مهمترین اتاق فکر آمریکایی در واشنگتن اعلام کرد
القاعده نفسهای آخر را میکشد
محمد حسین باقی:۱۰ سال پیش، فردی گفته بود: «ما در یک نبرد هستیم و بیش از نیمی از این نبرد در میدان جنگ رسانهها رخ میدهد. ما در یک نبرد و مسابقه رسانهای هستیم تا قلبها و ذهنها را در راستای منافع امتمان برباییم. » آن فرد ایمنالظواهری، معاون وقت اسامه بنلادن بود و آن نقل قول هم از انتقادی از رهبر وقت القاعده در عراق یعنی ابو مصعب الزرقاوی گرفته شده است. بیش از هفت ماه است که ما چیزی از ظواهری نشنیدهایم و پنج ماه از زمانی که آخرین اخبار از القاعده مرکزی دریافت کردیم میگذرد؛ گروهی که هنوز الظواهری رهبرش است.
محمد حسین باقی:۱۰ سال پیش، فردی گفته بود: «ما در یک نبرد هستیم و بیش از نیمی از این نبرد در میدان جنگ رسانهها رخ میدهد. ما در یک نبرد و مسابقه رسانهای هستیم تا قلبها و ذهنها را در راستای منافع امتمان برباییم.» آن فرد ایمنالظواهری، معاون وقت اسامه بنلادن بود و آن نقل قول هم از انتقادی از رهبر وقت القاعده در عراق یعنی ابو مصعب الزرقاوی گرفته شده است. بیش از هفت ماه است که ما چیزی از ظواهری نشنیدهایم و پنج ماه از زمانی که آخرین اخبار از القاعده مرکزی دریافت کردیم میگذرد؛ گروهی که هنوز الظواهری رهبرش است. اگر ما حکم ظواهری مبنی بر اینکه نیمی از این نبرد در فضای رسانهای است را بپذیریم، پس بر اساس تعریف او، القاعده مرکزی رو به زوال است.
اگر به عقبتر برویم و از زمانی که داعش خلافت خود را اعلام کرد به رسانههای القاعده مرکزی نگاهی افکنیم، تصویر البته نگرانکنندهتر میشود. پیام او در ارتباط با مشکلات امروز نبود؛ در فاصله میان اعلام خلافت و زمان آخرین انتشار در اوایل نوامبر ۲۰۱۴، القاعده مرکزی ۲۵ گزارش رسانهای پست کرده است. برای مقایسه، فقط باید به عقب و به ۳ آوریل برای ۲۵ شماره گذشته داعش یا به ۲۷ مارس برای شماره منتشر شده جبهه النصره رجوع کنید؛ النصره قویترین وابسته القاعده مرکزی در سوریه است. در ۲۵ شماره منتشر شده القاعده مرکزی حدود نیمی از آنها به زبان اردو است؛ هفت شماره به شهدای گذشته ارتباط دارد؛ پنج مورد پس از مرگ بن لادن، ابو یحیا اللیبی و عطیت الله عبدالرحمان اللیبی منتشر شد؛ و شماره ۱۱ سپتامبر هم از سوی شیخ حسام عبد الرئوف منتشر شد که ظواهری اثری ملموس در آن ندارد.
رقابت با داعش
آنچه ما از «جهاد جهانی» میدانیم از اطلاعات به بیرون درز شده بر میخیزد. اول، بیانیه به بیرون درز شده ظواهری است که به ابوبکر البغدادی- رهبر داعش- میگفت در عراق بماند و سوریه را به جبهه النصره واگذار کند. واکنش بغدادی تمسخرآمیز و خروج از القاعده بود. دوم، تلاش القاعده مرکزی برای ترسیم چهره ملا عمر بهعنوان خلیفه در انتظار بود که این هم با نواری قدیمی از بن لادن در تابستان گذشته انتشار یافت که نشان میداد بنلادن پیش از ۱۱ سپتامبر «بیعتی بزرگ» با ملا عمر انجام داده است. این حرکت هم شکست خورد. در حالی که این حوادث ممکن است یک «سکون» را نشان دهد اما درزهایی مانند اینکه ماهیتی حساس دارند و در وهله اول رخ دادهاند نشان میدهد که القاعده انگیزه و انضباط خود را از دست داده است.
