ارواح تاریخ

یوشکا فیشر وزیر خارجه اسبق آلمان ترجمه: محمدحسین باقی اتحاد آلمان- تقریبا ۲۵ سال پیش- یک‌بار دیگر قدرت بزرگی را در قلب اروپا نشاند که موقعیت، پتانسیل اقتصادی‌ و تاریخ آن سوءظن را درمورد امیال زنده‌شده هژمونیک این کشور برانگیخت. رهبران قدرتمند اروپایی مانند جولیو آندروتی، مارگارت تاچر و فرانسوا میتران- نگران بودند که آلمان ممکن است به دنبال مرور نتایج دو جنگ جهانی باشد. در محافل سیاسی آلمان در سال ۱۹۹۰، این ایده بسیار بزرگ و البته پوچ به نظر می‌رسید اما پایان جدایی آلمان به معنای پایان نظم جهانی دو قطبی جنگ سرد بود؛ زمانی که جهان با تجمیع بحران‌ها و تنش‌های منطقه‌ای خطرناک مواجه است (در اوکراین، خاورمیانه و شرق آسیا) فقدان نظم جدید می‌تواند جهان را تهدید کند. نگرانی درمورد بازگشت ارواح تاریخ بی‌اساس است، دست‌کم تا جایی که به آلمان مربوط است. اگرچه بحران مالی جهانی و تاثیراتش بر اروپا به شکلی مشروط آلمان را به «قدرت مسلط اقتصادی» تبدیل کرد اما این نقشی نیست که دولت به دنبال آن یا لذت بردن از آن باشد. آلمان متحد همچنان یک دموکراسی مسالمت‌جو است که تمام مرزهای همسایگان را به رسمیت شناخته و به‌شدت متعهد به ناتو و اتحادیه اروپایی است؛ در حالی که آلمان امروز هیچ تهدیدی برای همسایگان یا مرزهای اروپایی نیست اما این مساله به وضوح همیشه چنین نبوده است. شکنندگی مبانی سیاست خارجی آلمان هنگام بحران مالی سال ۲۰۰۸ و حوادث پس از آن آشکارتر شد. اگرچه هر دو حزب دموکراتیک پس از سال ۱۹۹۰ بر این توافق کردند که «تداوم» و «پیش‌بینی‌پذیری» در سیاست خارجی آلمان لازم است؛ اما این آلمان بود که مخالف پاسخی اروپایی به بحران بود و بر راه حل‌های ملی اصرار می‌ورزید. به‌عنوان قدرتمندترین اقتصاد، آلمان ناگهان مجبور به در‌دست گرفتن رهبری این حرکت شد؛ ولی می‌دانست که نباید تجربیات خود را به بقیه اروپا دیکته کند. دولت آلمان همچنان دستور کار موفقیت‌آمیز جمهوری فدرال را با نیازهای بسیار متفاوت قدرت مهم اقتصادی قاره اشتباه می‌گیرد. در نتیجه، اتحادیه اروپا در بحرانی دائمی بوده که مشخصه‌اش بن‌بست اقتصادی و بیکاری بالا است اما نظامی‌گری روسیه در شرق اروپا باعث یک تغییر تدریجی شده است. یک‌بار دیگر امنیت سرزمین آلمان در معرض خطر قرار گرفته است. در واقع، سیاست‌های پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، به معنای تهدیدی مستقیم بر بنیادی‌ترین مبانی اروپا است که دهه‌ها است معرف سیاست خارجی آلمان بوده است. تصادفی نیست که یکی از هدف‌های اصلی پوتین همانا رها کردن آلمان از غرب (یا دست‌کم بی‌طرف کردن آن) بوده است. ولی مرکل، صدراعظم آلمان تغییری چشمگیر را تجربه می‌کند. اگرچه مرکل مایل به صحبت با کرملین است اما تعهد او به وحدت اروپا خدشه‌ناپذیر است. این در سخنرانی اخیر او در سیدنی آشکار است که در آن وی از «سیاست گام‌های کوچک» گسست؛ سیاستی که راهنمای او در بحران پسا ۲۰۰۸ اروپا بود. او به صراحت از تهدیدی نام برد که پوتین عامل آن است؛ دقیقا به این دلیل که این تهدید محدود به اوکراین نبود. با توجه به این سخنرانی و رویکردهایی که‌ آلمان در پیش گرفته به نظر می‌رسد این کشور مسیر خود را یافته باشد.