بخش پایانی

یکی از مشکلات اقتصادی گذشته آمریکا این بود که اقتصاد آمریکا سبب بر هم خودرن تعادل زیست محیطی شده بود. اما مساله اینجاست که در سال‌های قبل از ایجاد بحران و احتمال رکود در اقتصاد آمریکا تصاعد گاز دی اکسید کربن از کارخانه‌ها و پایگاه‌های صنعتی آمریکا کمتر بود. بنابراین بهتر است قبل از بازسازی اقتصاد آمریکا و تغییر محورهای اصلی آن دلیل ایجاد این مساله را پیدا کرد. میلتون فرید من اقتصاددان برجسته جهان، جمله معروفی در این مورد دارد که میتواند مشکل ما را حل کند. وی در این مورد می‌گوید: «سرمایه گذار در تکنولوژی‌های دوستدار محیط زیست یکی از شاه کلیدهای حل مشکل اقتصادی آمریکا و مشکل زیست محیطی در جهان است.»

وی در مورد تغییر جهت دادن اقتصاد آمریکا از یک اقتصاد مصرف- محور به سمت اقتصاد تولید- محور می‌نویسد: «اقتصاد گذشته آمریکا اقتصادی مصرف محور بود و یکی از مهم‌ترین فاکتورهای سازنده رشد اقتصادی در آمریکا و تداوم بخش آن طی چند دهه اخیر هزینه‌های مصرفی بود. محوریت مصرف هم زمینه ساز بحران کنونی اقتصادی آمریکا شد. زیرا بحران اعتبار بانک‌ها و بحران بازار مسکن این کشور موجب تنزل قدرت خرید مردم و کاهش هزینه‌های مصرفی آنها شد و به دنبال خود یکی از ابزارهای مهم در رشد اقتصادی کشور را از بین برد. تجربه نشان داده است اقتصادهای مصرف - محور نمی‌توانند عمر طولانی در جهان داشته باشند و محکوم به نابودی هستند مگر اینکه سیاست‌های اقتصادی آنها تغییر جهت دهد و بعد از استفاده بهینه از این شرایط به سمت تولید بیشتر و صادرات فزاینده حرکت کنند..آمریکا نیز مستثنی نیست. مطالعات اقتصادی به سردمداران این کشور پیشنهاد می‌کند با تغییر رویکرد اقتصاد به تدریج به سمت محوریت تولید در اقتصاد حرکت کنند و از سهم هزینه‌های مصرفی خانوارها در اقتصاد بکاهند. این وضعیتی است که در کشورهای چین و ژاپن هم اجرا شد و موجبات توسعه اقتصای این کشورها را فراهم کرد. دو کشور مذکور در سال‌های گذشته با وسعت بی‌سابقه‌ای رشد کردند و امیدهای آینده اقتصاد جهان محسوب می‌شوند. در این کشورها تولید در سطح بالایی است و اقتصاد آنها نه بر پایه مصرف بلکه با محوریت تولید حرکت می‌کند و مردم سهم بزرگی از درآمد خود را پس انداز می‌کنند که این هم سبب افزایش اعتبارات موجود در کشور می‌شود. به هر حال آمریکا تنها در شرایطی می‌تواند دوباره رشد را تجربه کند که هزینه‌های مصرفی کوچک در خانوارهای این کشور کم شود و به جای آن دولت در بخش تولید و خدماتی که ساکنان دیگر کشورهای جهان متقاضی استفاده از آن هستند سرمایه‌گذاری کند. یکی دیگر از فاکتورهایی که می‌تواند اقتصاد کشور را از بحران خارج کند استفاده از سرمایه‌های کشورهای دیگر برای توسعه بخش تولیدی کشور است. در این صورت ذخیره دولت بیشتر می‌شود وحتی توان سرمایه‌گذاری آن در کشورهای دیگری که سودآوری اقتصادی زیادی برای آمریکا دارند افزایش می‌یابد.در راستای تحقق این هدف دولت آمریکا باید صنایعی را در کشور تعریف و راه اندازی کند که پتانسیل صادراتی بالایی دارند و می‌توانند درآمد صادراتی کشور را بیشتر کنند.شاید این سوال پیش بیاید که در اقتصاد آمریکا که اقتصادی بازار محور است و حضور و مداخله دولت در اقتصاد بسیار کم است امکان اجرای این طرح وجود ندارد. ولی نکته مهم این است که در بحران سال جاری اقتصادی در آمریکا بسیاری از صنایع و بخش‌های اقتصادی دولتی شد. در واقع بحران مالی و اعتباری آمریکا موجب شد تا شمار زیادی از صنایع این کشور در خلاف جهت خصوصی سازی حرکت کنند و در این شرایط مداخله دولت در بخش‌های مختلف اقتصادی آسان‌تر شده است.

هم اکنون بسیاری از اقتصاددانان جهان عدم مداخله دولت در اقتصاد را نادرست می‌دانند و بر این باورند که اقتصاد یک کشور نباید کاملا بازاری یا کاملا دولتی باشد‌. اقتصادی که سهم بخش خصوصی در آن بیشتر از بخش دولتی باشد ولی همچنان دولت بر عملکرد بخش‌های مختلف نظارت داشته باشد و کمک‌های مالی لازم برای توسعه سازمان‌ها را در اختیار آنها قرار می‌دهد بهترین نوع اقتصاد است.