کره در ایستگاه فروپاشی از درون
کره‌شمالی یکی از معدود کشورهای بسته در دنیا است که عنوان «آخرین بازمانده کمونیسم» را یدک می‌کشد. کسب اطلاعات از این کشور سراسر ناشناخته برای بسیاری از سرویس‌های اطلاعاتی جهان به یک آرزو تبدیل شده است. هیچ کس هیچ اطلاعاتی از تحولات درونی این کشور ندارد. تمام آنچه از تحولات کره‌شمالی به بیرون درز می‌کند به دو شکل در صدر اخبار می‌نشیند: یا از طریق خبرگزاری رسمی کره‌شمالی (KCNA) به بیرون درز می‌کند یا پناهندگان، بریدگان و جداشدگان از رژیم، دیده‌ها و شنیده‌های خود را برای روزنامه‌ها و صاحبان فکر مطرح می‌کنند.

کره‌شمالی کشوری است در آستانه فقر و بیچارگی اقتصادی. زمانی که کیم ایل- سونگ درگذشت، بسیاری سخن از پایان کره‌شمالی به میان آوردند، همان‌طور که بسیاری از مفسران امروز اظهارنظر می‌کنند که سوسیالیسم کوبا با مرگ کاسترو فروخواهد پاشید. اگر چه رژیم با مرگ کیم به پایان نرسید اما با این حال بسیاری دوباره پیش‌بینی کردند که این فروپاشی با مرگ کیم جونگ- ایل رخ خواهد داد. باز هم چنین نشد تا اینکه سومین «کیم» از قبیله «کیم»‌ها ظاهر شد: کیم جونگ- اون. پیش‌بینی‌ها از سقوط کره‌شمالی فراوان بوده است. محرک بسیاری از این پیش‌بینی‌ها نفرت ایدئولوژیک از پیونگ یانگ است. بسیاری می‌پرسند آیا فروپاشی کره‌شمالی صلح آمیز خواهد بود یا با خشونت، تدریجی یا به یک باره. بسیاری هم فروپاشی چین را پیش‌بینی کرده‌اند اما دولت همچنان به‌صورت محکم اداره اوضاع را در دست دارد. کسی که می‌کوشد تا تاریخ و زمانی برای پایان جمهوری دموکراتیک خلق کره اعلام کند تحلیلگری شجاع خواهد بود.


پس از اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی، فروپاشی رژیم‌ها در شرق اروپا، پیش‌بینی‌ها از پایان این کشور روزبه‌روز بیشتر شد چرا که اقتصاد درجا می‌زد، حجم تجارت یک شبه نصف و بحران انرژی حادتر شده بود. با فروپاشی دو تا از منزوی‌ترین رژیم‌های اروپای شرقی در سال ۱۹۸۹- یعنی آلبانی و رومانی- انفجار کره‌شمالی محتمل‌تر به نظر می‌رسید. آلبانی و رومانی هر دو رژیم‌هایی منزوی بودند که از مارکسیسم- لنینیسم استاندارد شوروی منحرف شده بودند. هیچ کدام در هیچ شکلی از اصلاح مشارکت نداشتند. هر دو دارای کیش قدرتمند شخصیت بودند؛ تجربه دوره‌های طولانی افول صنعتی، کشاورزی و مالی را داشتند و به شکل قابل قیاسی سطوح پایینی از مشارکت با غرب را داشتند. آلبانی کشوری بود که شکلی از سیاست «ابتدا ارتش» را دنبال می‌کرد و هزینه‌های هنگفتی را مستقیم به دهان ارتش می‌ریخت؛ ارتشی که حجیم بود و ظاهرا در وضعیت دائمی آمادگی جنگی قرار داشت. آلبانی و رومانی دارای دولت‌های قدرتمند پلیسی بودند و فعالیت‌های سایر شهروندان را رصد می‌کردند. رومانی دچار بحران بدهی شدیدی شده بود که با استقراض گسترده از غرب ایجاد شده بود. چائوشسکو سقوط کرد و در دسامبر ۱۹۸۹ اعدام شد. دولت آلبانی در سال ۱۹۹۰ سقوط کرد. سایر دولت‌های دوست مانند جمهوری دموکراتیک آلمان هم فرو ریختند. با این حال کره‌شمالی همچنان پابرجا مانده تا اسباب سردرگمی منتقدان باشد. از زمان فروپاشی بلوک شرق، کره‌شمالی تلاش خود برای اجتناب از «آلوده شدن» از سوی سرمایه داری را دوبرابر کرده است. در همین حال، حجم عظیمی از کمک در قالب غذا، سوخت و سایر مایحتاج را پذیرفته است که به رژیم اجازه بقا داده است. با در نظر گرفتن راه‌های احتمالی که ممکن است تغییر را به کره‌شمالی هم برساند، چندین سناریو خودنمایی می‌کند.


