اشپیگل از پوتین در مقام جاسوسی در کاگب افسانهزدایی کرد
ماموریت «مرد بدون چهره» در برلین
اخیرا روایت ارتباطات ادعایی پوتین با فراکسیون ارتش سرخ به دو اثر درباره زندگی رهبر کرملین راه یافته است: از جمله پرفروشترین کتاب بهنام «افراد پوتین» اثر کاترین بلتون، روزنامهنگار بریتانیایی. ظاهرا همان مخبر در هر دو اثر بهعنوان منبع عمل کرده که یکی از اعضای سابق فراکسیون ارتش سرخ بوده که ناشناس مانده است. برای مدتی طولانی، کارشناسان متحیر بودند که منبع داستان فراکسیون ارتش سرخ چه کسی میتواند باشد. اکنون، به نظر می رسد، معما حل شده است: گمان میرود فرد مورد نظر «دیتمار سی» از شهر دیلینگن در ایالت غربی سارلند باشد. این واقعیت میتواند مشکل جدی برای اعتبار روایت پوتین باشد. به نظر میرسد که دیتمار سی که اکنون ۷۱سال دارد، چیزهای زیادی در زندگی پرحادثه خود دیده است: او یک هیپی، یک سارق بانک، یک منبع کلیدی افشاگریهای مشکوک بوده اما به وضوح هرگز عضوی از فراکسیون ارتش سرخ نبوده است.
در عوض، او یک افسانهنویس بدنام به حساب میآید و چندینبار محکومیت قبلی از جمله بهدلیل اظهارات نادرست دارد. این پرونده یک مشکل گستردهتر را در برخی از گزارشهایی که در گذشته کاگب پوتین انجام شده است، نشان میدهد. از زمانی که جاسوس سابق به مقام رهبری روسیه رسید، محققان، روزنامهنگاران و زندگینامهنویسان سالهای خدمت او را در آلمانشرقی از سال۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ بررسی کردند. در اشتیاق برای یافتن جزئیات جدید، واقعیت و تخیل گاهی در هم مخلوط میشوند؛ اما در جایی از این خط و خطوط، مرد لنینگرادی بهعنوان یک «مامور درجه بالای شوروی» شهرت پیدا کرد.
ادبیات این خط و خطوط، مملو از حدس و گمان، درباره ماموریتهای هالیوودمانندی است که ادعا میشود پوتین در آن نقش داشته است: عملیات مخفی برای سرنگونی دولت آلمان غربی، ایجاد شبکهای از عوامل متشکل از کارمندان جداشده سازمان اشتازی. حتی امروزه نیز هیچ مدرک قانعکنندهای برای این داستانها وجود ندارد. در پروندههای اشتازی که تاکنون علنی شده است، تنها چند صفحه وجود دارد که در آن از پوتین نام برده شده است. آنها رویدادهای نسبتا پیش پا افتادهای مانند تبریک تولد، مسائل اداری یا «شبهای دوستی آلمان و شوروی» را پوشش میدهند که در عکسهای موجود کمی محو شدهاند.
این واقعیت که در پروندهها اطلاعات کمی درباره او وجود دارد، زمینهای برای حدس و گمان فراهم میکند: آیا ماموریتهای پوتین آنقدر حساسیتزا بود که همه آثار بهطور مداوم از اسناد رسمی پاک میشد؟ یا در واقع او فقط کارهای معمولی را انجام میداد که بهقدری پیش پا افتاده بود که توسط اشتازی بایگانی نمیشد؟
به گفته هورست جملیچ، دستیار ارشد آخرین رئیس «درسدن اشتازی»، پوتین تنها نقش کوچکی در ایستگاه کاگب ایفا کرد. جملیچ به اشپیگل گفت که پوتین در ایستگاه منطقهای کاگب بیشتر یک «پادو» بود. اگرچه پوتین گاهی اوقات درخواستهایی را به نام وزارت امنیت دولتی امضا میکرد، اما مسائل مهم همیشه شخصا توسط رئیس ایستگاه کاگب شوروی - با کمک مترجم وزارت امنیت دولتی و بدون پوتین مورد بررسی و تایید قرار میگرفت.
