چالشهای فراروی چین
محمدحسین باقی: ۱۱ ژانویه ۲۰۱۱، ارتش آزادیبخش خلق (PLA) یک جت جنگنده رادار گریز J-۲۰ را آزمایش کرد. این اقدام وزیر دفاع وقت آمریکا- رابرت گیتس- را که برای دیدار با رهبران چین در این کشور به سر میبرد، شگفتزده کرد. اما آنچه مشکلسازتر بود، این واقعیت بود که هوجین تائو، رئیسجمهوری چین هم به اندازه گیتس شگفتزده شد. رهبر جمهوری خلق چین (PRC) از سوی ارتش این کشور نادیده گرفته شد. این لحظه حساسی بود که «ماجرای معمول» روابط نظامی- غیرنظامی در چین را بد جلوه داد. آن «ماجرا» در سال ۱۹۲۹ شروع شد وقتی حزب کمونیست چین (CCP) جلسهای را در «گوتیان»- در استان فوجیان- تشکیل داد که در آن جلسه اقتدار حزب بر ارتش بهعنوان اصلی خدشهناپذیر مطرح شد.
محمدحسین باقی: 11 ژانویه 2011، ارتش آزادیبخش خلق (PLA) یک جت جنگنده رادار گریز J-20 را آزمایش کرد. این اقدام وزیر دفاع وقت آمریکا- رابرت گیتس- را که برای دیدار با رهبران چین در این کشور به سر میبرد، شگفتزده کرد. اما آنچه مشکلسازتر بود، این واقعیت بود که هوجین تائو، رئیسجمهوری چین هم به اندازه گیتس شگفتزده شد. رهبر جمهوری خلق چین (PRC) از سوی ارتش این کشور نادیده گرفته شد. این لحظه حساسی بود که «ماجرای معمول» روابط نظامی- غیرنظامی در چین را بد جلوه داد. آن «ماجرا» در سال 1929 شروع شد وقتی حزب کمونیست چین (CCP) جلسهای را در «گوتیان»- در استان فوجیان- تشکیل داد که در آن جلسه اقتدار حزب بر ارتش بهعنوان اصلی خدشهناپذیر مطرح شد. حزب کمونیست اعلام کرد که ارتش سرخ باید تحت فرمان حزب، انقلاب را به اجرا در آورد. همانطور که «مائو» میگفت قدرت از لوله تفنگ بیرون میآید اما این حزب است که اسلحه را در دست دارد. در تاریخ یا روایت رسمی مساله اینگونه بود: ارتش تابع حزب است و از آن پس فعالیت ایدئولوژیک برای به اجرا در آوردن آن تبعیت به تمام مردم چین سرایت کرد.
روایت گفته شده، این است اما واقعیت چیز دیگری است. در سال ۱۹۲۹ هیچ تضمینی نبود که حزب کمونیست به قدرت برسد. وقتی هم به قدرت رسید، نهادها/ موسساتش از افراد و گروههایی نفع میبرد که بهطور مستقیم به هیچکس پاسخگو نبودند. پیوندهای اعضا/موسسات با حزب کمونیست عمدتا براساس نفع مشترک بود نه براساس یک دکترین مدون روابط نظامی- غیرنظامی. با این حال، هیچ کدام از این مسائل «شی جین پینگ» را از احضار روح ۱۹۲۹ بازنداشت چرا که او یک کنفرانس «گوتیان» جدیدی را در سپتامبر ۲۰۱۴ تشکیل داد. «شی» میگفت سنتهای برقرار شده در جلسه سال ۱۹۲۹ باید به پیش برود. «شی» در کنفرانس گوتیانِ ۲۰۱۴ هشدار دیگری در مورد یک مساله دیگر داد: «خطرات فساد». او اعلام کرد فساد باید ریشهکن شود. «شو»، نایب رئیس سابق کمیسیون مرکزی نظامی، در ماه ژوئن به دلیل رشوهخواری زندانی شده بود. کارهای زیادی باید انجام شود تا ارتش - و «شی»- را پاکیزه نگه دارد و او در تجمع رهبران حزبی گفت که این فعالیت را آهسته یا کند نخواهد کرد.
در تصمیم «شی» برای تاکید بر اقتدار حزب در کنار معضل فساد، شواهدی وجود دارد از اینکه چگونه حکومت امروز چین دست به عصا راه میرود. اگر اقتدار حزب- در واقع- بلامنازع بود دیگر نیازی نبود تا آن را به شکلی مصرانه اثبات کند. اگر هیچ خشمی- و شاید نمونههایی از نافرمانی- از دولت غیرنظامی در درون ارتش آزادیبخش خلق وجود نداشت، هیچ دلیلی برای فراخوانی و یادآوری جلسه سال 1929 در وهله اول نبود. بسیاری از ناظران مبارزه
«شی جین پینگ» با فساد را بهعنوان بهانهای برای یک پاکسازی حزبی دیگر از سوی رهبر آینده مینگرند که تشنه قدرت است. در اینکه چنین پاکسازیای در آنجا در حال وقوع است تردیدی نیست اما «شی» نگرانیهای جدی هم دارد: هم در مورد آسیبهای موذیانهای که با فساد بر چین وارد میشود و هم در مورد مداخله ارتش در این فساد.