۱ - استراتژی خروج دسته جمعی

سناریوی فرار دسته جمعی، سناریویی واقعی است. به گفته وزارت اتحاد کره‌جنوبی، در سال2012، 1509 نفر از شهروندان کره‌شمالی به کره‌جنوبی پناهنده شدند. این در حالی بود که در سال 2011 این تعداد 583 نفر و در سال 2000 حدود 312 نفر و در سال 1999 حدود 148 نفر بود. با این حال، در سال 2011، 2700 نفر وارد کره‌جنوبی شدند و این به وزارت اتحاد کره‌جنوبی نشان داد که کنترل مرزی سفت و سخت‌تری باید در دوره رژیم کیم جونگ- اون برقرار شود.


برخی فعالان، از جمله مبارز حقوق بشر «نوربرت وُلرشتاین» از سیاست فشار به تمام مردم کره‌شمالی برای رفتن به سوی مرز چین، در اقدامی مشابه به خروج دسته‌جمعی از آلمان شرقی حمایت کرده‌اند. بی‌تردید چینی‌ها این استراتژی را رد می‌کنند.


در اواخر سال 2002 و تمام سال 2003 گزارش شد که میزان فرار به چین، به‌طور کلی کاهش یافته است. دلایل این کاهش متعدد بود. فعالیت سازمان‌های غیردولتی و شرایط بهتر آب و هوایی بدین معنا بود که قحطی در برخی از نقاط کره‌شمالی فروکش کرده است.


اصلاحات اقتصادی به‌طور فزاینده‌ای بازار سیاه را مشروعیت داد و زمینه خرید بیشتر کالاها و کسب درآمد اندک از اقتصاد را فراهم کرد. سخت شدن نگرش دولت نسبت به خانواده‌های کسانی که کشور را ترک می‌کنند هم ممکن است یک عامل دیگر باشد. با این حال، این وضعیت موقتی است. گزارش‌هایی وجود دارد که می‌گوید مردم بیش از ۳ هزار دلار می‌پردازند تا از طریق مسیرهای کمتر شناخته شده مانند مغولستان یا ویتنام قاچاق شوند. خروج تدریجی با شدت کمتر ادامه دارد.


اینکه یک فرد سالم باشید تا بتوانید در طول مرز راه بروید یک چیز است؛ از دست دادن تماس با خانواده و دوستانی که مجازات خواهند شد و سپس دسترسی با آنها قطع می‌شود یا زندانی می‌شوند هم چیزی دیگر است و این تا حدودی توضیح می‌دهد که چرا یک «قطره» پیوسته به «سیل» مهاجرت دسته جمعی تبدیل نمی‌شود. وقتی چین، پناهندگان را برای بازگرداندن به کره‌شمالی فراخواند در آن سوی مرز اوضاع به شکل دیگری در حال آماده شدن بود.


به گارد مرزی کره‌شمالی دستور داده شد تا هر کسی که می‌کوشید به سوی مرز چین برود با گلوله بزنند. با سرکوب مجدد کسانی که می‌کوشیدند کره‌شمالی را ترک کنند و دستگیری‌های دائمی در چین، تعداد فراریان یک بار دیگر کاهش یافت.


