بخش دوم
فرار از تله - ۹ شهریور ۹۴
دومین تهدید برای منافع آمریکا از ارتباط بین جنگهای داخلی و گروههای تروریستی نشات میگیرد. جنگهای داخلی فضاهای بدون کنترلی را به وجود میآورند که افراطگرایان و تروریستها میتوانند در آنها سازماندهی شوند، عملیات انجام دهند و گسترش یابند.
این مساله اتفاقی نیست که بسیاری از بدترین گروههای تروریستی روی زمین از جنگهای داخلی متولد میشوند برای مثال ببرهای تامیل، لشکر طیبه، القاعده و اکنون داعش. در دهه ۱۹۸۰ القاعده و گروههای وابسته به آن نتوانستند در عربستان سعودی و مصر پایگاهی به دستآورند، بنابراین به افغانستان فرار کردند و درون جنگ داخلی افغانستان رشد و نمو کردند.
دومین تهدید برای منافع آمریکا از ارتباط بین جنگهای داخلی و گروههای تروریستی نشات میگیرد. جنگهای داخلی فضاهای بدون کنترلی را به وجود میآورند که افراطگرایان و تروریستها میتوانند در آنها سازماندهی شوند، عملیات انجام دهند و گسترش یابند.
این مساله اتفاقی نیست که بسیاری از بدترین گروههای تروریستی روی زمین از جنگهای داخلی متولد میشوند برای مثال ببرهای تامیل، لشکر طیبه، القاعده و اکنون داعش. در دهه ۱۹۸۰ القاعده و گروههای وابسته به آن نتوانستند در عربستان سعودی و مصر پایگاهی به دستآورند، بنابراین به افغانستان فرار کردند و درون جنگ داخلی افغانستان رشد و نمو کردند. آنها سپس در هرجایی که جنگ داخلی وجود داشت شعبه ایجاد کردند، مثل القاعده شبهجزیره عرب، القاعده مغرب اسلامی و القاعده عراق(که به دولت اسلامی عراق و شام یا داعش تبدیل شد). امروزه، تهدید واقعی تروریستی از طرف القاعده و انشعاباتش تماما در کشورهایی است که با نوعی از جنگ داخلی رو به رو هستند یعنی سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، لیبی، یمن، سومالی و مالی. این گروههای افراطی تلاش میکنند جایپایی در کشورهای قدرتمند مانند عربستان، اردن، مصر، مراکش و دیگر نقاط پیدا کنند، اما تاکنون موفق نشدهاند. آنها فقط در مکانهایی که تفرقه، هرج و مرج و اغتشاش وجود دارد توانستهاند به بقای خود ادامه دهند و رشد و نمو کنند.
سومین تهدید برای منافع آمریکا خود جنگ داخلی است که اگر به حال خود رها شود منجر به پیروزی قاطع گروهی میشود که بهتر میتواند اعمال خشونت کند. این مساله به این معنی است که احتمالا سلطهجوترین و خشنترین گروه، دولت جدید را تشکیل میدهد و این دولت دشمن ایالاتمتحده و منافع آن است. دولت اریتره که در سال 1991 پس از 30 سال جنگ داخلی سرانجام از اتیوپی مستقل شد تغییر موضع داد و در سال 1995 به یمن، در سال 1998 به اتیوپی و در سال 2008 به جیبوتی حمله کرد. ایالاتمتحده سالها زمان صرف پروراندن روابط با دولتهای خاورمیانه کرده است تا دسترسی مستمر به نفت و حمایت از متحدان آمریکا در منطقه را تضمین کند. تاخت و تاز جنگ داخلی در هر کشور به این معنی است که دولتهای جدیدی به قدرت خواهند رسید که نه تنها بیرحم هستند، بلکه آشکارا مخالف ایالاتمتحده، متحدانش و منافعاش هستند.