معمای «شی» دشوار و ناخوشایند است. او باید به تلاش خود و پاکسازیای که بخشی از آن است، ادامه دهد چرا که او اعتبار خود را بر پاکسازی فضاحتهای رخ داده قرار داده است. مهمتر از همه این است که او باید نارضایتی عمومی روزافزون را کاهش داده و داراییهای از دست رفته را بهبود بخشد آن هم در زمانی که اقتصاد به نوعی روندی نزولی گرفته و مردم نسبت به نابرابری تثبیت شده به شدت عصبانی بوده و به شدت نگران آینده خود هستند، اما او باید بداند که تلاشهای او برای مبارزه با فساد منافع اعضای ارتش آزادیبخش خلق (PLA) را به شکلهایی غیرقابل پیشبینی تهدید کرده است. برانگیختن خشم مردان اسلحه به دست چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. یک کودتای نظامی که روزگاری در جمهوری خلق چین غیرقابل تصور بود، اکنون قابل تصور است.
«شی جین پینگ» به شکل دردناکی آگاه است که پرداختن به منابع نارضایتی مستلزم نشان دادن این مساله است که دولت به راستی رفاه شهروندان را در نظر دارد. این همانجایی است که بحث مبارزه با فساد و تاکید بر حاکمیت قانون شروع میشود. «شی» میخواهد دیگران بدانند که کارمندان فاسد دیگر نخواهند توانست با هزینه مردم ثروتمند شوند. اینکه این مبارزه باید «ببر» و «مگس» را شامل شود نشان میدهد که «شی» عمیقا باور دارد که نارضایتی چقدر عمیق است. رویکردی ضد مقامهایی مانند «ژو یونگ کانگ»، «بو چیلای» و به تازگی «ما جیان» - که به ارباب جاسوسان معروف است- چیزی نیست که به آرامی و در خفا انجام شود حتی اگر آنها دشمنان سیاسی باشند. خطر آسیب زدن به وحدت حزبی با حمله به آنها قابل توجه است. با این حال، اینکه مردم چین به راستی باور کنند که رئیسشان میخواهد کشور را از فساد پاک کند «شی» باید مقامهای سطح بالا و نه خرده پاها را هدف قرار دهد. تلاشهای او باید فراتر از حوزه غیرنظامی برود، بنابراین، لازم است ارتش هم مطیع قانون شده و به انقیاد قانون در آید.
کسب اطلاعات عینی و ملموس از مجتمع صنعتی- نظامی چین بسیار سخت است اما این تصور هست که نیروهای ارتش آزادیبخش خلق به وضوح و به شکلهای مختلف از سیستم سود میبرند در حالی که مردم عادی نمیتوانند. با دخالت/ مشارکت ارتش آزادیبخش خلق در طیف وسیعی از شرکتها- از شرکتهای دفاعی گرفته تا شرکتهای نفتی، هوا فضا و زیرساختی - فرصت برای پولهای شناور فراوان است. شواهد- همانطور که دادستانها اغلب اشاره میکنند- را میتوان در اتومبیلهایی یافت که (با بده- بستان و زد و بند) بستههای قرمزی حمل میکنند که اغلب هدیه داده میشوند. «گو جان شان»- که با «شو کای هو» در ارتباط بود- متهم به جابهجا کردن 30 میلیارد یوآن است که با دادن کلید مرسدسی پر از طلا به افراد به آنها رشوه میداد. خود «شو» هم سودهای فراوان نامشروعی به دست آورده بود که برای پر کردن 10 کامیون کافی بود. «گائو شیائووان»، یکی از معدود زنانی که به درجه سرلشکری در ارتش آزادیبخش خلق رسیده، اکنون به اتهام رشوهخواری برای کار در بیمارستان ارتش تحت بازجویی است. ابهامی که در سیستم هست باعث میشود نتوان معاملات نظامی را مشروع قلمداد کرد. همیشه راهی هست که بتوان تصور فعالیتهای مرتبط با فساد را داشت. اگر به راستی قرار است فساد در چین ریشهکن شود، ارتش آزادیبخش باید تحت بازجوییها و بازپرسیهای بیامان قرار گیرد.
