بازگشت ایدئولوژیست به چین

بااین‌حال، یک مجموعه فکری مهم تا حد زیادی در این تلاش برای فهم غایب بوده است: مارکسیسم-لنینیسم. این عجیب است؛ زیرا مارکسیسم-لنینیسم ایدئولوژی رسمی چین از سال۱۹۴۹ بوده است. اما این حذف نیز قابل‌درک است؛ زیرا اغلب متفکران غربی مدت‌ها پیش ایدئولوژی کمونیستی را (حتی در چین، جایی که در اواخر دهه‌۱۹۷۰ دنگ شیائوپینگ، رهبر حزب کمونیست چین راست کیشیِ مارکسیست-لنینیستیِ سلف خود، مائو تسه تونگ را به نفع چیزی شبیه به سرمایه‌داری دولتی کنار گذاشت) عملا مرده می‌انگاشتند. دنگ افکار خود را درباره این موضوع با صراحت آشکاری خلاصه کرد: «بو ژنگلون» [Bu zhenglun]. او به شرکت‌کنندگان در یک کنفرانس بزرگ حزب کمونیست در سال۱۹۸۱ گفت: «بیایید نظریه را کنار بگذاریم.» جانشینانش «جیانگ زمین» و «هو جین تائو» از وی پیروی کردند و به سرعت نقش بازار را در اقتصاد داخلی چین گسترش دادند و به استقبال سیاست خارجی‌ای رفتند که مشارکت چین را در نظم اقتصادی جهانی به رهبری ایالات‌متحده به حداکثر رساند.

«شی» آن دورانِ حکمرانی عمل‌گرایانه و غیر ایدئولوژیک را به یک «توقف ناگهانی» رسانده است. «شی» به‌جای آن، شکل جدیدی از «ناسیونالیسم مارکسیستی» را توسعه داده است که اکنون درون‌مایه و محتوای سیاست، اقتصاد و سیاست خارجی چین را شکل می‌دهد. او با انجام این کار، به دنبال ساخت قلعه‌های نظری در هوا نیست تا تصمیماتی را که حزب کمونیست به دلایل دیگر و عملی‌تر گرفته است، منطقی کند. در دوران «شی»، ایدئولوژی بیش از هر چیز محرک سیاست و پیش‌برنده آن است. «شی» سیاست را به‌سوی چپ لنینیستی، اقتصاد را به‌سوی چپ مارکسیستی و سیاست خارجی را به‌سوی راست ناسیونالیستی سوق داده است. او بار دیگر بر نفوذ و کنترل حزب کمونیست بر تمام حوزه‌های سیاست عمومی و زندگی خصوصی تاکید، شرکت‌های دولتی را تقویت و محدودیت‌های جدیدی را برای بخش خصوصی اعمال کرد. در همین حال، او با دنبال کردن یک سیاست خارجی پرخاش‌جویانه‌تر، ناسیونالیسم را تهییج کرده است و با این باور الهام گرفته از مارکسیست‌ها به‌شدت تقویت‌شده که تاریخ به‌طور برگشت‌ناپذیری در سمتِ چین است و اینکه جهانی که در قدرت چین لنگر انداخته و آرام‌گرفته است، نظم بین‌المللی عادلانه‌تری ایجاد می‌کند. به‌طور خلاصه، ظهور «شی» جز به معنای بازگشت «مرد ایدئولوژیست» نیست.

این روندهای ایدئولوژیک صرفا بازگشتی به دوران مائو نیستند. جهان‌بینی «شی» پیچیده‌تر از «مائو» است و «خلوص ایدئولوژیک» را با «پراگماتیسم تکنوکراتیک» ترکیب می‌کند. اظهارات «شی» درباره تاریخ، قدرت و عدالت ممکن است برای مخاطبان غربی غیرقابل فهم یا نامربوط به نظر برسد. مهم نیست که ایده‌های او چقدر انتزاعی و ناآشنا باشد؛ اما این ایده‌ها تاثیرات عمیقی بر محتوای دنیای واقعی سیاست و سیاست خارجی چین برجا می‌گذارند. بنابراین با ادامه رشد چین، بر سایر نقاط جهان نیز تاثیر می‌گذارد.