در حالی که فعالان مخالف پیونگ یانگ، مانند ولرشتاین و برخی از اعضای کنگره آمریکا استدلال می‌کنند که فرار دسته جمعی رژیم را به زیر می‌کشد اما این دیدگاه هم وجود دارد که یک مرز پُر درز و پر منفذ می‌تواند از سوی رژیم برای تحرک بخشیدن به بازار نوپای کره‌شمالی مورد استفاده قرار گیرد، کمبودها را کاهش دهد و ارز معتبر و مضاعفی وارد کشور کند. این سناریو پیونگ‌یانگ را به‌طور موثری ملزم می‌دارد که چشم بر عبور و مرور منظم مرزی ببندد. اعتقاد بر این است که عفوهای غیررسمی‌ وجود دارد که زمینه را برای این وضعیت فراهم می‌آورد. وضعیت مشابه در کشورهای دیگر برای کاهش کمبودها و عدم تناسب در بازار وجود دارد. برای مثال، هزاران نفر از گروه به اصطلاح «مورچه» به‌طور منظم میان اوکراین، کالینینگراد در روسیه و لهستان در حال حمل الکل، سیگار و سایر محصولات هستند. اگر چه این تجارت پر جنب‌وجوش در بازار سیاه، ورشو را از درآمدهای مالیاتی محروم کرده اما یک مکانیسم بقا علیه فقیر‌سازی تمام عیار برای بسیاری از روس‌ها و اوکراینی‌ها فراهم کرده است. سناریویی که به موجب آن شهروند - کارآفرینان کره‌شمالی می‌توانستند به چین یا روسیه عبور کنند، کالا خریداری کنند و به کره‌شمالی بازگردند تا آنها را در بازار کشاورزان بفروشند، می‌تواند برخی کمبودها را مرتفع سازد و ذخایر محلی و ارزهای معتبر در کره‌شمالی را آزاد کند. با نگاه به گذشته، زمان‌هایی وجود داشته که استراتژی خروج دسته جمعی ظاهرا حامیانی در خارج از کره‌شمالی داشته است. در سال 2003، این استراتژی در حال کسب حمایت از برخی اعضای کنگره ایالات‌متحده بود. منطق آنها نسبتا ساده بود: اگر ایالات‌متحده و دیگر کشورها، آشکارا فراریان کره‌شمالی را بپذیرند، در این صورت، این می‌تواند باعث تشویق بیشتر به فرار شود. این استراتژی نیازمند حمایت چین است که اکنون 100 تا 300 هزار آواره دارد که به شکل غیرقانونی در منطقه شمال شرقی زندگی می‌کنند. اقدام برای دامن زدن به فرار بیشتر از سوی سناتور سابق «سام براون بک» (جمهوری‌خواه، کانزاس)، رئیس روابط خارجی سنا در کمیته فرعی آسیا، مطرح شد که از بازنگری در قانون مهاجرت آمریکا حمایت کرد؛ اقدامی که پیش از آن، کسب جایگاه قانونی در آمریکا برای آوارگان کره‌شمالی را دشوار کرده بود. پیش از این، قانون آمریکا هر آواره کره‌شمالی را اساسا شهروند کره‌جنوبی می‌دانست. تلاش‌های «براون بک» مورد حمایت ائتلافی 35 نفره قرار گرفت. «مایکل هورویتس»، یکی از سازمان‌دهندگان این ائتلاف، اعلام کرده است که این گروه «به دنبال انفجار رژیم بدون شلیک حتی یک گلوله است.»