شواهد و مدارک تخلف بهگونهای ارائه نشده که احتمالا بتواند دادگاههای بریتانیایی و آمریکایی را قانع سازد، اما با این حال، فساد یک مشکل واقعی در چین است. در یک اقتصاد تیره و تار، فاسد بودن آسان است آن هم با سیستمی قانونی که بیطرفی و صراحت در آن جایی ندارد. فرصت برای یک فساد واقعا مخرب فراوان است و به همین دلیل است که دلایل اندکی برای صداقت و جدیت «شی» وجود دارد. رئیس جدید در طول انقلاب فرهنگی جوانی بود که سخت کار میکرد. اینکه او چه درسهایی از تجربیات خود آموخته روشن نیست. اما مائو را فردی میداند که قدرت ملی چین را با کنار زدن کادرها در رأس دستگاه سیاسی احیا کرد. در آن زمان، مقامها تهدیدی بر امنیت ملی بودند؛ آنها اکنون هم تهدیدی بر امنیت ملی هستند و اکنون نوبت «شی» است که با آنها برخورد کند. این تردید هست که «شی» یکی از غیرقابل پیشبینیترین رهبرانی است که نسبت به او بدفهمیهایی وجود دارد: یک معتقد واقعی با یک ماموریت.
دو مشکل اصلی هست که رویکرد «شی» نسبت به ارتش آزادیبخش خلق را مسحور کرده است: عدم اعتبار و تاثیرش بر روحیه نیروهای نظامی. در مورد اولی، در فقدان یک بازرس مستقلی که بتواند از «شی» به شکل بیرحمانهای بازجویی کند همانطور که او از دشمنان سیاسیاش بازجویی میکند، برنامه مبارزه با فساد هرگز نمیتواند صادقانه و عادلانه باشد. در مجموع، پیشینیان «شی» هم از برنامههای مشابه و لفاظیهای پرطمطراق برای از بین بردن مخالفان سیاسی استفاده میکردند. یکبار دیگر، ضعف حکومت قانون در چین نمود مییابد. در حالی که خوشبینها بر تاکید «شی» بر «حاکمیت قانون» و «قانون اساسی» تاکید دارند، واقعیت این است که ماده ۵۱ قانون اساسی مشخص میکند که شهروندان نمیتوانند از منافع دولت تخطی ورزند؛ بندی که آنقدر مبهم است که «شی» - بهعنوان نماینده برتر دولت- تصمیم خواهد گرفت که چه زمانی شهروندان تخلف را شروع میکنند. مشکل اعتبار با این واقعیت پیچیدهتر میشود که هیچ یک از دوستان سیاسی «شی» تحت پیگرد قانونی قرار نگرفتهاند.
مشکل دوم این است که برنامه «شی» خسارتی به برنامهریزی امنیت ملی چین وارد میکند. حتی «عدم فساد» در ارتش آزادیبخش خلق وقتی از خط قرمز عبور میکند کمتر نشانی دارد، چراکه این خطوط با هوا و هوس رئیس و هر زمان که او بخواهد عوض میشود. مزایای غیرقابل پیشبینی بودن از سوی «سان تزو» معروف شد (که ممکن است بخشی از منطق «شی» باشد وقتی او سرگرم پرداختن به منافع مقرره نظامی میشود) اما در شرایط فعلی بیش از آنکه کمک کند لطمه میزند. دلیلش ساده است: اکنون محاسبه امنیت ملی در چین نوسازی نظامی عظیمی را میطلبد و این هزینهبر است. خطرناک - و البته بهطور بالقوه کشنده - است که برای سلاح درخواست پول کند آن هم در صورتی که رئیس میترسد این پول ربوده شود. بودجه نظامی ارتش به 132 میلیارد دلار رسیده است (احتمالا بیش از این است). در حالی که برنامهریزان تلاش میکنند که ظرفیتها و قابلیتهای آمریکا و دیگران را خنثی کنند، اما این باعث متورمتر شدن وضعیت خواهد شد. اما اگر تلاشهای ضدفساد «شی» مقامهای ارشد ارتش را در مورد پیشنهاد افزایش بودجه محتاط کنید، ممکن است سربازان حرفهای ملیگرا و میهنپرست را عصبانی کند و تصور کنند که مقامهای ارشد به اعتماد ملی خیانت کردهاند.
در یک وضعیت غیرقابل پیشبینی، که در آن تلاش برای انجام کار با درخواست سرمایهگذاری در سیستمهای مناسبتر نظامی ممکن است به تحقیقات منجر شود، اعضای ارتش آزادیبخش سه گزینه پیش رو دارند. اولین گزینه، زیر آبی رفتن، عدم جلب توجه دیگران و همکاری با «شی» است؛ عقلسلیم میگوید همکاری، امنیت را بهتر خواهد کرد. به نظر میرسد خیلیها این مسیر را دنبال میکنند. اما اگر کسی تحت بازپرسی و بازجویی قرار بگیرد یا با فردی مرتبط باشد که مورد نفرت «شی» است، این زیرآبی رفتن و عدم جلب توجه دیگران کارآیی خود را از دست میدهد. گزینه دوم، خودکشی است. دو دریاسالار به نامهای «ما فاکشیانگ» و «جیانگ ژونگ هوا» از یک ساختمان بلند خود را به زمین انداختند؛ گفته میشود یک ژنرال به نام «سانگ یوون» که به دلیل فساد تحت بازجویی بود با حلقآویز کردن خود خودکشی کرد.