همسایه دفتر سابق پوتین در دفتر کاگب در درسدن دیدگاه جملیچ را تکرار کرد. او گفت که همکارش «فرد معمولی و پیش پا افتاده» بود که کارش عمدتا شامل بررسی یک جریان بیپایان درخواستها برای دیدار با خانوادهها در آلمان غربی یا جستوجوی خبرچینهای بالقوه در میان دانشجویان خارجی در دانشگاه درسدن بود. هیچکدام از اینها نمیتواند گمانهزنیها درباره ماموریتهای ویژه و حساسیتزای پوتین را کاهش دهد؛ بهویژه که خود پوتین هرگز هیچ اظهارنظر صریحی درباره کارهایی که در آلمان شرقی انجام داده، نداشته است؛ افسانهای که او یک جاسوس ارشد بوده، احتمالا افسانهای نیست که برای او آزاردهنده باشد. وحشیانهترین داستان تا به امروز -ماجرای دخالت ادعایی پوتین در ترورهای فراکسیون ارتش سرخ- برای اولینبار در بیوگرافی «مرد بدون چهره» توسط ماشا گسن در سال۲۰۱۲ ظاهر شد. در آن، یک «عضو سابق فر اکسیون ارتش سرخ» توضیح میدهد که چگونه اعضای گروه تروریستی چپ افراطی «گهگاه برای جلسات آموزشی به درسدن میآمدند» و هدایایی برای پوتین از غرب با خود میآوردند؛ برای مثال یک گیرنده موج کوتاه گروندیگ، یا یک دستگاه پخش خودرو برای آلمان غربیها موسوم به «Blaupunkt». خبرچین به گسن گفته بود: «او همیشه میخواست چیزهایی داشته باشد.»
این مصاحبه در اوت۲۰۱۱ در بایرن انجام شد. ظاهرا همان منبع ناشناس در کتاب پرفروش سال۲۰۲۰ کاترین بلتون «افراد پوتین» نقل شده است. تروریست سابق در آن کتاب ادعا میکند: «ما در آنجا (در درسدن) حدودا دهها بار (با هم) ملاقات کردیم.» به گفته منبع، افراد فراکسیون ارتش سرخ با قطار به آلمان شرقی میروند و ماموران اشتازی با یک خودروی سدان ساخت شوروی در ایستگاه قطار سوار میشوند و به خانه امنی در درسدن هدایت میشوند؛ جایی که پوتین و یکی دیگر از همکارانش در کاگب به آن ملحق میشوند. آنها درباره عملیات تروریستی گفتوگو کردند. مخبر میگوید: «آنها هرگز مستقیما به ما دستور نمیدهند.» این منبع ادامه داد: «آنها فقط می گفتند: شنیدیم که شما این کار را برنامهریزی میکنید، چگونه میخواهید این کار را انجام دهید؟» مخبر افزود: «پوتین و همکارش در کاگب، سپس پیشنهادهایی به جنگجوهای فراکسیون ارتش سرخ برای حملات ارائه و گاهی اوقات توصیههایی برای سایر اهداف دیگر میکردند.
بلتون با استناد به منبع خود مینویسد که پوتین در این جلسات محرمانه در درسدن «در میان رهبران» حضور داشته است. به گفته این منبع، حتی یک ژنرال اشتازی که ظاهرا نیز در آنجا حضور داشته است، از دستورات او اطاعت میکند. این منبع گفت: «در پایان، تروریستها لیست آرزوهای خود را برای دریافت نوع اسلحه تحویل ماموران میدادند که ظاهرا توسط عوامل کاگب در مکانهای مخفی به اعضای فراکسیون ارتش سرخ تحویل میشد. به گفته منبع بلتون، وحشت از فراکسیون ارتش سرخ در آن زمان بخش کلیدی تلاشهای کاگب برای برهم زدن و بیثبات کردن آلمان غربی بود. ترور هرهاوزن که ظاهرا توسط پوتین و کاگب نیز آغاز شده بود نیز ظاهرا به همین منظور انجام شد. رئیس دویچه بانک در ۳۰نوامبر۱۹۸۹ در حومه فرانکفورت در «باد هومبورگ» در حملهای کشته شد که تا به امروز اسرار آن نامعلوم مانده است.