مرد حزبی

مانند همه‌ مارکسیست-لنینیست‌ها، «شی» تفکر خود را بر مبنای «ماتریالیسم تاریخی» (رویکردی به تاریخ که بر اجتناب‌ناپذیری پیشرفت از طریق مبارزه طبقاتی مستمر متمرکز است) و «ماتریالیسم دیالکتیکی» (رویکردی به سیاست که بر چگونگی ایجاد تغییر تمرکز دارد زمانی که نیروهای متضاد با هم برخورد کرده و نزاعشان حل می‌شوند) قرار داده است. «شی» در نوشته‌های منتشرشده‌ خود، ماتریالیسم تاریخی را به‌کار می‌گیرد تا انقلاب چین را در تاریخ جهان در شرایطی قرار دهد که در آن حرکت چین به مرحله‌ پیشرفته‌تر سوسیالیسم لزوما با افول نظام‌های سرمایه‌داری همراه باشد. از دریچه‌ ماتریالیسم دیالکتیکی، او دستور کار خود را به‌عنوان گامی روبه‌جلو در رقابتی فزاینده بین «حزب کمونیست چین» و «نیروهای ارتجاعی در داخل» (یعنی بخش خصوصی متکبر، سازمان‌های غیردولتی تحت تاثیر غرب، جنبش‌های مذهبی) و «خارج» (یعنی ایالات‌متحده آمریکا و متحدانش) به تصویر می‌کشد.

این مفاهیم برای کسانی که خارج از چین هستند ممکن است دشوار و غیرقابل فهم به نظر برسند. اما نخبگان حاضر در حزب کمونیست، مقامات ارشد چین و بسیاری از محققان روابط بین‌الملل که به دولت مشاوره می‌دهند، این مفاهیم را جدی می‌گیرند. نوشته‌های منتشرشده «شی» درباره تئوری بسیار گسترده‌تر از نوشته‌های هر رهبر چینی دیگر از زمان مائو است. حزب کمونیست همچنین از انواع توصیه‌های اقتصادی و استراتژیک که معمولا سیستم‌های سیاسی غربی را هدایت می‌کنند، استفاده می‌کند. اما در درون نظام چین، مارکسیسم-لنینیسم همچنان به‌عنوان سرچشمه ایدئولوژیک جهان‌بینی‌ای عمل می‌کند که چین را در سمت راست تاریخ قرار می‌دهد و ایالات‌متحده را در گیرودار افول اجتناب‌ناپذیر سرمایه‌داری به تصویر می‌کشد که به‌واسطه تضادهای سیاسی داخلی خود دچار استهلاک شده و مقدر شده است که از سر راه کنار رود. از نظر «شی»، این پایان واقعی تاریخ خواهد بود.

در سال۲۰۱۳، تقریبا پنج‌ماه پس از انتصاب «شی» به‌عنوان دبیر کل حزب، وی در «کنفرانس مرکزی درباره ایدئولوژی و تبلیغات»، گردهماییِ رهبران ارشد حزب در پکن سخنرانی کرد. محتوای این سخنرانی در آن زمان گزارش نشد؛ اما سه ماه بعد فاش و توسط China Digital Times منتشر شد. این سخنرانی، تصویری بدون فیلتر و روشن از عمیق‌ترین باورهای سیاسی «شی» ارائه می‌دهد. در آن سخنرانی، او درباره خطرات زوال ایدئولوژیکی که منجر به فروپاشی کمونیسم شوروی شد، نقش غرب در دامن زدن به شکاف ایدئولوژیک در چین و ضرورت سرکوب همه‌ اشکال مخالفت صحبت می‌کند. «شی» گفت: «فروپاشی یک رژیم اغلب از حوزه‌ ایدئولوژیک شروع می‌شود.» وی ادامه داد: «ناآرامی سیاسی و تغییر رژیم ممکن است یک‌شبه رخ دهد، اما تحول ایدئولوژیک یک فرآیند بلندمدت است» و هشدار داد زمانی که «دفاع ایدئولوژیک نقض می‌شود، حفظ سایر دفاع‌ها بسیار دشوار می‌شود.» اما او به مخاطبانش اطمینان داد که حزب کمونیست چین «عدالت را در کنارمان دارد» و آنها را تشویق کرد که در تعامل با کشورهای غربی که هدفشان «رقابت با ما برای میدان‌های جنگ قلوب مردم و برای توده‌ها و در پایان برای سرنگونی رهبری حزب کمونیست چین و سیستم سوسیالیستی چینی است، نه فرار کنند نه شرمسار باشند و نه سخنان خود را زیر پا بگذارند.»