گزینه سوم مقاومت است. مردان اسلحه به دست همیشه گزینه توسل به سلاح را در دست دارند. یک یا چند گروه از افسرانی که احساس کنند منافع اقتصادیشان در معرض تهدید قرار گرفته، ممکن است رویکرد نظامی را در قبال «شی» در پیشبگیرند. هیچ تضمینی نیست که این مداخله نظامی رخ ندهد. ترکیب انگیزهها- اشتیاق برای محافظت از یک جایگاه ممتاز اقتصادی، این ترس که اگر حمله نکنی مورد حمله قرار میگیری، میتواند سربازان را به وادار به قبضه قدرت سیاسی کند. اینها شرایطی است که در آن کودتای نظامی در جاهای دیگر هم اتفاق میافتد؛ هیچ دلیلی برای این فرض نیست که چین در این زمینه مستثنا باشد. در اینجا، همچون هر جای دیگری، دانستن این موضوع غیرممکن است که چه چیزی رخ خواهد داد وقتی کسی مردان تا دندان مسلح را تهدید میکند.
قبضه نظامی موفقیتآمیز دولت چین میتواند چندین شکل داشته باشد. سادهترین راه این است که یک افسر ارشد یا گروهی از افسران در خفا همکاری کنند، قدرت کافی به کف آورند و ناگهان «شی» را در حبس قرار دهند. حکومت نظامی اعلام خواهد شد - بهخاطر خالصترین انگیزههای وطنپرستانه- و در این شرایط زندگی روال عادی خود را تا حد امکان خواهد داشت. خونریزی، حداقلی خواهد بود. در آخر ممکن است یا گذار به حکومت حزبی باشد یا اعلام دولت جدیدی که ممکن است سیاستهای گذشته را دست نخورده باقی بگذارد یا ممکن است کاملا تغییر دهد.
با این حال، این نتیجهای بعید است؛ چراکه ارتش آزادیبخش خلق بسیار متفرق است. بسیاری در درون ارتش سهم عمدهای در بقای «شی» دارند. محتملترین سناریو این است که در آن افسران مسوول یکی از مناطق نظامی چین- در سیچوان یا شاید در جیلین- تصمیم بگیرند و بگویند که به قدر کافی مداخلههای دولت مرکزی را تحمل کردهاند و بنابراین اعلام جنگ دهند. ممکن است پشتیبانی محلی قابل توجهی برای چنین حرکتی وجود داشته باشد؛ هویتهای منطقهای در داخل چین قدرتمند باقی میماند و دامن زدن به خشم از یک دولت مقتدر آسان است. «بوچیلای» تا حدی به دلیل محبوبیت خود در «چونگ کینگ» سقوط کرد. مسکن مقرون به صرفه و این ایده که او همشهریانش در چونگ کینگ را مطلع نکرد، از او نزد بسیاری از محلیها یک قهرمان ساخته است. دستگیری او از سوی پکن در نزد بسیاری از مردم فقط نمونه دیگری از یک دولت مرکزی مداخله جو بود که کارش مداخله در امور رفاهی این شهر است. با سرمایهگذاری بر نارضایتیهای محلی و فرهنگ شبهنظامی در چین، یک فرمانده نظامی به خوبی میتواند قدرت کافی برای به چالش کشیدن پکن جمع کند.
اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، سرنوشت چین میتواند به یکی از چند جهت برود. اگر فرمانده خیالی ما به قدر کافی قوی باشد، قبضه آشکار پایتخت پس از یک جنگ طولانی و خونین یکی از پیامدهایش خواهد بود. مائو تسه تونگ، پس از مجموعهای از نبردها با مخالفانش موفق به کنترل کشور و متحد کردن چین شد؛ اما با توجه به قدرت «شی»، پیروزی آشکار بعید خواهد بود. در عوض، میتوان انتظار بنبستی خونین را داشت آن هم در کشوری که خطوط تمایز شمال- جنوب در آن قدمتی به اندازه چین دارد. «دو چین» - اگر بخواهیم از این عبارت وحشتناک استفاده کنیم- میتواند پدیدار شود. «بالکانیزه شدن» هم ممکن است احتمالی دیگر باشد. هنگامی که فرماندهان نظامی احتمال تمرد موفقیتآمیز را ببینند، آنها هم ممکن است دست به اقدام بزنند. «شی» ممکن است این تجزیهطلبی را خون آلودهتر و پر هزینهتر از ماندن در قدرت ببیند. چین ممکن است به مجموعهای از دولتهای متخاصم یا جنگ سالار در عصر جدید تبدیل شود که در آن «مُلکداری» محدود با ستیز همراه بود، سپس به همزیستی در غلتد و در نهایت دوباره وارد ستیز شود.