کیم جونگ- اون می‌توانست، همان طور که کاسترو یکبار چنین کرد، از دست تعدادی از مجرمان، بیماران، دیوانگان و بی‌بضاعت‌ها و همچنین تعداد مشخصی از نیروها خلاص شود. با این حال، عامل بسیار مهم همانا نگرش چینی به این برنامه خروج است. چین با کره‌شمالی معاهده‌ای دارد که بر اساس آن چین ملزم به دستگیری جداشدگان و آوارگان و بازگرداندن آنها به کره‌شمالی است. خواه چین دوست داشته باشد که جریان دائمی آوارگان ادامه داشته باشد یا خیر اما محتمل به نظر می‌رسد که این جریان ادامه داشته باشد. سفت و سخت شدن مرزها از زمانی که کیم جونگ- اون به قدرت رسید ممکن است نشانی از این باشد که فرزند کیم دوم نگران تکرار سیل آوارگان پس از جانشینی خود باشد.


۲ - رهبری فاقد کاریزما

روشن است که هرگونه خروج دسته جمعی از کره‌شمالی تا حد زیادی با گرسنگی، ناامیدی و سرخوردگی سیاسی از رژیم همراه است. اگر به لحاظ تاریخی اعتقاد به جوچه (فلسفه خودکفایی در کره‌شمالی) با شک و تردید مواجه شده، در واقع با مرگ کیم ایل- سونگ چنین شده است. کیم بدون شک قابل احترام بود و از سوی اکثریت مردم کره‌شمالی محترم شمرده می‌شد؛ بسیاری از اشک‌هایی که در سوگ او ریخته شد واقعی بود. با این حال، سوال‌برانگیز است که آیا این احترام از صمیم قلب یا میزانی کمتر از آن به کیم جونگ- ایل منتقل شده و آیا همین مقدار اندک هم به کیم جونگ- اون منتقل شده یا خیر. شهادت جداشدگان از رژیم همواره با تحسین برای «رهبر بزرگ» و نفرت آشکار از «رهبر عزیز» همراه بوده است.


اگر حزب- دولت فرو بپاشد، هر نخبه حاکم جدیدی بی‌تردید دکترین تازه‌ای در مورد منافع ملی پیشنهاد خواهد داد. در این سناریو، این احتمال هست که جوچه به منظور «نجات» کره‌شمالی به دور افکنده شود به همان شکل که مارکسیسم- لنینیسم برای نجات روسیه به دور انداخته شد و به همان شکل که مفاهیم کنفوسیوسی سلطنت برای نجات چین در سال ۱۹۱۱ دور ریخته شد. با این حال، واقعیتی که باقی می‌ماند این است که در حالی که در دیگر جوامع سوسیالیستی سرکوبگر جایگزین‌هایی برای کمونیسم وجود دارد اما کره‌شمالی ظاهرا فاقد چنین مولفه‌ای است. با این‌حال، مساله این است که کیم جونگ- اون نه اعتبار پدربزرگ را دارد نه جایگاه و اهمیت پدر را. در واقع، کیش شخصیتی که همچون هاله‌ای مقدس پیرامون «کیم ایل- سونگ» و «کیم جونگ- ایل» تنیده شده بود در مورد «اون» مصداق ندارد. افزون بر این، بخشی از سلسله مراتب ارتش هم مخالف «اون» است چرا که معتقد است وی فاقد کاریزمای لازم برای اداره کشور است.


۳ - کودتای نظامی

برای کشوری که ارتش در آن حرف اول را می‌زند احتمال تصاحب دولت از سوی ارتش - در واقع یک تغییر رژیم داخلی- باید بسیار محتمل تلقی شود. اگرچه، کیم جونگ- اون، مثل پدرش از نظر فنی ممکن است رهبر ارتش باشد اما الزاما نه از ارتش است، نه سابقه خدمت نظامی دارد؛ همچنین فاقد تجربه است. کیم ایل- سونگ می‌توانست به شکلی مشروع و به‌عنوان رهبری چریکی ادعای میراث نظامی داشته باشد. برای کیم جونگ- ایل، این ادعا سخت‌تر است، اگر نگوییم غیرممکن و تعمیم و گسترش نقش او به‌عنوان فرمانده عالی نظامی شاید در میان سلسله مراتب ارتش محل سوال باشد.