این به معنای سرکوب هر کسی است که «به مخالف پناه می‌دهد و مخالفت و عصیان می‌ورزد» و همچنین از اعضای حزب کمونیست می‌خواهد که نه‌تنها به حزب بلکه به شخص «شی» وفاداری خود را نشان دهند. آنچه پس‌ازآن انجام شد، «پاک‌سازی» داخلی حزب بود که با تسویه هرگونه مخالف سیاسی یا نهادیِ احتمالی - عمدتا از طریق یک کارزار ضد فساد ده‌ساله که حتی قبل از این سخنرانی آغاز شده بود -انجام شد.«کمپین اصلاحی» دور دیگری از تسویه‌ها را در دستگاه امور سیاسی و حقوقی حزب به همراه داشت. «شی» همچنین کنترل حزب بر «ارتش آزادی‌بخش خلق» (PLA) و «پلیس مسلح خلق» (PAP) را مجددا تایید کرد و امنیت سایبری و سیستم‌های نظارتی چین را متمرکز کرد. سرانجام، در سال۲۰۱۹، «شی» یک کمپین آموزشی کاملا حزبی با عنوان «هدف اصلی حزب را فراموش نکنید، ماموریت را در ذهن داشته باشید» معرفی کرد. بر اساس یک سند رسمی که این ابتکار را اعلام می‌کند، هدف آن این بود که اعضای حزب «آموزش نظری کسب کنند و در ایدئولوژی و سیاست تعمید داده شوند.» در اواخر دوره اول ریاست‌جمهوری «شی» مشخص‌شده بود که او به دنبال چیزی جز تبدیل حزب کمونیست چین به کلیسای عالی یک ایمان سکولار و احیاشده نبود.

خط سیر سیاست اقتصادی چین

برخلاف آن حرکت‌های فوری به سمت نظم و انضباط لنینیستی‌تر در سیاست داخلی، تغییر به سمت راست کیشیِ مارکسیستی در سیاست‌های اقتصادی تحت رهبری «شی»، تدریجی‌تر بوده است. مدیریت اقتصادی مدت‌ها در قلمرو تکنوکرات‌هایی بود که در «شورای دولتی»، کابینه‌ اداری چین، خدمت می‌کردند. علاقه شخصی «شی» نیز بیشتر در تاریخ حزب، ایدئولوژی سیاسی و استراتژی کلان است تا جزئیات مدیریت مالی و اقتصادی. اما وقتی دستگاه حزب به‌طور فزاینده‌ای کنترل ادارات/ بخش‌های اقتصادی دولت را در دست گرفت، بحث‌های سیاسی چین درباره نقش‌های نسبی دولت و بازار به‌طور فزاینده‌ای ایدئولوژیک شد. «شی» همچنین به دنبال بحران مالی جهانی در سال۲۰۰۸ و بحران مالی داخلی چین در سال۲۰۱۵ که با ترکیدن حباب بازار سهام جرقه آن زده شد و منجر به سقوط تقریبا ۵۰درصدی ارزش سهام چین قبل از ۲۰۱۵ و پیش از ثبات نهایی بازارها در سال۲۰۱۶ شد، به‌تدریج اعتماد خود را به اقتصاد بازار از دست داد.