همه اینها کاملا تخمینی و فرضی است. ترس از هرج و مرج و نظام آموزش و پرورش وطن پرستانه یک عامل بازدارنده قوی در برابر چنین عملی ارائه میدهد؛ اما در هر زمان محتمل است چنین چیزی رخ دهد. بقای حزب کمونیست در سالهای پس از گوتیان یکی از آنها است: شانس در برابر گروه کوچکی از دهقانان و رویاپردازانی که از تصفیهها جان به در بردند، انباشته شده است. یک چین متحد در سالهای پیش رو و با تاریخ 5 هزار ساله یک احتمال است. این کشور بارها در گذشته و به شکلی خشونت بار از هم گسسته شده است و این هم اغلب بهخاطر انواع ستیزهایی بوده که امروز رخ مینماید.
منبع: امریکن اینترست
روایت گفته شده، این است اما واقعیت چیز دیگری است. در سال ۱۹۲۹ هیچ تضمینی نبود که حزب کمونیست به قدرت برسد. وقتی هم به قدرت رسید، نهادها/ موسساتش از افراد و گروههایی نفع میبرد که بهطور مستقیم به هیچکس پاسخگو نبودند. پیوندهای اعضا/موسسات با حزب کمونیست عمدتا براساس نفع مشترک بود نه براساس یک دکترین مدون روابط نظامی- غیرنظامی. با این حال، هیچ کدام از این مسائل «شی جین پینگ» را از احضار روح ۱۹۲۹ بازنداشت چرا که او یک کنفرانس «گوتیان» جدیدی را در سپتامبر ۲۰۱۴ تشکیل داد. «شی» میگفت سنتهای برقرار شده در جلسه سال ۱۹۲۹ باید به پیش برود. «شی» در کنفرانس گوتیانِ ۲۰۱۴ هشدار دیگری در مورد یک مساله دیگر داد: «خطرات فساد». او اعلام کرد فساد باید ریشهکن شود. «شو»، نایب رئیس سابق کمیسیون مرکزی نظامی، در ماه ژوئن به دلیل رشوهخواری زندانی شده بود. کارهای زیادی باید انجام شود تا ارتش - و «شی»- را پاکیزه نگه دارد و او در تجمع رهبران حزبی گفت که این فعالیت را آهسته یا کند نخواهد کرد.
در تصمیم «شی» برای تاکید بر اقتدار حزب در کنار معضل فساد، شواهدی وجود دارد از اینکه چگونه حکومت امروز چین دست به عصا راه میرود. اگر اقتدار حزب- در واقع- بلامنازع بود دیگر نیازی نبود تا آن را به شکلی مصرانه اثبات کند. اگر هیچ خشمی- و شاید نمونههایی از نافرمانی- از دولت غیرنظامی در درون ارتش آزادیبخش خلق وجود نداشت، هیچ دلیلی برای فراخوانی و یادآوری جلسه سال 1929 در وهله اول نبود. بسیاری از ناظران مبارزه
«شی جین پینگ» با فساد را بهعنوان بهانهای برای یک پاکسازی حزبی دیگر از سوی رهبر آینده مینگرند که تشنه قدرت است. در اینکه چنین پاکسازیای در آنجا در حال وقوع است تردیدی نیست اما «شی» نگرانیهای جدی هم دارد: هم در مورد آسیبهای موذیانهای که با فساد بر چین وارد میشود و هم در مورد مداخله ارتش در این فساد.
معمای «شی» دشوار و ناخوشایند است. او باید به تلاش خود و پاکسازیای که بخشی از آن است، ادامه دهد چرا که او اعتبار خود را بر پاکسازی فضاحتهای رخ داده قرار داده است. مهمتر از همه این است که او باید نارضایتی عمومی روزافزون را کاهش داده و داراییهای از دست رفته را بهبود بخشد آن هم در زمانی که اقتصاد به نوعی روندی نزولی گرفته و مردم نسبت به نابرابری تثبیت شده به شدت عصبانی بوده و به شدت نگران آینده خود هستند، اما او باید بداند که تلاشهای او برای مبارزه با فساد منافع اعضای ارتش آزادیبخش خلق (PLA) را به شکلهایی غیرقابل پیشبینی تهدید کرده است. برانگیختن خشم مردان اسلحه به دست چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. یک کودتای نظامی که روزگاری در جمهوری خلق چین غیرقابل تصور بود، اکنون قابل تصور است.
