دستور اعزام نیروهای آمریکایی به سوریه را روز جمعه صادر کرد.» این چیزی نبود که جاش ارنست، سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید، وقتی تصمیم به اعزام ۵۰ تکاور آمریکایی به سوریه را ذکر کرد بر زبان آورد بلکه این امر یک واقعیت است. اگر رئیسجمهوری روسیه وارد سوریه نشده بود، آمریکا احساس اجبار نمیکرد که به این کشور نیرو بفرستد و حمایت از مخالفان ضد اسد و متحدان خود را رسما مورد تاکید قرار دهد. دیوید راتکوف، تحلیلگر فارن پالیسی و مدیر عامل آن، در مقالهای در این زمینه مینویسد: «پس این پوتین بود که باعث شد نیروهای آمریکایی به سوریه بروند. در واقع، او دستور اعزام تکاوران آمریکایی را صادر کرد.»
اوضاع سه سال گذشته در سوریه را میدانیم. در این سالها، حتی مشاوران امنیت ملی اوباما هم نتوانستند او را راضی به اتخاذ تصمیمی قاطع در مورد سوریه کنند. اقدامی که موجب بحران شد؛ بحرانی که نه تنها منجر به ظهور خطرناکترین جریانهای افراطی در جهان بلکه موجب سرازیر شدن سیل آوارگان به اروپا و کشورهای خاورمیانه شد. اما پوتین، ظاهرا بیش از هیلاری کلینتون، باب گیتس، لئون پانه تا، دیوید پترائوس و مجموعهای دیگر از مشاوران کاخ بیضی شکل بر آن نفوذ داشته است. راتکوف مینویسد: قاطعیت پوتین در مشارکت در سوریه توازن قدرت در آن کشور را بر هم زد.
حضور نیروهای روسی نه تنها قوت قلبی به پرزیدنت اسد داد بلکه این پیام را هم داد که مخالفان اسد (از جمله برخی متحدان آمریکا در میان مبارزان شورشی در سوریه) هدف حملات روسها هستند. روسها از مخالفت خود با داعش سخن میگویند اما الگوی حملات اولیه آنها نشان داد که هدف اصلیشان حمایت از اسد در دمشق است. (هنوز بسیاری در واشنگتن هستند که از انگیزههای بلندمدت پوتین در سوریه بیخبرند. آنها ظاهرا درک نمیکنند که پوتین به دنبال تغییر در سوریه نیست یا کاری نمیکند که مداخلهاش خطرناک و وارد باتلاق شود. پوتین به سادگی دنبال این است که اطمینان یابد رژیم در پایتخت سوریه برای او قابل تحمل و قابل پذیرش است. این یعنی حفظ اسد در قدرت یا مداخله به اندازهای که به راحتی بتواند جانشین او را مشخص کند. این کل ماجرا است. اگر بقیه کشور ویران شود یا آوارگان را به اروپا بفرستد، ناسیونالیسم را تقویت کند یا حمایت اروپا را تضعیف کند، همه برای پوتین خوب است. در واقع، این برای روسیه برد- برد خواهد بود.
هر چه که بهعنوان هدف ضدداعشی نامیده شود یعنی مشارکت بیشتر نیروهای آمریکایی در سوریه و این شاید- یا حتی احتمالا- هدف سیاسی هم به دنبال دارد. (بهعنوان قاعدهای کلی، اگر اقدام نظامی کوچکتر از آن باشد که باعث پیشبرد هدف نظامی شود، در این صورت هدفی سیاسی در پس خود دارد). به لحاظ داخلی، اقدام به اعزام نیروهای ویژه آمریکایی به سوریه به بیاعتبار شدن «بیعملی آمریکا» کمک میکند؛ بیعملیای که باعث مداخله روسها شد؛ در حالی که این تحلیل را هم بیاعتبار میسازد که تلاشهای دولت برای آموزش مخالفان سوری تا امروز با شکست مواجه شده است.
به بیان خلاصهتر، اعزام این نیروها دو هدف دارد: از یکسو هم بحث بیعملی آمریکا در سوریه را بیاعتبار میسازد و نشان میدهد که این کشور نسبت به سوریه بیعملی در پیش نگرفته است و از سوی دیگر این بحث را هم بیاعتبار میسازد که برنامه آمریکا برای آموزش شورشیان سوری شکست خورده است. تا جایی که به ژئوپلیتیک مربوط میشود، اعزام این نیروها به نقش موردنظر آمریکا در پیشبرد مذاکرات سوریه که در آینده نزدیک دوباره برگزار میشود اعتبار میبخشد. اعزام این نیروها این پیام را به روسها میدهد که ممکن است اوضاع در سوریه پیچیدهتر شود و باعث میشود در جبهه نظامی به روسها فشار وارد شود.
در واقع، پیام دیگر این اقدام این است که برای آیندهای قابل پیشبینی در سوریه «ستیزهزدایی» در حال وقوع است. ایالاتمتحده و متحدانش، روسها، ایرانیها و سوریها با یکدیگر کار خواهند کرد تا تضمین کنند که در فضای ابری جنگ داخلی در سوریه - که در آن صحنههای نبرد شامل مجموعهای از جناحها خواهد شد- خسارتهای ناخواسته شامل بیثباتی در روابط پایدار میان قدرتهای مهم نخواهد بود.
نتیجه اجتنابناپذیر- با توجه به پیچیدگیهای نزاع سوریه- این است که حملات بیشتری صورت خواهد گرفت و نیروهایی کشته خواهند شد که «اقمار» مستقیم سعودیها، قطریها و دیگران خواهد بود. وقتی این اتفاق افتاد، بهطور ناگهانی خواهیم دید که بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک عصر حاضر فاجعه بارتر خواهد شد.