ازاین‌رو، خط سیر سیاست اقتصادی چین در زمان «شی» - از اجماع در حمایت از اصلاحات بازار گرفته تا استقبال از افزایش مداخله احزاب و دولت - ناهموار، مورد مناقشه و گاه متناقض بوده است. درواقع، در اواخر سال۲۰۱۳، کمتر از ۶ماه پس از موعظه احیاگرانه «شی» درباره ایدئولوژی و تبلیغات، کمیته مرکزی حزب کمونیست چین (صدها نفر از رهبران ارشد حزب) سندی به‌شدت اصلاح‌طلبانه درباره اقتصاد را با عنوان واضح «تصمیم» تصویب کرد. این سند مجموعه‌ای از اقدامات سیاسی را تشریح کرد که به بازار اجازه می‌دهد «نقشی تعیین‌کننده» را در تخصیص منابع در اقتصاد ایفا کند. اما اجرای این سیاست‌ها در سال۲۰۱۵ متوقف شد؛ درحالی‌که شرکت‌های دولتی بین سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۱ تریلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری از «صندوق‌های هدایت صنعت» دریافت کردند؛ تزریق گسترده‌ای از حمایت حکومت که باعث شد دولت چین به شکلی خروشان به مرکز سیاست‌های اقتصادی برگردد.

در نوزدهمین کنگره حزبیِ «حزب کمونیست چین» در سال۲۰۱۷ «شی» اعلام کرد که با حرکت به جلو، چالش ایدئولوژیکِ مرکزیِ حزب اصلاح «توسعه‌ی نامتوازن و ناکافی» است که طی دوره «اصلاحات و بازگشاییِ» تغییرات سیاسی مبتنی بر بازار ظاهرشده بود که دنگ در اواخر دهه۱۹۷۰ آغاز کرده بود. در یک سخنرانی کم‌توجه که در مجله‌ ایدئولوژیک حزب در سال۲۰۲۱ منتشر شد، «شی» در عمل تعریف دنگ از «مرحله‌ی اولیه سوسیالیسم» و اعتقاد دنگ مبنی بر اینکه چین باید صدها سال پیش از رسیدن به رفاه برای همه، نابرابری را تحمل کند، به چالش کشید. در عوض، «شی» از انتقال سریع‌تر به مرحله بالاتر سوسیالیسم ستایش و اعلام کرد که «به لطف چندین دهه تلاش سخت، [این دوره] دوره‌ای است که نقطه شروع جدیدی را برای ما رقم می‌زند.» رئیس‌جمهور چین رویکرد تدریجی‌گرایی دنگ و این تصور را که چین محکوم‌به آینده‌ای نامشخص از نقص توسعه و نابرابری طبقاتی است، رد کرد. او وعده داد که از طریق پایبندی دقیق‌تر به اصول مارکسیستی، چین می‌تواند در آینده‌ای نه چندان دور به عظمت ملی و برابری اقتصادی بیشتر دست یابد. چنین نتیجه‌ای متکی به کمیته‌های حزبی است که با ایفای نقش بزرگ‌تر در انتخاب مدیریت ارشد و اتخاذ تصمیمات مهم هیات‌مدیره، نفوذ خود را بر شرکت‌های خصوصی افزایش می‌دهند. زمانی که دولت چین شروع به تضمین برابری در شرکت‌های خصوصی کرد، دولت همچنین کارآفرینان موفق را تشویق کرد تا در شرکت‌های دولتی سرمایه‌گذاری کنند و بازار و دولت را تا حد زیادی در هم آمیزند.در همین حال، برنامه‌ریزان اقتصادی حزب کمونیست چین وظیفه‌ طراحی «اقتصاد گردشی دوگانه» را بر عهده خواهند داشت که درواقع به این معنی است که چین به‌طور فزاینده‌ای در تمام بخش‌های اقتصاد به خود متکی می‌شود؛ درحالی‌که اقتصادهای جهان به‌طور فزاینده‌ای به چین وابسته می‌شوند. در اواخر سال۲۰۲۰، «شی» رویکردی را برای توزیع مجدد درآمد ارائه کرد که به‌عنوان «برنامه مشترک رفاه» شناخته می‌شود که از طریق آن از ثروتمندان انتظار می‌رفت «داوطلبانه» وجوه را در برنامه‌های موردحمایت دولت برای کاهش نابرابری درآمد دوباره توزیع کنند. در پایان سال ۲۰۲۱، روشن بود که دوران «اصلاحات و گشایش» دنگ رو به پایان است. به‌جای آن یک راست کیشیِ اقتصادی دولتی و جدید علم شد.