«شی جین پینگ» به شکل دردناکی آگاه است که پرداختن به منابع نارضایتی مستلزم نشان دادن این مساله است که دولت به راستی رفاه شهروندان را در نظر دارد. این همانجایی است که بحث مبارزه با فساد و تاکید بر حاکمیت قانون شروع میشود. «شی» میخواهد دیگران بدانند که کارمندان فاسد دیگر نخواهند توانست با هزینه مردم ثروتمند شوند. اینکه این مبارزه باید «ببر» و «مگس» را شامل شود نشان میدهد که «شی» عمیقا باور دارد که نارضایتی چقدر عمیق است. رویکردی ضد مقامهایی مانند «ژو یونگ کانگ»، «بو چیلای» و به تازگی «ما جیان» - که به ارباب جاسوسان معروف است- چیزی نیست که به آرامی و در خفا انجام شود حتی اگر آنها دشمنان سیاسی باشند. خطر آسیب زدن به وحدت حزبی با حمله به آنها قابل توجه است. با این حال، اینکه مردم چین به راستی باور کنند که رئیسشان میخواهد کشور را از فساد پاک کند «شی» باید مقامهای سطح بالا و نه خرده پاها را هدف قرار دهد. تلاشهای او باید فراتر از حوزه غیرنظامی برود، بنابراین، لازم است ارتش هم مطیع قانون شده و به انقیاد قانون در آید.
کسب اطلاعات عینی و ملموس از مجتمع صنعتی- نظامی چین بسیار سخت است اما این تصور هست که نیروهای ارتش آزادیبخش خلق به وضوح و به شکلهای مختلف از سیستم سود میبرند در حالی که مردم عادی نمیتوانند. با دخالت/ مشارکت ارتش آزادیبخش خلق در طیف وسیعی از شرکتها- از شرکتهای دفاعی گرفته تا شرکتهای نفتی، هوا فضا و زیرساختی - فرصت برای پولهای شناور فراوان است. شواهد- همانطور که دادستانها اغلب اشاره میکنند- را میتوان در اتومبیلهایی یافت که (با بده- بستان و زد و بند) بستههای قرمزی حمل میکنند که اغلب هدیه داده میشوند. «گو جان شان»- که با «شو کای هو» در ارتباط بود- متهم به جابهجا کردن 30 میلیارد یوآن است که با دادن کلید مرسدسی پر از طلا به افراد به آنها رشوه میداد. خود «شو» هم سودهای فراوان نامشروعی به دست آورده بود که برای پر کردن 10 کامیون کافی بود. «گائو شیائووان»، یکی از معدود زنانی که به درجه سرلشکری در ارتش آزادیبخش خلق رسیده، اکنون به اتهام رشوهخواری برای کار در بیمارستان ارتش تحت بازجویی است. ابهامی که در سیستم هست باعث میشود نتوان معاملات نظامی را مشروع قلمداد کرد. همیشه راهی هست که بتوان تصور فعالیتهای مرتبط با فساد را داشت. اگر به راستی قرار است فساد در چین ریشهکن شود، ارتش آزادیبخش باید تحت بازجوییها و بازپرسیهای بیامان قرار گیرد.
شواهد و مدارک تخلف بهگونهای ارائه نشده که احتمالا بتواند دادگاههای بریتانیایی و آمریکایی را قانع سازد، اما با این حال، فساد یک مشکل واقعی در چین است. در یک اقتصاد تیره و تار، فاسد بودن آسان است آن هم با سیستمی قانونی که بیطرفی و صراحت در آن جایی ندارد. فرصت برای یک فساد واقعا مخرب فراوان است و به همین دلیل است که دلایل اندکی برای صداقت و جدیت «شی» وجود دارد. رئیس جدید در طول انقلاب فرهنگی جوانی بود که سخت کار میکرد. اینکه او چه درسهایی از تجربیات خود آموخته روشن نیست. اما مائو را فردی میداند که قدرت ملی چین را با کنار زدن کادرها در رأس دستگاه سیاسی احیا کرد. در آن زمان، مقامها تهدیدی بر امنیت ملی بودند؛ آنها اکنون هم تهدیدی بر امنیت ملی هستند و اکنون نوبت «شی» است که با آنها برخورد کند. این تردید هست که «شی» یکی از غیرقابل پیشبینیترین رهبرانی است که نسبت به او بدفهمیهایی وجود دارد: یک معتقد واقعی با یک ماموریت.
