اخوان در تاریکی

 یک دلیل آن نزدیک شدن ترکیه و مصر است به این معنی که آنکارا کمتر از قبل در قلمرو خود به اعضای اخوان بها می‌دهد؛ کشوری که به‌عنوان پایگاهی برای کمپین‌های ضد سیسی از آن استفاده می‌شد. این فاصله بسیار زیادی با پیروزی‌های انتخاباتی اخوان در پس از انقلاب مصر در سال۲۰۱۱ دارد که باعث سرنگونی رئیس‌جمهور دیرینه حسنی مبارک شد. درنهایت، این منجر به پرسش‌هایی درباره تداوم میراث این سازمان به‌عنوان یک نیروی سیاسی شده است. «ژواس واگرماکرز» دانشیار مطالعات اسلامی و عربی در دانشگاه اوترخت و متخصص اخوان به الجزیره گفت: «در حال حاضر همه چیز برای اخوان تاریک به نظر می‌رسد؛ اما آنها پیش‌تر هم بر بحران‌های مشابه غلبه کرده‌اند.» این کارشناس بر این باور است که اخوان هنوز هم زنده است؛ هرچند فضای کمتری برای فعالیت در سیاست‌های در حال تغییر خاورمیانه دارد. وی می‌افزاید که اخوان همیشه می‌تواند فعالیت‌های خود را در کشورهای غربی گسترش دهد. پس از درگذشت «ابراهیم منیر» که در لندن مستقر بود، اخوان در ماه مارس «صلاح عبدالحق» را به‌عنوان سرپرست جدید خود انتخاب کرد. عبدالحق دهه‌ها فعالیت آشکاری نداشت که باعث شد بسیاری این فرضیه را مطرح کنند که وی ممکن است نقش مهمی در انتخاب خود توسط سازمانی داشته باشد که به دنبال شروعی جدید است.

به گفته «عمر العفیفی» متخصص اخوان و یکی از نویسندگان کتاب «پیوندهای شکسته: بحران وجودی اخوان المسلمین مصر» این گروه با سه بحران همزمان دست و پنجه نرم کرده است: بحران هویت، بحران مشروعیت و بحران عضویت. العفیفی گفت: «این سازمان تحت تاثیر امواج سرکوبگر متوالی که متحمل شد شکل گرفت و در نتیجه در بسیاری از مقاطع نتوانست خود را بر اساس شرایط خود تعریف کند و یک دیدگاه یا مانیفست اجتماعی و سیاسی جامع ارائه دهد.» الجزیره برای اظهارنظر با سخنگوی اخوان «صهیب عبدالمقصود» تماس گرفت؛ اما پاسخی دریافت نکرد.

بحران هویت

می‌توان استدلال کرد که متون تقریبا ۱۰۰ساله اخوان یک رویکرد ایدئولوژیک روشنی را درباره موضوعات مختلف از جمله خشونت سیاسی، جایگاه زنان در جامعه و نقش اقلیت‌ها در جامعه مسلمان تعریف نمی‌کند. طرفداران این دیدگاه می‌گویند که این امر باعث ایجاد شکاف اجتناب‌ناپذیر بین اعضای محافظه‌کار و مترقی شده است. اما غیر از برخی استثناهای قابل توجه، اخوان از موضع‌گیری روشن درباره بسیاری از مسائل مانند خشونت اجتناب کرده است. با وجود تلاش‌ نسل‌های متوالی رهبران اخوان که به‌طور گسترده علیه خشونت سیاسی مطالبی نوشتند، برخی از اعضا متون بنیادی اخوان و متون اسلامی را متفاوت تفسیر کرده‌اند. رویکرد اخوان درباره استفاده از خشونت در طول زندگی بنیان‌گذار آن حسن البنا مبهم بود. العفیفی توضیح داد که در حالی که او مخالف انقلاب بود؛ اما افزود که اخوان‌المسلمین در صورت لزوم از «نیروی عمل» برای دستیابی به اهداف خود استفاده خواهد کرد.

این ابهام باعث شد که برخی از چهره‌های برجسته درون این جنبش، در مقاطع مختلف از تاریخ طولانی‌اش، بر سر استفاده از خشونت دچار انشعاب شوند و هر یک از طرفین برای حمایت از دیدگاه خود استدلال‌هایی در آثار البنا بیابند. العفیفی می‌گوید: «اگر اخوان می‌خواهد به ماندگاری خود ادامه دهد، باید خود را دقیق‌تر تعریف کند. نمی‌تواند به‌عنوان یک فروشگاه چندمنظوره برای هر چیز اسلامی به حیات خود ادامه دهد.» از زمان سرنگونی مرسی که در سال۲۰۱۹ در زندان درگذشت، اخوان با این معضل دست و پنجه نرم کرده است. «محمد کمال» یکی از رهبران کمیته عالی اداری این گروه، طرح سه‌مرحله‌ای خشونت هدفمند علیه مقامات مصری را طراحی کرد. اعضای ارشد سازمان با پایبندی به موضع غالب علیه خشونت سیاسی، این موضوع را رد کردند.