«تاریخ بهترین کتاب درسی است»

حرکت «شی» به‌سوی سیاست‌های لنینیستی و اقتصاد مارکسیستی با پذیرش شکل فزاینده‌ای از ناسیونالیسم همراه شده است که به پرخاشگری در خارج دامن می‌زند که جایگزین احتیاط سنتی و ریسک گریزی شده است که نشانه‌های سیاست خارجی چین در دوران دنگ بود. درک اهمیت ناسیونالیسم «شی» در اوایل دوران تصدی او مشهود بود. او در سخنرانی سال۲۰۱۳ خود خاطرنشان کرد: «در غرب کسانی هستند که می‌گویند چین باید زاویه تبلیغات تاریخی خود را تغییر دهد و دیگر نباید درباره تاریخ تحقیر خود تبلیغ کند.» اما همان‌طور که من می‌بینم، ما نمی‌توانیم به این توجه کنیم؛ فراموش کردن تاریخ یعنی خیانت. تاریخ به‌طور عینی وجود دارد. تاریخ بهترین کتاب درسی است. ملتی که حافظه‌ تاریخی نداشته باشد، آینده‌ای ندارد. بلافاصله پس‌ازاینکه «شی» به‌عنوان دبیر کل حزب کمونیست چین در سال۲۰۱۲ منصوب شد، او کمیته دائمی دفتر سیاسی تازه برقرارشده را در بازدید از نمایشگاهی در موزه ملی چین در پکن با عنوان «جاده‌ای به‌سوی جوانی» رهبری کرد که خیانت قدرت‌های امپراتوری غربی و ژاپن و پاسخ قهرمانانه حزب در طول «۱۰۰ سال تحقیر ملی» چین را شرح می‌داد.

در سال‌های پس‌ازآن، مفهوم «جوان‌سازی بزرگ ملت چین» به مرکز ثقل بینش ملی‌گرایانه‌ «شی» تبدیل‌شده است. هدف او این است که چین تا سال ۲۰۴۹ به قدرت برتر آسیایی و جهانی تبدیل شود. «شی» در سال۲۰۱۷ تعدادی معیار کمی را شناسایی کرد که این کشور باید تا سال۲۰۳۵ در مسیر رسیدن به این جایگاه به آنها دست یابد، از جمله تبدیل‌شدن به یک «اقتصاد توسعه‌یافته در سطح متوسط» و «تکمیل اساسی نوسازی دفاع ملی چین و نیروهای مسلح آن». «شی» برای تدوین دیدگاه خود، تعدادی از مفاهیم ایدئولوژیک را معرفی یا برجسته کرده است که مجموعا رویکرد جدید و قاطعانه‌تر چین را مجاز می‌سازد. اولین مورد در میان آنها «قدرت ملی جامع» (zonghe guoli) است که حزب کمونیست چین برای تعیین کمیت ترکیب قدرت نظامی، اقتصادی، و فناوری چین و نفوذ سیاست خارجی از آن استفاده می‌کند. درحالی‌که این مفهوم توسط پیشینیان «شی» مورد استفاده قرار می‌گرفت، تنها «شی» به‌قدر کافی جسور بود که ادعا کند قدرت چین چنان سریع رشد کرده که این کشور پیش‌تر «به رتبه‌های پیشرو در جهان واردشده است.» «شی» همچنین بر تغییرات سریع در «توازن بین‌المللی نیروها» (guoji liliang duibi) تاکید کرده است که به مقایسه‌های رسمی حزب برای سنجش پیشرفت چین در رسیدن به ایالات‌متحده و متحدانش اشاره دارد. لفاظی رسمی حزب کمونیست همچنین به «چندقطبی» (duojihua) فزاینده در سیستم بین‌المللی و افزایش غیرقابل‌برگشت در قدرت چین اشاره دارد. «شی» همچنین کلمات قصار مائوئیستی را که از «ظهور شرق و افول غرب» (dongsheng xijiang) و به‌عنوان تعبیری برای پیشی گرفتن چین از ایالات‌متحده است ستایش می‌کند، بازسازی کرده است.