تغییر رژیم از سوی ارتش مدت‌ها به‌عنوان یک گزینه مطرح بود. کمبود اطلاعات از کره‌شمالی و پنهان‌کاری که نخبگان سیاسی و نظامی را در محاصره خود در آورده است تایید تناقضات و خصومت‌ها میان کیم جونگ- اون و ارتش را دشوار ساخته است. در اواخر دهه ۸۰ وقتی کیم ایل- سونگ کهنسال اعلام کرد که جانشینی به کیم جونگ- ایل می‌رسد، ظاهرا مقاومتی در برابر این ایده در سلسله مراتب ارتش شکل گرفت. این اختلاف به ظاهر حل‌وفصل شد، هر چند با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اقتصاد بیمار در داخل و سپس شروع قحطی، نمایش وحدت در میان رهبری را برای حفظ مشروعیت سیاسی و تضمین بقای رژیم در جهانی بسیار متغیر الزامی ساخت.


با این وجود، شایعات مربوط به تلاش برای کودتاهای نظامی و سرکوب‌های پس از آن، طی سال‌ها رخ نمود. دهه‌های 50 و 60 آنگاه که کیم ایل- سونگ رقبای سیاسی را پاکسازی می‌کرد شاهد دادگاه‌های نمایشی پرسنل ارشد نظامی بود. در اواخر دهه 60، گارد سرخ چین ادعا کرد که کیم از سوی ژنرال‌های ارتش خلق کره (KPA) دستگیر شده است. تسویه‌های بیشتری از ارتش پس از آن آغاز شد. حدود 1970 فرماندهان ارتش خلق کره بار دیگر به دلیل مخالفت با «استراتژی ارتش خلق» تسویه شدند. در سال 1992 شایعه کودتای نظامی از سوی افسران دوره دیده ارتش خلق در شوروی و کودتای برنامه ریزی شده از سوی واحدهای ارتش در منطقه شمال شرق در سال 1995 که به شدت غرق در قحطی بود بر سر زبان‌ها افتاد. در سال 1998 تیراندازی میان پلیس و سربازان که به مقررات منع آمد و شد در پیونگ یانگ انجامید، به‌عنوان چالشی مستقیم برای حکومت کیم جونگ-ایل پنداشته شد. شایعات مربوط به نفرت ارتش از کیم جونگ- اون از زمان به قدرت رسیدن او فراوان بوده است.


اگر تصور شود که کیم جونگ- اون به‌طور جدی اصول ارتش را تهدید می‌کند، خطر کودتای نظامی افزایش می‌یابد. افزون بر این، اگر لفاظی در مورد کم اهمیت شمردن جایگاه ارتش در زندگی ملی بی‌معنا شود و اگر به دلیل فروپاشی اقتصادی، ارتش خود را تشنه منابع و سربازانش را گرسنه و بی‌انگیزه ببیند در این صورت خطر دوباره افزایش می‌یابد؛ خطری که باعث می‌شود ارتش برای حل‌وفصل مسائل به نفع خود وارد عمل شود.


وقتی فروپاشی اقتصادی و کمبودها خرابی‌های خود را بر جا گذاشت، ارتش در مبارزه برای بقای رژیم اهمیت فراوانی یافت، هرچند نفوذش در سیاست به‌صورت اسمی تحت کنترل مستقیم کیم و حزب کارگران کره قرار دارد. ارتش با قدرتمند ماندن در شرایط بحران ملی، از بسیاری جهات ضامن کشور و بقای حزب کارگران کره است. ارتش حتی قدرت خود را از طریق دستیابی به موشک، ظرفیت هسته‌ای و تسلیحات کشتار جمعی افزایش می‌دهد که باعث می‌شود سایر کشورهای منطقه و آمریکا بقای این کشور را تضمین کنند. در عین حال، بیشتر فعالیت اقتصادی رو به افول یا در خدمت ارتش است یا حمایت ارتش.