واگرماکرز توضیح داد: «انشعاب سال۲۰۱۳ در اخوان آن را به دو اردوگاه تقسیم کرد: کسانی که از دولت مصر دست کشیده‌اند و کسانی که هنوز امید به تغییر مسالمت‌آمیز می‌بینند.» وی به الجزیره گفت: «اخوان در حال حاضر به‌دلیل سرکوب دولتی مستعد رادیکال شدن است، اما من فکر نمی‌کنم که این افراط‌گرایی به سطح دهه۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ برسد.» او توضیح داد که در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، اخوان تحت فشار سرکوب و زندانی شدن اعضایش توسط دولت به دو اردوگاه تقسیم شده بود. یکی از اردوگاه‌ها کانال‌های خود را با دولت باز نگه می‌داشت؛ درحالی‌که دیگری تنها راه را درگیری خشونت‌آمیز مستقیم با حاکمان می‌دانست.

بحران مشروعیت

بحران هویت با بحران مشروعیت همپوشانی دارد. نسل جدید اعضای جوانی که سرکوب و محکومیت‌های زندان را تحمل کرده‌اند، احساس می‌کنند که تجربیاتشان آنها را در جایگاهی برابر با نسل قدیمی‌تر اواسط قرن بیستم قرار می‌دهد. واگرماکرز گفت که این وضعیت پذیرش اقتدار اخلاقی گارد قدیمی را برای اعضای جوان دشوار می‌کند؛ درحالی‌که اخوان با اصرار بر انتخاب رهبران مسن‌تر، «اقتدار اخلاقی» را در اولویت قرار می‌دهد. واگرماکرز گفت: «آنها توسط دولت [جمال عبدالناصر] زندانی و شکنجه شدند. این به آنها اقتدار اخلاقی عظیمی در سازمان می‌دهد. اینها اعضایی هستند که مصائب دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ را تجربه کردند.» اما بسیاری از این رهبران مسن‌تر ایده‌های تازه‌ای ندارند که بتواند نسل جوان بی‌قرار را آرام کند و در نتیجه شکاف‌های بیشتری در سازمان ایجاد می‌کند. العفیفی این مشروعیت مبتنی بر مصائب را منسوخ می‌داند؛ به‌ویژه ازآنجاکه اعضای جوان‌تر پیش از این در دهه گذشته مصائب خود را تجربه کرده‌اند. او معتقد است که در عوض، اگر بخواهد اقتدار اخلاقی خود را بر اعضای خود حفظ کند، باید اشکال جدیدی از مشروعیت بیابد.

بحران سازمانی

سومین بحرانی که اخوان با آن مواجه است، «ضربه تشکیلاتی» است که به‌دلیل بازداشت، کشتار و تبعید بسیاری از رهبران آن متحمل شد. العفیفی می‌گوید: «تغییرات در زمینه سیاسی و اجتماعی مکانیسم‌های سنتی استخدام و نگهداری اخوان را منسوخ کرده است.» پراکندگی جغرافیایی اعضای اخوان لایه‌ای از پیچیدگی سازمانی را اضافه می‌کند که رهبری -با توجه به از دست دادن حافظه سازمانی و نهادی‌اش- قادر به رفع آن نبوده است. در عوض، به گفته العفیفی و نویسنده همکارش «عبدالرحمن عیاش» در «پیوندهای شکسته» اعضای ردیف دوم و بی‌تجربه در آنچه به‌عنوان «ترفیع بحران» توصیف می‌شود، ترقی کرده‌اند. خلأ رهبری منجر به این شد که دانش‌آموزان مسوولیت‌های سازمانی عظیمی را با نظارت اندک از سوی اعضای ارشدتر برعهده بگیرند و همین امر می‌تواند توانایی برخی از اعضای جوان‌تر را برای استفاده از ابزارهای خشونت‌آمیز بدون نظارت زیاد از سوی رهبری ارشدتر توضیح می‌دهد. با وجود چالش‌های پیش روی اخوان و تصویر تیره‌ای که توسط محققان جنبش‌های اسلام‌گرای سیاسی ترسیم شده است، اما واگر ماکرز تایید می‌کند که تا زمانی که جوامع محافظه‌کار اجتماعی با رهبران فاسد و خودکامه در خاورمیانه وجود داشته باشد، مردم گروه‌های اپوزیسیون اسلام‌گرا را می‌خواهند که برای ساختن چیزهایی بهتر تلاش می‌کنند. او گفت: «فعالیت اخوان کاهش یافته اما از میان نرفته است.»