تمجید عمومی «شی» از قدرت ملی رو به رشد چین بسیار شدیدتر و گسترده‌تر از تمجیدهای پیشینیانش بوده است. در سال۲۰۱۳، حزب کمونیست چین به‌طور رسمی «رهنمودهای دیپلماتیک» سنتی دنگ را که مربوط به سال ۱۹۹۲ بود - مبنی بر اینکه چین باید «قدرت خود را پنهان کند، زمان بخرد و هرگز رهبری را بر عهده نگیرد» - کنار گذاشت. «شی» از «گزارش کنگره‌ حزب» در سال۲۰۱۷ استفاده کرد تا توضیح دهد که چگونه چین «قدرت ملی اقتصادی، علمی، فناوری، نظامی و فراگیر» خود را به حدی ارتقا داده که اکنون «وارد رده‌های پیشرو در جهان شده است» و اینکه به‌دلیل افزایش بی‌سابقه جایگاه بین‌المللی چین، «ملت چین، با وضعیتی کاملا جدید، اکنون در شرق ایستاده است.»

تئوری و عمل

آنچه برای کسانی که بااحتیاط به ظهور چین اهمیت می‌دهند مهم است این است که چگونه این فرمول‌بندی‌های ایدئولوژیکِ در حال تغییر در عمل به کار گرفته‌شده‌اند. اظهارات اعتقادی «شی» نه‌تنها تئوری است، بلکه عملیاتی نیز هست. آنها زمینه را برای طیف وسیعی از اقدامات سیاست خارجی فراهم کرده‌اند که در زمان رهبران قبلی غیرقابل‌تصور بود. چین ادعا درباره مجموعه‌ای از جزایر در دریای چین جنوبی را آغاز کرده و آنها را به پادگان تبدیل کرده است و به تضمین‌های رسمی قبلی که گفته بود چنین نمی‌کند پشت کرده است. در زمان «شی»، این کشور مانورهای موشکی گسترده‌ای را در اطراف سواحل تایوان انجام داده و محاصره دریایی و هوایی جزیره - کاری که رژیم‌های قبلی چین با وجود داشتن توانایی انجام آن از انجامش خودداری می‌کردند- را شبیه‌سازی کرد. «شی» درگیری مرزی چین با هند را از طریق درگیری‌های مرزی مکرر و با ساخت جاده‌ها، فرودگاه‌ها و سایر زیرساخت‌های نظامی جدید در نزدیکی مرز تشدید کرده است. چین سیاست جدیدی از اجبار اقتصادی و تجاری را علیه کشورهایی که سیاست‌هایشان پکن را آزار می‌دهد و در مقابل فشار چین آسیب‌پذیر هستند، به اجرا درآورده است.