دو مشکل اصلی هست که رویکرد «شی» نسبت به ارتش آزادیبخش خلق را مسحور کرده است: عدم اعتبار و تاثیرش بر روحیه نیروهای نظامی. در مورد اولی، در فقدان یک بازرس مستقلی که بتواند از «شی» به شکل بیرحمانهای بازجویی کند همانطور که او از دشمنان سیاسیاش بازجویی میکند، برنامه مبارزه با فساد هرگز نمیتواند صادقانه و عادلانه باشد. در مجموع، پیشینیان «شی» هم از برنامههای مشابه و لفاظیهای پرطمطراق برای از بین بردن مخالفان سیاسی استفاده میکردند. یکبار دیگر، ضعف حکومت قانون در چین نمود مییابد. در حالی که خوشبینها بر تاکید «شی» بر «حاکمیت قانون» و «قانون اساسی» تاکید دارند، واقعیت این است که ماده ۵۱ قانون اساسی مشخص میکند که شهروندان نمیتوانند از منافع دولت تخطی ورزند؛ بندی که آنقدر مبهم است که «شی» - بهعنوان نماینده برتر دولت- تصمیم خواهد گرفت که چه زمانی شهروندان تخلف را شروع میکنند. مشکل اعتبار با این واقعیت پیچیدهتر میشود که هیچ یک از دوستان سیاسی «شی» تحت پیگرد قانونی قرار نگرفتهاند.
مشکل دوم این است که برنامه «شی» خسارتی به برنامهریزی امنیت ملی چین وارد میکند. حتی «عدم فساد» در ارتش آزادیبخش خلق وقتی از خط قرمز عبور میکند کمتر نشانی دارد، چراکه این خطوط با هوا و هوس رئیس و هر زمان که او بخواهد عوض میشود. مزایای غیرقابل پیشبینی بودن از سوی «سان تزو» معروف شد (که ممکن است بخشی از منطق «شی» باشد وقتی او سرگرم پرداختن به منافع مقرره نظامی میشود) اما در شرایط فعلی بیش از آنکه کمک کند لطمه میزند. دلیلش ساده است: اکنون محاسبه امنیت ملی در چین نوسازی نظامی عظیمی را میطلبد و این هزینهبر است. خطرناک - و البته بهطور بالقوه کشنده - است که برای سلاح درخواست پول کند آن هم در صورتی که رئیس میترسد این پول ربوده شود. بودجه نظامی ارتش به 132 میلیارد دلار رسیده است (احتمالا بیش از این است). در حالی که برنامهریزان تلاش میکنند که ظرفیتها و قابلیتهای آمریکا و دیگران را خنثی کنند، اما این باعث متورمتر شدن وضعیت خواهد شد. اما اگر تلاشهای ضدفساد «شی» مقامهای ارشد ارتش را در مورد پیشنهاد افزایش بودجه محتاط کنید، ممکن است سربازان حرفهای ملیگرا و میهنپرست را عصبانی کند و تصور کنند که مقامهای ارشد به اعتماد ملی خیانت کردهاند.
در یک وضعیت غیرقابل پیشبینی، که در آن تلاش برای انجام کار با درخواست سرمایهگذاری در سیستمهای مناسبتر نظامی ممکن است به تحقیقات منجر شود، اعضای ارتش آزادیبخش سه گزینه پیش رو دارند. اولین گزینه، زیر آبی رفتن، عدم جلب توجه دیگران و همکاری با «شی» است؛ عقلسلیم میگوید همکاری، امنیت را بهتر خواهد کرد. به نظر میرسد خیلیها این مسیر را دنبال میکنند. اما اگر کسی تحت بازپرسی و بازجویی قرار بگیرد یا با فردی مرتبط باشد که مورد نفرت «شی» است، این زیرآبی رفتن و عدم جلب توجه دیگران کارآیی خود را از دست میدهد. گزینه دوم، خودکشی است. دو دریاسالار به نامهای «ما فاکشیانگ» و «جیانگ ژونگ هوا» از یک ساختمان بلند خود را به زمین انداختند؛ گفته میشود یک ژنرال به نام «سانگ یوون» که به دلیل فساد تحت بازجویی بود با حلقآویز کردن خود خودکشی کرد.
گزینه سوم مقاومت است. مردان اسلحه به دست همیشه گزینه توسل به سلاح را در دست دارند. یک یا چند گروه از افسرانی که احساس کنند منافع اقتصادیشان در معرض تهدید قرار گرفته، ممکن است رویکرد نظامی را در قبال «شی» در پیشبگیرند. هیچ تضمینی نیست که این مداخله نظامی رخ ندهد. ترکیب انگیزهها- اشتیاق برای محافظت از یک جایگاه ممتاز اقتصادی، این ترس که اگر حمله نکنی مورد حمله قرار میگیری، میتواند سربازان را به وادار به قبضه قدرت سیاسی کند. اینها شرایطی است که در آن کودتای نظامی در جاهای دیگر هم اتفاق میافتد؛ هیچ دلیلی برای این فرض نیست که چین در این زمینه مستثنا باشد. در اینجا، همچون هر جای دیگری، دانستن این موضوع غیرممکن است که چه چیزی رخ خواهد داد وقتی کسی مردان تا دندان مسلح را تهدید میکند.