این تصمیم برداشتهایی سیاسی را دامن زده است. ممکن است اشارهای باشد به بحثهای سیاسی در مورد آینده سوریه. جان کری از این وسیله بهعنوان ابزار فشار استفاده میکند اما در عین حال بخشهای دیگری هم هست که (در کنار هم) میتوانند زمینهساز پیشرفت شوند. همچون موارد درگیری در سایر بخشهای دنیا- مانند فلسطین و اسرائیل- وقتی معامله پایانی در افق نمایان میشود، واداشتن سیاستمداران به پذیرش این معامله کاری سخت خواهد بود. (واقعیت این معامله پایانی چنین به نظر میرسد: اسد برای دوره گذار بماند، با مصونیت قدرت را ترک کند، جایگزین او فردی مورد تایید اسد و پذیرش تهران و مسکو باشد و آمریکا هم دائم سخن از وعده دولت فراگیر سوری میدهد- دولتی که بهزودی فراموش میشود زیرا هر کسی ثبات را بر تعارفاتی مانند دموکراسی یا حقوق بشر ارج مینهد- در حالی که بیشتر کشور همچنان در آشوب است زیرا دمشق کنترل آن را در دست ندارد و ممکن است هرگز هم بر آن کنترل نیابد).
در نمایش تئاتر این عبارت است که «کنش، واکنش است.» یعنی بازیگران خوب به سایر بازیگرانی که با آنها کار میکنند گوش میدهند و به چیزی که به آنها داده میشود واکنش نشان میدهند به جای اینکه کار یا احساسشان را پیشبینی کنند زیرا در متن فیلمنامه ذکر شده است. در سیاست خارجی، گاه واکنش هوشمندانه طلب میشود. همچون تئاتر، اجرا زمانی خوب است که واقعی و سریع باشد و اجباری نباشد یا به تاخیر نیفتاده باشد. اما در عرصه سیاست جهانی، واکنش البته کافی نیست. رهبران باید هدایت کنند. آنها باید گاه گام اول را اتخاذ کنند، طرحها را نشان دهند، قواعد را تعیین کنند و خطرپذیر باشند. به همین دلیل پوتین در سوریه و اوکراین وارد عمل شد آنگاه که دید طرف مورد حمایتش در حال بازنده شدن است. او البته نفع برد زیرا کاری بیش از واکنش نشان داد. (استدلالهایی هستندکه میگویند نبرد پوتین در اوکراین به نتیجه نرسیده است در حالی که او کریمه را دارد. او نفوذ زیادی در شرق اوکراین دارد. تحریمها به لحاظ اقتصادی آسیب زده اما به لحاظ سیاسی خیر؛ نرخ محبوبیت او پس از اوکراین و اکنون سوریه تقریبا ۹۰ درصد است. یا همانطور که دونالد ترامپ گفته نرخ محبوبیت او «به شدت بالاست»).
آیا قمار پوتین در سوریه آنگونه که او به آن امیدوار است، خوب کار میکند؟ شاید نه. (هرچند، همچون اوکراین، خیلی از آن چیزهایی را که میخواست به دست آورده حتی اگر به همه آن چیزی که میخواست نرسیده باشد یا هزینهها برایش بیش از آن چیزی بوده باشد که پیشبینی میکرد). اما پوتین در زمره مردانی است که روزهای پایانی دولت اوباما را میبیند و بیعملی آمریکا را نوعی فرصتطلبی برای خود میپندارد. ایران همچون روسیه در حال نفع بردن است.
این نفع بردن البته با سوریه و عراق آغاز نشده و محدود به همکاری در این دو کشور هم نیست. ایران هم بیتوجهی آمریکا را به مثابه رقابت با ستونهای جهان عرب- عربستان و مصر- و فرصتی برای کسب نفوذ میپندارد. ایران هم همان کاری را انجام میدهد که روسیه؛ اعمال کنترل آنجا که میتواند، اعمال فشار آنجا که میتواند و توسعه حوزه نفوذ. در این صورت، باید گفته شود که فقدان رهبری آمریکا با فقدان دستور کاری مثبت اهل سنت «میانهرو» در منطقه همراه است. همچون نامزدهای جمهوریخواه آمریکا، مصر و عربستان و همچنین بسیاری از رهبران اهل سنت «میانهرو» میدانند که مخالف «چه» هستند اما نمیدانند که مدافع «که» و «چه» هستند.
نتیجه این میشود که هر طرفی با یک دستور کاری روشن در خاورمیانه به دنبال پر کردن خلأ فکری، سیاسی و عملی است که آنها باعث و بانی آن هستند.
این فقط الگوی رفتاری در خاورمیانه نیست. چین هم در دریای جنوبی چنین کرده است. در واقع، هر جا نشانی از بیعملی یا عدم واکنش قاطع آمریکا وجود دارد بازیگران دستور کاری خود را پیش میبرند و از خطوط قرمز ما عبور میکنند. الگوی واکنش آمریکا اما همان است. فقط زمانی که بازیگران فرصتطلب وارد میدان شده و فرصتهای ما را میربایند وارد عمل میشویم. اقدام به عمل باعث میشود وارد گود شویم اما تغییری در وضعیت به وجود نمیآورد: یک ناوشکن به سوی جزایر مصنوعی میرود، تعدادی نیرو و خودروی زرهی به سوی لهستان میرود، برخی نیروهای ویژه هم به سوریه میروند. این یک نوع جواب «اوه، بله» به طرفی است که به سوی شما آمده، وارد حریم شما شده، خاک بهصورتتان پاشیده و بعد بدون توبیخ سرش را پایین میاندازد و میرود.
ارسال نظر