چین همچنین در تعقیب منتقدان خارج از کشور بسیار تهاجمی‌تر شده است. در ژوئیه۲۰۲۱، پکن برای اولین‌بار تحریم‌هایی را علیه افراد و نهادهایی در غرب که جسارت انتقاد از چین را داشتند، اعلام کرد. این تحریم‌ها با صفات جدید دیپلماسی «گرگ جنگجو» هماهنگ است که دیپلمات‌های چینی را تشویق می‌کند تا به‌طور معمول و علنی به دولت‌های میزبان خود حمله کنند؛ یک گسست اساسی از رویه‌ دیپلماتیک چین در ۳۵سال گذشته. باورهای ایدئولوژیک «شی» چین را متعهد به ساختن آن چیزی کرده که «شی» به‌عنوان یک سیستم بین‌المللی «عادلانه‌تر و منصفانه‌تر» توصیف می‌کند؛ سیستمی که متکی به قدرت چین است تا قدرت آمریکا و سیستمی که هنجارهای سازگارتر با ارزش‌های مارکسیستی-لنینیستی را منعکس می‌کند. به همین دلیل، چین تلاش کرده است تا قطعنامه‌های سازمان ملل را از تمام ارجاعات به حقوق بشر جهانی تهی سازد و مجموعه‌ جدیدی از نهادهای بین‌المللی چین‌محور - مانند ابتکار کمربند و جاده، بانک سرمایه‌گذاری زیرساخت آسیا و سازمان همکاری شانگهای - برای رقابت و در نهایت جایگزینی کشورهای تحت سلطه‌ غرب ایجاد کرده است. یک تلاش مارکسیستی-لنینیستی برای جهانی «عادلانه‌تر» همچنین ترویج الگوی توسعه‌ ملی چینی را در سراسر منطقه جنوب جهانی به‌عنوان جایگزینی برای «اجماع واشنگتن» برای بازارهای آزاد و حکومت دموکراتیک شکل می‌دهد. پکن به کشورهای سراسر جهان مانند اکوادور، ازبکستان و زیمبابوه که از مدل کلاسیک لیبرال-دموکراتیک غربی اجتناب کرده‌اند، بسته آماده‌ای از فناوری‌های نظارتی، آموزش پلیس و همکاری اطلاعاتی ارائه کرده است. این تغییرات در سیاست خارجی و امنیتی چین در عوض با تغییرات قبلی در خط ایدئولوژیک «شی» نشان داده شد. «شی» با استفاده از چیزی که ممکن است مخاطبان غربی آن را یک طلسم مبهم تئوریک بدانند، پیام شفافی را به حزب منتقل کرده است: چین بسیار قدرتمندتر از همیشه است و او قصد دارد از این قدرت برای تغییر مسیر تاریخ استفاده کند.

برای برنده شدن باید رقابت کرد

«شی» ۶۹ ساله است و بعید به نظر می‌رسد که بازنشسته شود؛ او به‌عنوان یک دانشجوی مادام‌العمر و مجری سیاست‌های چین، به‌خوبی می‌داند که اگر مقام خود را ترک کند، خود و خانواده‌اش در برابر مجازات جانشینانش آسیب‌پذیر خواهند بود. بنابراین «شی» احتمالا تا پایان عمر کشور را رهبری خواهد کرد، اگرچه نقش‌های رسمی او ممکن است در طول زمان تغییر کند. مادر او ۹۶ساله است و پدرش تا ۸۹سالگی زندگی کرد. اگر طول عمر آنها نشانه‌ای از طول عمر «شی» باشد، او آماده است حداقل تا اواخر دهه۲۰۳۰ رهبر اصلی چین باقی بماند. «شی» با آسیب‌پذیری‌های سیاسی کمی مواجه است. ممکن است عناصری از جامعه چین از دستگاه به‌شدت سرکوبگری که او ساخته است عصبانی شوند و شروع به عصیان کنند، اما فناوری‌های نظارتی معاصر به او این امکان را می‌دهد که مخالفان را به روشی کنترل کند که مائو و استالین چندان نمی‌توانستند تصور کنند. «شی» اعتمادبه‌نفس فزاینده‌ای به «نسل ملی‌گرا»ی رو به رشد چین نشان می‌دهد، به‌ویژه نخبگانی که (به‌جای خارج) در داخل کشور تحصیل کرده‌اند که تحت رهبری او (به‌جای رژیم‌های لیبرال‌تر پیشینیانش) به بلوغ رسیده‌اند و خود را پیشرو انقلاب سیاسی «شی» می‌دانند. احمقانه است که فرض کنیم دیدگاه مارکسیستی-لنینیستی «شی» در کوتاه‌مدت تا میان‌مدت زیر بار تناقضات داخلی خود منفجر شود. اگر تغییر سیاسی رخ دهد، به‌احتمال‌زیاد پس از مرگ «شی» رخ خواهد داد (نه قبل از آن) .