قبضه نظامی موفقیتآمیز دولت چین میتواند چندین شکل داشته باشد. سادهترین راه این است که یک افسر ارشد یا گروهی از افسران در خفا همکاری کنند، قدرت کافی به کف آورند و ناگهان «شی» را در حبس قرار دهند. حکومت نظامی اعلام خواهد شد - بهخاطر خالصترین انگیزههای وطنپرستانه- و در این شرایط زندگی روال عادی خود را تا حد امکان خواهد داشت. خونریزی، حداقلی خواهد بود. در آخر ممکن است یا گذار به حکومت حزبی باشد یا اعلام دولت جدیدی که ممکن است سیاستهای گذشته را دست نخورده باقی بگذارد یا ممکن است کاملا تغییر دهد.
با این حال، این نتیجهای بعید است؛ چراکه ارتش آزادیبخش خلق بسیار متفرق است. بسیاری در درون ارتش سهم عمدهای در بقای «شی» دارند. محتملترین سناریو این است که در آن افسران مسوول یکی از مناطق نظامی چین- در سیچوان یا شاید در جیلین- تصمیم بگیرند و بگویند که به قدر کافی مداخلههای دولت مرکزی را تحمل کردهاند و بنابراین اعلام جنگ دهند. ممکن است پشتیبانی محلی قابل توجهی برای چنین حرکتی وجود داشته باشد؛ هویتهای منطقهای در داخل چین قدرتمند باقی میماند و دامن زدن به خشم از یک دولت مقتدر آسان است. «بوچیلای» تا حدی به دلیل محبوبیت خود در «چونگ کینگ» سقوط کرد. مسکن مقرون به صرفه و این ایده که او همشهریانش در چونگ کینگ را مطلع نکرد، از او نزد بسیاری از محلیها یک قهرمان ساخته است. دستگیری او از سوی پکن در نزد بسیاری از مردم فقط نمونه دیگری از یک دولت مرکزی مداخله جو بود که کارش مداخله در امور رفاهی این شهر است. با سرمایهگذاری بر نارضایتیهای محلی و فرهنگ شبهنظامی در چین، یک فرمانده نظامی به خوبی میتواند قدرت کافی برای به چالش کشیدن پکن جمع کند.
اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، سرنوشت چین میتواند به یکی از چند جهت برود. اگر فرمانده خیالی ما به قدر کافی قوی باشد، قبضه آشکار پایتخت پس از یک جنگ طولانی و خونین یکی از پیامدهایش خواهد بود. مائو تسه تونگ، پس از مجموعهای از نبردها با مخالفانش موفق به کنترل کشور و متحد کردن چین شد؛ اما با توجه به قدرت «شی»، پیروزی آشکار بعید خواهد بود. در عوض، میتوان انتظار بنبستی خونین را داشت آن هم در کشوری که خطوط تمایز شمال- جنوب در آن قدمتی به اندازه چین دارد. «دو چین» - اگر بخواهیم از این عبارت وحشتناک استفاده کنیم- میتواند پدیدار شود. «بالکانیزه شدن» هم ممکن است احتمالی دیگر باشد. هنگامی که فرماندهان نظامی احتمال تمرد موفقیتآمیز را ببینند، آنها هم ممکن است دست به اقدام بزنند. «شی» ممکن است این تجزیهطلبی را خون آلودهتر و پر هزینهتر از ماندن در قدرت ببیند. چین ممکن است به مجموعهای از دولتهای متخاصم یا جنگ سالار در عصر جدید تبدیل شود که در آن «مُلکداری» محدود با ستیز همراه بود، سپس به همزیستی در غلتد و در نهایت دوباره وارد ستیز شود.
همه اینها کاملا تخمینی و فرضی است. ترس از هرج و مرج و نظام آموزش و پرورش وطن پرستانه یک عامل بازدارنده قوی در برابر چنین عملی ارائه میدهد؛ اما در هر زمان محتمل است چنین چیزی رخ دهد. بقای حزب کمونیست در سالهای پس از گوتیان یکی از آنها است: شانس در برابر گروه کوچکی از دهقانان و رویاپردازانی که از تصفیهها جان به در بردند، انباشته شده است. یک چین متحد در سالهای پیش رو و با تاریخ 5 هزار ساله یک احتمال است. این کشور بارها در گذشته و به شکلی خشونت بار از هم گسسته شده است و این هم اغلب بهخاطر انواع ستیزهایی بوده که امروز رخ مینماید.
منبع: امریکن اینترست
ارسال نظر