فروپاشی بیشتر این خطر بسیار واقعی را دارد که وضعیت غیرقابل برگشت شود. ارتش ممکن است به این تصمیم برسد که نقشش حفاظت از کشور و کنار گذاشتن کیم جونگ- اون است. رهبران نظامی قدیمی‌تر ممکن است به درستی احساس کنند که سیاستمداران دائما آنها را کم‌ارزش تلقی می‌کنند یا اینکه آنها ممکن است به این برداشت برسند که وقتی پای بقای رژیم به میان می‌آید کیم جونگ- اون ممکن است گزینه مناسبی برای پیاده کردن اهداف نباشد. عملیات‌های نظامی مخفی با انگیزه سیاسی ظاهرا ساختار فرمانده ارتش خلق کره را دور زده است. عملیات‌های کماندویی در برابر کره‌جنوبی، ماموریت نیروهای ویژه برای ترور رهبران کره‌جنوبی در سئول در سال ۱۹۶۸ و میانمار در سال ۱۹۸۳، مواردی قابل اشاره هستند. به دنبال این‌گونه عملیات‌ها، نیروهای مسلح کره‌شمالی در حالت آماده‌باش قرار گرفته‌اند.


در یک سناریوی کودتای نظامی، پیش‌بینی می‌شود که «رهبر عالی» می‌رود اما حزب کارگران کره همچنان کنترل را در دست می‌گیرد، هرچند بدون «رهبر» این یعنی تداوم حاکمیت تک‌حزبی. هیچ انتخابات، کثرت‌گرایی سیاسی یا آزادی مطبوعاتی در این کشور وجود ندارد. بنابراین، ارتش ممکن است به مخالفت با کیم سوم برخیزد، اما ملی‌گرایی بیش از حد ارتش ضامن این است که وجود جمهوری دموکراتیک خلق کره حفظ می‌شود. با این حال، پرسش این است که اگر ارتش قدرت را در دست بگیرد، آیا می‌تواند راه حلی برای ضعف و بیماری‌های اقتصادی ارائه دهد؟


4 - قطع کمک و دامن زدن به بحران‌های داخلی

در مورد کمک‌های مالی و خط مشی سیاسی سخن‌های فراوانی نوشته و گفته شده است. بی‌تردید در دولت کلینتون، ایالات‌متحده از این کمک‌ها به‌عنوان حربه‌ای برای کسب امتیاز از پیونگ یانگ استفاده می‌کرد: استراتژی به اصطلاح «غذا برای مذاکره» یا «چماق و هویج».


ژاپنی‌ها و کره‌جنوبی‌ها در گذشته از این کمک‌ها به‌عنوان تلاشی برای برانگیختن گفت‌وگوی دیپلماتیک با پیونگ یانگ استفاده کرده و این کار را ادامه داده‌اند. پکن بارها عرضه نفت از چین به پیونگ یانگ را در تلاش برای وادار کردن این کشور برای شرکت در مذاکرات شش جانبه هسته‌ای به حالت تعلیق در آورد. ژاپن در سال 2002 و پس از اجلاس کیم- کوایزومی و فاش شدن ربایش شهروندان ژاپنی از سوی کره‌شمالی که باعث خشم افکار عمومی مردم ژاپن شد، کمک‌ها را متوقف کرد.


این احتمال هست که اگر وضعیت اقتصادی به شدت بدتر شود و شبح قحطی بازگردد، عناصری درون رهبری کره‌شمالی، گرد هم خواهند آمد تا مساله هسته‌ای را به شکلی جدی مورد بحث قرار داده و از طریق اهرمی که کمک‌های مالی فراهم می‌کند اصلاحات اقتصادی معنی داری را به اجرا در آورند. از سوی دیگر، برخی بریدگان عالی مقام از کره‌شمالی همچون «هوانگ جانگ- یوپ» استدلال می‌کنند که کمک‌های خارجی به کیم جونگ- ایل کمک کرد تا ارتش و نخبگان به او وفادار بمانند. برخی بریدگان از کره‌شمالی که در پست‌های نظامی بالا داشتند اعلام کرده‌اند که در صورت قطع کمک‌ها و دامن زدن به بی‌ثباتی در داخل می‌تواند رژیم را از پای در آورد. این گروه معتقدند اگر منابع درآمدی ارتش قطع شود، نیروهای نظامی تبدیل به یکی از اپوزیسیون جدی سیستم خواهند شد اما تبعاتی دارد که ممکن است با مخالفت کشورهای همسایه مواجه شود.


