فرار از تله - ۱۷ شهریور ۹۴

مترجم: رفیعه هراتی

گروه‌های مخالف فرصت‌طلب هستند: آنها زمانی حمله می‌کنند و به مکان‌هایی یورش می‌برند که باور دارند با حداقل مقاومت رو به رو می‌شوند. بنابراین، حتی اگر همه شرایطی که پیش‌تر ذکر شد یعنی حضور گروه‌های آوارگان و حکومت‌های ناکارآمدی که گروه‌های اصلی را حذف کرده‌اند، وجود داشته باشد احتمال وقوع جنگ داخلی در کشورهایی که از دولت‌های ضعیفی برخوردارند بسیار بیشتر است.


مطالعات انجام شده توسط جیمز فیرون و دیوید لیتین استادان دانشگاه استنفورد و پل کولیر و آنکه هوفلر، استادان دانشگاه آکسفورد، انجام شده است نشان می‌دهد احتمال وقوع جنگ‌های داخلی در کشورهایی که دارای دولت‌های بی‌ثبات هستند و توانایی دولت ضعیف است، بیشتر است. این دو عامل همچنین این امید را در میان گروه‌های مخالف به وجود می‌آورد که پیروز نهایی جنگ خواهند بود. همه جنگ‌های داخلی فعلی خاورمیانه در کشورهایی رخ داده‌اند که دولت در حفظ کنترل بر کل قلمرواش دچار مشکل بوده است. در خاورمیانه امروز، لبنان، مصر و الجزایر در اعمال کنترل بر کل کشور دچار مشکل هستند و این مساله آنها را نسبت به شورش گروه‌های فرصت‌طلب آسیب‌پذیر می‌کند.

چهارمین و آخرین عاملی که با وقوع جنگ داخلی ارتباط دارد چگونگی پاسخگویی دولت به درخواست تغییر است. آیا دولت تمایل به مذاکره دارد؟ اکثر دولت‌هایی که با گروه‌های سازمان یافته و آزرده مواجه هستند اگر تمایل داشته باشند با مخالفان مصالحه کنند حتی اگر این مصالحه جزئی باشد، می‌توانند از جنگ داخلی اجتناب کنند. زمانی که رهبران حاکم از مذاکره با گروه‌های مخالف سرباز می‌زنند، احتمال وقوع جنگ داخلی به شدت افزایش می‌یابد. این همان مساله‌ای است که در سال ۲۰۱۱ در سوریه و عراق اتفاق افتاد. بشار اسد در واکنش به اعتراضات گسترده، انجام اصلاحات سیاسی را نپذیرفت و مالکی هم به سنی‌ها سهم بیشتری در دولت نداد. اگر بشار اسد اصلاحات سیاسی انجام می‌داد و مالکی نسبت به آرایش تقسیم قدرتی که در سال ۲۰۰۸ به دست آمده بود، پایبند می‌ماند؛ احتمالا اکنون شاهد جنگ در عراق و سوریه نبودیم.


درس‌های تاریخی برای جنگ‌های داخلی امروز

پژوهش‌های انجام شده درمورد جنگ‌های داخلی، درباره جنگ‌های داخلی فعلی و آتی در خاورمیانه حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند. جنگ‌های داخلی فعلی نتیجه زوال نظم پس از 1945 و حکومت‌های استبدادی و انحصاری که به وجود آورد، هستند. رژیم‌های سیاسی که پس از دو جنگ جهانی و دوران استعمارزدایی ایجاد شدند که اغلب دیکتاتوری‌های سکولار و سلطنت‌های موروثی بودند، امروزه توسط شهروندان خشمگین و رقابت جناح‌های فرقه‌ای به چالش کشیده می‌شوند. تعداد اندکی از این حکومت‌های استبدادی نیازهای رو به رشد و آرمان‌های مردم‌شان را در خاورمیانه‌‌ای که درحال جهانی شدن است، برآورده می‌کنند. این ناکامی، حکومت‌های منطقه را ضعیف کرده است و آنها را مستعد جنگ داخلی می‌کند. پایان یافتن این جنگ‌های داخلی نیازمند دولت‌ها و ارتش‌هایی است که کارآمدتر و فراگیرتر از دولت‌ها و ارتش‌های گذشته باشند. همچنین نیازمند اصلاحات سیاسی است که به یک حکمرانی بهتر و پاسخگوتر منجر شود.