از یک سال پیش که رقابت آشکار میان القاعده و داعش آغاز شد، داعش به کنترل شاخههای القاعده مرکزی مبادرت کرده است. بهعنوان مثال، گروهی از اعضای القاعده مرکزی، همراه با اعضای سرخورده و فراری طالبان افغانستان و پاکستان، با بغدادی بیعت کرده و «ولایت خراسان» را تشکیل دادند؛ استانی اسلامی در حوزه عملیات تاریخی القاعده مرکزی. ما همچنین شاهد پیوستن اعضای فراری جبهه النصره به داعش در سوریه و عراق، از «القاعده در شبهجزیره عربستان» در یمن به داعش و از «القاعده در مغرب اسلامی» در الجزایر و لیبی به داعش بودهایم. بسیاری از اینها تاکنون در حاشیه بودهاند (به غیر از مورد النصره) هرچند از آن زمان به این سو بهبود یافتهاند. البته همه اینها را نمیتوان در قالب «ضرر» برای القاعده مرکزی تحلیل کرد؛ رهبران شاخههای القاعده در سوریه، یمن، شمال آفریقا و سومالی همه بیعت خود با ظواهری را مورد تاکید قرار دادند. حتی پس از کشته شدن «احمد عبدی گودانی» رهبر الشباب، جانشین او یعنی «احمد عمر» با ظواهری بیعت کرد. این مهم است چرا که این بیعتها از رهبر به رهبر است نه از گروه به گروه.
القاعده رو به افول؟
این هم این پرسش را مطرح میکند که چگونه القاعده را بهعنوان یک گروه ارزیابی کنیم. آیا باید آن را فقط بهعنوان یک سازمان مستقر در پاکستان تحلیل کنیم یا باید آن را بهعنوان یک شبکه کامل بنگریم؟ بهعنوان یک سازمان مستقر در پاکستان در حال تقلا و دست و پا زدن است. اما ارزیابی این سازمان به این شیوه مشکل ساز است تا حدی به این دلیل که فرد شماره ۲ این شبکه اکنون «نصیر الدین وُحَیشی»، رهبر القاعده در شبهجزیره بود و در یمن مستقر است. «القاعده در شبهجزیره عربستان» (AQAP) کلید اصلی در حفظ رابطه و دستورالعمل میان «القاعده در مغرب اسلامی» (AQIM) و الشباب بوده است. بنابراین، به روشهایی دیگر، آنهایی که اکنون در پاکستان هستند فقط نهادی دیگر در درون شبکه گستردهتر القاعده هستند در حالی که قطب مرکزی در مکانهای متعدد پراکنده شده است. اکنون سازمان القاعده بیشتر شبیه به دوران قبل از ۱۱ سپتامبر است؛ یعنی زمانی که اکثریت رهبرانش در یک محل مستقر بودند. اگر به این شبکه بهعنوان یک کل نگاه کنیم، عملکردش خوب است اما بزرگ نیست. با این حال، آنها به دنبال دستاوردهایی در سوریه و یمن و نیز بهطور بالقوه در لیبی هستند اگر شاخه غیررسمیاش در آنجا یعنی «انصار الشریعه» بتواند از ظهور داعش در آنجا به شیوهای که در مورد النصره در سوریه دیدیم بگریزد. میتوان گفت اگر به یکی از شاخههای دیگرش نگاه کنیم- القاعده در مغرب اسلامی، الشباب یا حتی به اصطلاح وابستهاش در شبه قاره هند (AQIS) - همه چیز چندان مثبت به نظر نمیرسد. بنابراین، اگر چهرههای کلیدی در درون این شبکه و منابعش بتوانند با موفقیت از پایگاه پاکستان فاصله بگیرند، فرصت بقایشان به شکل چشمگیری بهبود خواهد یافت. هنوز سوال در مورد اثری که داعش بر نیرومندی و سطح همکاری در شبکه القاعده داشته باقی است. این با توجه به پیچیدگی مسائل و دشواری در دستیابی به اطلاعات معتبر اجتنابناپذیر است. واقعیتی که میماند این است که رویکرد سرزندهتر داعش به رسانهها و عضوگیریهایش تاثیری مهم بر وابستگان القاعده خواهد داشت. با این حال، حتی اگر ظواهری به سکوت فرو رفته باشد، این شبکه نمرده است. در حالی که شاخه پاکستان القاعده به شدت ضعیف است اما موفقیت شبکه گستردهتر القاعده متنوعتر و بیشتر است. سوال این است که آیا مهم است ظواهری رهبر ارشدی باشد که غایب است یا اینکه این سازمان بدون او پیش میرود؟ براساس اطلاعات به دست آمده و در دسترس، به نظر میرسد این شبکه به پیش میرود و امیدوار است که بیرق خود را در برابر داعش برافرازد؛ در حالی که به مبارزه خود علیه دشمنان داخلی و جهانیاش ادامه میدهد.
ارسال نظر