شراکت جدید چین و آمریکا
دومینیک مویسی
استاد موسسه مطالعات سیاسی پاریس
ترجمه: مصطفی اسماعیلی
همزمان با گسترش منازعات، کشمکشها و اقدامات خشونتآمیز در سوریه، عراق و اوکراین بر همگان آشکار شده که دیگر ضمانت الزامآور و مشروعیتسازی برای نظم و نظام بینالملل وجود ندارد. اتخاذ تدبیر و راهبرد لازم برای بازسازی نظم جهانی مستلزم فهم پیچیدگیهای جهان امروز است.
بررسی سرنوشت چهار امپراتوری بزرگ، بهترین نقطه عزیمت برای بازسازی نظم جهانی و همچنین فهم این پیچیدگیهای مهم است.
دومینیک مویسی
استاد موسسه مطالعات سیاسی پاریس
ترجمه: مصطفی اسماعیلی
همزمان با گسترش منازعات، کشمکشها و اقدامات خشونتآمیز در سوریه، عراق و اوکراین بر همگان آشکار شده که دیگر ضمانت الزامآور و مشروعیتسازی برای نظم و نظام بینالملل وجود ندارد. اتخاذ تدبیر و راهبرد لازم برای بازسازی نظم جهانی مستلزم فهم پیچیدگیهای جهان امروز است.
بررسی سرنوشت چهار امپراتوری بزرگ، بهترین نقطه عزیمت برای بازسازی نظم جهانی و همچنین فهم این پیچیدگیهای مهم است. امپراتوری بزرگ عثمانی که در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی بر بخشهای بزرگی از اروپای جنوب شرقی، آسیای غربی و شمال آفریقا تسلط داشت، در سال 1923 میلادی فروپاشید. در سالهای افول امپراتوری عثمانی، امپراتوری شوروی در حال ظهور بود که چند دهه دوام آورد و در نهایت در آغاز دهه 90 میلادی فروپاشید. سومین امپراتوری که در ایام پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سربرآورد، امپراتوری چین بود. چین پس از فروپاشی شوروی درصدد برآمد تا امپراتوری خود را احیا کند و موفقیتهای اقتصادیاش را به عرصه سیاسی پیوند زند.
در نهایت چهارمین امپراتوری، امپراتوری آمریکا بود که پس از جنگ جهانی دوم بهواسطه سلطهاش بر نهادهای بینالمللی نظیر شورای امنیت سازمان ملل، صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی توانسته بود تفوق خود را بر جهان تثبیت کند، اما تغییرات ژئوپولیتیک و اقتصادی در جهان و تضعیف نفوذ آمریکا و به تبع آن شکست استراتژی فوق ابهاماتی درخصوص مشروعیت آن بهوجود آورده است. امروزه شماری از بازیگران در صحنه جهانی حول محور هویت و حاکمیت ملی بهصورتی درهمتنیده به توسعه تکاپوهای خویش دست یازیدهاند. بسیاری از این بازیگران به دلیل بازی در زمین تامین منافع قدرتهای بزرگ و همچنین دامن زدن به تنشها و بیثباتیهای بینالمللی مورد انتقاد جدی قرار گرفتهاند. عنصر موثر دیگر در افزایش بینظمی بینالمللی،گسترش سریع و ناگهانی نابرابری در عصر جهانی شدن و به تبع آن افزایش چشمگیر فاصله بین کشورهای فقیر و غنی است. در چنین شرایطی که شمار اندکی از کشورها به لحاظ اقتصادی دارا و بسیاری از آنها ندار هستند، سخن گفتن از منافع جمعی و خیر عمومی کاری بیهوده است. اما ایجاد نظم بینالمللی بدون در نظر گرفتن ضرورت ایجاد توازن بین دو مولفه مهم «قدرت» و «مشروعیت» بسیار دشوار خواهد بود. برای غلبه بر این مشکل سه رهیافت بالقوه میتوان مطرح کرد.رهیافت اول بازتعریف نظم بینالمللی به نحوی است که توزیع مناسبتری از قدرت را مسبب شود. پس از جنگ جهانی دوم نظام دوقطبی بینالمللی به سرکردگی ایالاتمتحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی برقرار شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نظام تکقطبی تحت سیطره آمریکا مسلط شد. در دهه اخیر و پس از تضعیف آمریکا و ناتوانی این کشور در نیل به اهداف اولیه نظامی خود و قرار نگرفتن قدرت ثانی در کنار آمریکا برای تقویت آن، نظام بینالملل در وضعیتی از خلأ قدرت قرار گرفت.
مشخص است که برای پر کردن این خلأ باید دولت دیگری در کنار ایالاتمتحده آمریکا اعلام حضور کند. اتحادیه اروپا در منجلاب بحران فروافتاده و قادر به ایفای چنین نقشی نیست. کشورهایی نظیر هند و برزیل و همچنین کشور پیشرفتهای مثل ژاپن با آنکه قدرتهای برتر منطقهای هستند، اما به مرحله ایفای نقش در سطح جهانی نرسیدهاند. کشورهای اخیر تنها میتوانند در جهت تقویت نظام بینالملل و جلوگیری از گرایش آن به سمت هرج و مرج و آشوب گام بردارند. به نظر میرسد تنها کشوری که انگیزه و ابزار لازم برای قرار گرفتن در کنار آمریکا در چارچوب فوقالذکر را دارد، چین است. چنین توازنی البته حلال همه مشکلات نیست. آمریکا بهرغم تضعیف آن و قطع نظر از منابع انرژی عظیمی که در اختیار دارد در زمینه ساختارهای داخلی بر چین برتری دارد. پذیرش چین به مثابه یک قدرت جهانی به معنای پذیرش افول هژمونی آمریکا و همچنین ترغیب رهبران چین به پذیرش مسوولیتهای بینالمللی خواهد بود. رهیافت دوم تقویت ارزشها و هنجارهای نظام بینالملل است. ژان ژاک روسو در قرن هجدهم بر این باور بود که یکی از دلایل اصلی بروز جنگ در اروپا فقدان آموزههای دموکراسی است. به نظر میرسد در حال حاضر یکی از عوامل اصلی بیثباتی جهانی تضعیف حاکمیت قانون است. رهیافت سوم ارزیابی مجدد عملکرد نهادهای چندجانبه است. بهطور ویژه بهترین روش برای جبران ناکارآمدی عملکرد شورای امنیت سازمان ملل، ارجاع برخی از تصمیمات و اقدامات مهم به نهادهای غیررسمی همچون گروه G20 است که تاکنون عملکرد خوبی از خود به جای گذاشته است.
بهطور قطع این سه رهیافت تنها گزینهها برای اصلاح نظام بینالملل و بازسازی نظم جهانی نیستند؛ اما شکی نیست که اقدام به آنها در راستای جلوگیری از بر هم خوردن بیش از پیش نظم بینالمللی و کاستن از هرج و مرج و خشونت، بهتر از دست روی دست گذاشتن و به نظاره نشستن صرف است.
ارسال نظر