خبرچین ادعایی فراکسیون ارتش سرخِ بلتون ادعا کرد: «میدانم که این هدف از درسدن میآید. آنها از ما برای برهم زدن، بیثبات کردن و رشد هرج و مرج در غرب استفاده میکردند.» بلتون در کتاب خود شاهد یا مدرک دیگری مبنی بر پیشینه کاگب برای حمله به هرهاوزن ارائه نکرده است. در پاورقی، او فقط به «عضو سابق فراکسیون ارتش سرخ» اشاره میکند که در مارس۲۰۱۸ با او صحبت کرد. در آن زمان، داستان پوتین، فراکسیون ارتش سرخ و جلسات مخفیانه درسدن قبلا در اینترنت، مثلا در وبلاگ «پوتینیسم» دست به دست میشد. اما برخلاف منبع ذکرشده توسط گسن و بلتون، نام عضو ادعایی فراکسیون ارتش سرخ در وبلاگ آمده است: «دیتمار سی.» گسن درباره سوالات بیپاسخ اشپیگل درباره اینکه آیا شاهد ادعایی فراکسیون ارتش سرخ در واقع دیتمار سیِ بلتون بوده است، اظهار کرد که برای محافظت از منبع خود اظهارنظر نمیکند.
او گفت که افشای هرگونه اطلاعات، نقض توافقات انجامشده برای اطمینان از ایمنی فرد مورد نظر است. با این حال، او گفت که اسنادی را مشاهده کرده است که «به حساب این شخص اعتبار میبخشد؛ اما بلتون بیان نکرد که این اسناد کدامند.» درخصوص منبع ارتباط ادعایی «فراکسیون ارتش سرخ کاگب» در بیوگرافی «ولادیمیر وی.پوتین» توسط روزنامهنگار آلمانی توماس فاسبندر که در سال۲۰۲۲ منتشر شد، کمتر محتاطانه برخورد شده است. او در آن، دیتمار سی را با نام کامل خود نقل میکند. در این کتاب آمده است که منبع در حال حاضر «هیچ شرطی درباره افشای هویت خود» ندارد. کتاب ادعا میکند که منبع همان شخصی است که با گسن و بلتون صحبت کرده بود. به گفته فاسبندر، در ملاقات با دیتمار سی در اوت۲۰۲۱، این منبع دوباره به تشریح جلسات فراکسیون ارتش سرخ با پوتین در درسدن پرداخت و آنها را با جزئیات بیشتری تزیین کرد.
وی همچنین مدعی شد که در این جلسات مخفیانه نه تنها پوتین، بلکه سرگئی ایوانف که بعدها وزیر دفاع روسیه شد نیز حضور داشت. علاوه بر این، او ادعا کرد که تروریستهای گروه فرانسوی «Action Directe» و رئیس اداره منطقه درسدن اشتازی، سرلشکر هورست بوهم نیز در برخی مواقع حضور داشتند و اینکه پوتین که در آن زمان با نام «وُوا» به سوالات پاسخ میداد، گاهی او را برای آوردن قهوه میفرستاد. با این حال، فاسبندر مینویسد که دیتمار سی هرگز عضو فراکسیون ارتش سرخ نبوده است، در عوض صرفا به گروه کمکهای گاه به گاه ارائه میدهد. مثلا مترجم فرانسوی مینویسد که خوانندگان مجبور نیستند روایت دیتمار سی را باور کنند؛ اما داستان او تا حدی قابل قبول است. در پاسخ به سوال اشپیگل درباره اعتبار منبع خود، فاسبندر میگوید که دیتمار سی این تصور را به وجود نمیآورد که یک داستاننویس یا یک شیاد است. با این حال، این به آن معنا نیست که هر اظهارنظر او بی برو-برگرد ارزشمند است.»