سرانجام، جنگهای داخلی خشونت بیشتری بین کشورهای همسایه و درون کشورهای درگیر جنگ ایجاد میکند. کشورهای همسایه اغلب به این دلیل درگیر جنگ میشوند که یا برای کمک به مخالفان مداخله میکنند یا مخالفان در قلمرو آنها پناه میگیرند و کشور درگیر جنگ به منظور هدف قرار دادن مخالفان به کشور آنها حمله میکند. بهعنوان مثال جنگ داخلی کنگو در نهایت به هفت کشور همسایه سرایت کرد. در خاورمیانه امروز، مداخله عربستان در سوریه، عراق و یمن و ارائه مشاوره توسط ایران به این کشورها خطر وقوع خشونت بین ایران و عربستان را به وجود آورده است و رفت و آمد گروههای سوری در لبنان خطر کشیده شدن جنگ داخلی به این کشور را درپی دارد. بالاخره، جنگهای داخلی واگیر دارند بهطوری که عوارض یک جنگ داخلی(تروریسم، آوارگان، تجزیهطلبی، افراطگرایی مردم کشورهای همسایه، آشفتگی اقتصادی و مداخله) از مرزها عبور میکند و شرایط مساعدی را برای جنگ داخلی در کشورهای دیگر فراهم میکند. با توجه به نفوذپذیری مرزها، وجود گروههای قومی و فرقهای در مرزها و دولتهای ضعیف، خاورمیانه در برابر این مشکل بسیار آسیبپذیر است. هیچیک از این الگوهای تاریخی نشانه خوبی برای منافع آمریکا نیستند.
خاتمه دادن به جنگ داخلی
با توجه به این تهدیدات، هرگونه استراتژی جدید آمریکا در قبال خاورمیانه باید با برنامههایی برای رسیدگی به چهار جنگ داخلی که در عراق، سوریه، یمن و لیبی درجریان است، آغاز شود. این جنگهای داخلی علاوه بر تراژدیهای انسانی که به وجود میآورند، بهطور مستقیم عرضه نفت را تهدید میکنند، به پرورش گروههای افراطی کمک میکنند، خطر به قدرت رسیدن دولتهای سلطهجو و متخاصم را به وجود میآورند و احتمالا جنگهای جدید بین کشوری و درون کشوری را به راه میاندازند. این جنگها هرقدر طولانیتر شوند، احتمال بیثبات شدن تونس، مصر، اردن، لبنان، ترکیه و بهطور بالقوه کویت، و عربستان سعودی افزایش مییابد. پژوهشگران جنگهای داخلی دو مسیری را که به پایان سریع و دائمی جنگهای داخلی منتهی میشود، مشخص کردهاند. اولین مسیر، پیروزی قاطع ارتش است. کوتاهترین جنگهای داخلی طی 70 سال گذشته، جنگهایی بودهاند که در آن یک طرف توانسته است یک پیروزی سریع و قاطع به دست آورد و به سرعت کنترل کشور را به دست بگیرد. این جنگهای کوتاه دو ویژگی مشترک دارند: با یک کودتای موفق از طرف مقامات سابق دولت یا اعضای ارتش شروع شدهاند(مانند بولیوی در سال 1952) یا با تظاهرات گسترده در پایتخت کشورها آغاز شدهاند و به سرعت دولت موجود را سرنگون کردهاند(مانند انقلاب ایران در سال 1979). جنگهای داخلی که مدتهای مدید طول میکشند، آنهایی هستند که دولت و مخالفان نمیتوانند در آن یک پیروزی سریع به دست آورند. درعوض، یک بنبست نظامی به وجود میآید که در آن گروههای مختلف شورشیان و احزاب، در مناطق پیرامونی کشور دست به عملیات میزنند که این مساله شکست دادن آنها را دشوار میکند. قدرتهای خارجی میتوانند از طریق فراهم کردن کمکهای نظامی و برهم زدن توازن نظامی به نفع یکی از طرفین، به سرعت به جنگهای داخلی خاتمه دهند. همچنین میتوانند با کنار کشیدن خود و کمک نکردن به طرف ضعیفتر به خاتمه جنگ کمک کنند. پاتریک ریگان استاد دانشگاه نوتردام در مطالعه 150 جنگ داخلی که بین سالهای 1945 و 1999 رخ دادهاند به این نتیجه رسیده است که وقتی کمک منحصرا به یک طرف ارائه میشود، جنگ زودتر از زمانی که دو طرف از کمکهای خارجی برخوردارند، به پایان میرسد. بنابراین بهطور کلی کمک نظامی باید در ابتدای جنگ و قبل از اینکه طرف مقابل بتواند کمکهای مشابهی دریافت کند، ارائه شود.
ارسال نظر