یک گزینه برای ایالات‌متحده این است که به پایان دادن به بحران انرژی کره‌شمالی کمک کند. طبق «چارچوب توافق 1994»، قرار بود ایالات‌متحده سالانه 500 هزار تن نفت به کره‌شمالی بدهد. با این حال، این مساله در اواخر 2002 متوقف شد؛ چرا که بحران هسته‌ای تشدید شد و نتیجه این شد که کمبود انرژی کره‌شمالی عمیق‌تر شد. کره‌شمالی پس از آن به‌طور فزاینده‌ای به نفت چین اتکا یافت. فقط در سال 2002 چین 472 هزار و 167 تن نفت خام به کره‌شمالی فرستاد و این رقم به‌صورت سالانه افزایش یافته است. تجارت میان چین و کره‌شمالی به شکل دو طرفه این‌گونه بود: تجارت کره‌شمالی با چین در 6 ماه اول 2003، 16 درصد افزایش یافت و به رقم 378 میلیون دلار رسید. صادرات کره‌شمالی به چین 4 درصد در سال افزایش یافت و به 108 میلیون دلار رسید؛ در حالی که واردات از چین با 22 درصد افزایش به 270 میلیون دلار رسید.


۵ - مقابله به روش کوبایی

رئیس کمیته بازتوانی خسارات سیل در کره‌شمالی یعنی «یون سو- چانگ» اعلام کرد که استفاده از حربه کمک‌ها برای کسب امتیاز، تخلفی آشکار از اصول انسانی است. ایالات‌متحده، به‌عنوان یک کمک‌دهنده بزرگ، به تحمیل و اجرای تحریم برای «له کردن» کره‌شمالی متهم شده است؛ استراتژی‌ای که پنتاگون آن را «سیگار کوبایی» نامیده است: نسخه‌ای محدودتر از محاصره تحمیل شده بر کوبا طی بحران موشکی این کشور در سال ۱۹۶۲. پیونگ‌یانگ بارها اعلام کرده که تحریم‌های اقتصادی برابر با جنگ است.


اگرچه تحریم‌های شدید وضع شده در قالب محاصره کامل اتفاق نیفتاده؛ اما بسیاری در دولت آمریکا نسبت به ارائه کمک‌ها منتقد بوده و همچنان هم به شدت نسبت به ارائه این کمک‌ها منتقد باقی مانده‌اند. از جمله این افراد وزیر دفاع اسبق آمریکا دونالد رامسفلد بود که گفته بود پول‌ها و کالاهای ارسال شده از سوی ژاپن، کره‌جنوبی و چین به حفظ دیکتاتوری کره‌شمالی کمک می‌کند. بنابراین، نومحافظه‌کاران آمریکایی و برخی منتقدان دیگر معتقدند باید کره‌شمالی تحریم تمام عیار شود و استراتژی که در برابر کوبا در پیش گرفته شد، در برابر این کشور در پیش گرفته شود. اما حقیقت این است که استراتژی کوبا برای کره‌شمالی خطرآفرین است: از یکسو، کره‌شمالی در منطقه‌ای اقتصادی به نام شرق آسیا حضور دارد که موتور محرکه اقتصاد جهانی نام گرفته است. بی‌ثباتی در آنجا تبعاتی جهانی خواهد داشت. از سوی دیگر، تسلیحات هسته‌ای این کشور ممکن است به‌کار بیفتد و فاجعه‌ای جهانی را رقم بزند. بنابراین موقعیت جغرافیایی و توانمندی این کشور با کوبا و آمریکای لاتین بسیار متفاوت است.