پژوهش‌ها همچنین نشان می‌دهند که چرا ظهور موج دوم جنگ‌های داخلی به طرز خطرناکی محتمل است. تقریبا همه کشورهای خاورمیانه دارای یک یا چند عامل مرتبط با وقوع جنگ داخلی هستند. یعنی اکثر آنها حکومت‌های استبدادی و شکننده‌ای هستند که در آنها یک یا چند گروه هویتی توسط گروه‌های دیگر سرکوب می‌شود. نارضایتی‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در برخی نقاط سرکوب شده و در برخی نقاط دیگر پنهان شده است. بسیاری از انقلابیون پرشور زمانی که دیدند انقلاب‌های لیبی، سوریه و یمن به جنگ داخلی منجر شد، درخواست‌های خود را تعدیل کردند. اما نباید اشتباه کرد، این نارضایتی‌ها همچنان وجود دارند و زمانی دوباره عود خواهند کرد. مشخص نیست این نارضایتی‌ها کی عود خواهند کرد و چه شکلی به خود خواهند گرفت؛ اما اگر حکومت‌های منطقه برای رسیدگی به نارضایتی‌ها گام بردارند، این نارضایتی‌ها عود نخواهد کرد. درحقیقت، اتفاقی نیست که عربستان سعودی توانست بهار عربی را با اعتراضات ناچیز از سربگذرانند. در آن زمان یکی از شهروندان عربستان گفت:«چرا ما مانند مصری‌ها انقلاب نمی‌کنیم؟ چون آنها مبارک دارند و ما ملک عبدالله داریم. مصری‌ها مجبور به انقلاب شدند چون مبارک به آنها کمک نمی‌کرد. ما عبدالله را داریم که به ما کمک می‌کند.»


اگر کشورهای خاورمیانه می‌خواهند از جنگ‌ داخلی اجتناب کنند، تنها راه آنها این است که رژیم‌های خود را اصلاح کنند، به‌طور موثرتری به شهروندان‌شان خدمت کنند و حاکمیت قانونی عادلانه ایجاد کنند. این بهترین و تنها راه برای جلوگیری از خشونت است، درغیراین‌صورت اغتشاش و افراط‌گرایی پرورش می‌یابد. این یک بیانیه ساده است که طی دو دهه گذشته بارها اظهار شده است. اما مسلما تنها راه درست برای حکومت‌های منطقه به منظور جلوگیری از جنگ‌های داخلی و ناآرامی‌های درونی بیشتر است. این مساله باید رکن اصلی هرگونه استراتژی بزرگ آمریکا برای خاورمیانه باشد؛ اما عملی کردن این کار بسیار دشوار است.


در پی رویدادهای بهار عربی در سال ۲۰۱۱، بسیاری از رژیم‌های عربی نجات یافته به این نتیجه رسیدند که هرگونه انجام اصلاحات درخواست‌های بیشتری را برای تغییر به وجود خواهد آورد و به راحتی از کنترل خارج خواهد شد و شورش، فروپاشی حکومت و جنگ داخلی را درپی خواهد داشت. البته آنها کاملا در اشتباه نیستند. اصلاحاتی که به‌طور نادرست مدیریت شود، یعنی بیش از حد سریع یا بیش از حد کند، بیش از حد اندک یا بیش از حد گسترده باشد، دقیقا این مشکلات را به وجود می‌آورد؛ اما انجام ندادن اصلاحات هم فاجعه‌بار خواهد بود. ایالات‌متحده نباید به این دلیل که انجام اصلاحات دشوار است، از ضرورت اجرای اصلاحات سیاسی چشم‌پوشی کند. خاورمیانه در شرایط پیچیده‌ای قرار گرفته زیرا در آغاز و نه پایان تحولات منطقه‌ای است که خواستار تغییر سیاسی است. هرقدر حکومت‌ها در برابر اصلاحات بیشتر مقاومت کنند، خشونت‌های بیشتری رخ خواهد داد. نادیده گرفتن نیاز به تغییرات واقعی به این معنی است که زمانی که سرانجام این تغییرات به‌صورت اجتناب‌ناپذیر به وجود آمد، جنگ‌های داخلی جدید ایجاد خواهد کرد و مشکلات بیشتری را برای ایالات‌متحده و متحدانش به وجود خواهد آورد. نمی‌توان مشکلات گسترده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را که علت اصلی بهار عربی بود و جنگ‌های داخلی که بهار عربی سهوا به وجود آورد، نادیده گرفت. اگر قرار باشد از جنگ‌های داخلی بیشتر جلوگیری شود، اصلاحات تنها جایگزین واقعی سرکوب و آشوب‌هایی است که درپی این سرکوب خواهند آمد.