درحالیکه فاسبندر دیتمار سی را مردی با گذشته رادیکال چپ و زندگی رنگارنگ، در هالهای از تروریسم و سرویسهای مخفی توصیف میکند، مقامات امنیتی آلمان هیچ اطلاعی از ارتباط این مرد با فراکسیون ارتش سرخ، کاگب شوری و کاگب اشتازی ندارند. گزارش انجامشده توسط اشپیگل نشان داد که نه دفتر دادستانی فدرال که مسوول تحقیقات تروریستی است، نه واحد ضد جاسوسی اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی و نه آرشیو اشتازی چنین اطلاعاتی را بهدست نیاوردهاند. آخرین رئیس بخش اشتازی که به دستور اریش میلکه، وزیر امنیت دولتی، مسوول نظارت بر فراکسیون ارتش سرخ بود، همچنین به اشپیگل گفت که هرگز درباره این مرد نشنیده است.
نام دیتمار سی برای دستگاه قضایی آلمان غربی بیشتر آشناست. از دهه۱۹۷۰، سوابق جنایی او بهطور مداوم افزایش یافت، از جمله جرایمی مانند اختلاس، سرقت، اجبار و نقض قانون سلاح. او چندینبار محکومیتهای زندان را سپری کرد و اخیرا در سال۲۰۱۷، یک دادگاه منطقهای باواریا او را بهدلیل حمله، به جریمه نقدی محکوم کرد. طبق این حکم، سوابق جنایی فدرال وی در آن زمان حاوی «۱۲ ورودی» بود. علاوه بر حرفه جناییاش، دیتمار سی همچنین دوست داشت داستانهای هیجانانگیزی را به اشتراک بگذارد و اغلب خود را در نقش اصلی قرار میداد. بهعنوان مثال، او یک بار به یورگن راث، روزنامهنگار تحقیقی، نسخهای کاملا متفاوت از زندگینامه خود را گفت.
برخلاف داستانی که او به فاسبندر گفت که طبق آن دیتمار سی در اوایل دهه۱۹۷۰ عضو یک «انجمن مبارز آنارشیستی» در جنوب آلمان بود؛ جایی که گویا با فراکسیون ارتش سرخ در تماس بود، ظاهرا به راث گفته است: «در اوایل دهه ۱۹۷۰، او به عنوان یک مزدور در آفریقا، در رودزیای آن زمان جنگیده بود.» در واقع، به گفته یکی از دوستان نزدیکِ دیتمار سی.در آن زمان برای نیروهای فراکسیون ارتش سرخ یا رودزیا جنگ نکرد، بلکه در نیروهای مسلح آلمان، بوندسوهر خدمت میکرد. طبق گزارشها، او بهعنوان یک پزشک آموزشدیده، تجهیزات را دزدیده و محل خدمتش را ترک کرده است. دادگاه منطقهای در ماربورگ آلمان در واقع دیتمار سی را به فرار از خدمت در دسامبر۱۹۷۲ محکوم کرد. چند ماه بعد، در ماه مه۱۹۷۳، این جوان ۲۱ساله دوباره محاکمه شد. همانطور که آشنای سابق او به اشپیگل گفت: «دیتمار سی متعلق به یک گروه هیپی در زارلند بود که آرزوی مهاجرت به کانادا و تاسیس یک «کومون روستایی» را داشتند. آنها قصد داشتند با سرقت از بانکها پول لازم را بهدست آورند؛ اما گروه دستگیر شدند. یک دادگاه نوجوانان در زاربروکن دیتمار سی را به سه سال حبس در زندان نوجوانان محکوم کرد.