اما «شی» کاملا ایمن نیست. پاشنه آشیل او اقتصاد است. چشم‌انداز مارکسیستی «شی» درباره کنترل بیشتر حزب بر بخش خصوصی، نقش رو به گسترش شرکت‌های دولتی و سیاست صنعتی و تلاش برای «شکوفایی مشترک» از طریق توزیع مجدد احتمالا رشد اقتصادی را در طول زمان کاهش می‌دهد. دلیل آن این است که کاهش اعتماد اقتصادی باعث کاهش سرمایه‌گذاری سرمایه ثابت خصوصی در واکنش به ادراکات رو به رشد ریسک سیاسی و نظارتی می‌شود؛ به‌هرحال، آنچه را که دولت می‌دهد، دولت نیز می‌تواند بگیرد. این امر به‌ویژه درباره بخش‌های فناوری، مالی و دارایی که موتورهای اصلی رشد داخلی چین در دو دهه‌ گذشته بوده‌اند، صدق می‌کند. جذابیت چین برای سرمایه‌گذاران خارجی نیز به‌دلیل عدم قطعیت زنجیره تامین و تاثیر دکترین‌های جدید خودکفایی اقتصادی ملی کاهش‌ یافته است.در داخل، نخبگان تجاری چین به‌دلیل کمپین مبارزه با فساد، ماهیت خودسرانه‌ سیستم قضایی تحت کنترل حزب و تعداد فزاینده‌ای از غول‌های برتر فناوری که از اقبال سیاسی خارج‌شده‌اند، به وحشت افتاده‌اند و چین هنوز متوجه نشده است که چگونه استراتژی «کووید صفر» خود را پشت سر بگذارد که رکود اقتصادی این کشور را تشدید کرده است.به این نقاط ضعف تعدادی از روندهای ساختاری بلندمدت را بیفزایید: جمعیت به سرعت در حال پیر شدن، نیروی کار در حال کاهش، رشد بهره‌وری پایین و سطوح بالای بدهی مشترک بین موسسات مالی دولتی و خصوصی.

درحالی‌که حزب کمونیست چین روزگاری انتظار داشت که میانگین رشد سالانه در مابقی دهه۲۰۲۰ در حدود ۶درصد باقی بماند؛ قبل از اینکه در دهه۲۰۳۰ به حدود ۴درصد کاهش یابد.

اما اکنون برخی از تحلیلگران نگران هستند که در غیاب یک اصلاح اساسی مسیر، اقتصاد به‌زودی شروع به راکد شدن کند و در دهه۲۰۲۰ به حدود ۳درصد برسد قبل از اینکه در دهه۲۰۳۰ به حدود ۲درصد سقوط کند. درنتیجه، چین ممکن است در حالی وارد دهه‌۲۰۳۰ شود که همچنان در دام به‌اصطلاح درآمد متوسط گرفتارشده باشد، آن‌هم با اقتصادی کوچک‌تر یا اندکی بزرگ‌تر از اقتصاد ایالات‌متحده. برای رهبری چین، این نتیجه عواقب عمیقی خواهد داشت. اگر اشتغال و رشد درآمد کاهش یابد، بودجه‌ چین تحت‌فشار قرار می‌گیرد و حزب کمونیست را مجبور می‌کند بین ارائه‌ مراقبت‌های بهداشتی، مراقبت از سالمندان و حقوق بازنشستگی از یکسو و پیگیری اهداف امنیت ملی، سیاست‌های صنعتی و ابتکار کمربند و جاده یکی را انتخاب کند. در همین حال، جاذبه‌ چین برای بقیه اقتصاد جهانی محل پرسش خواهد بود. بحث درباره اینکه آیا جهان پیش‌تر شاهد «چینِ در حال اوج» بوده، تازه شروع‌شده است و وقتی نوبت به رشد بلندمدت چین می‌رسد، هیات‌منصفه هنوز خارج است. بنابراین پرسش اساسی برای چین در دهه۲۰۲۰ این است که آیا «شی» می‌تواند اصلاح مسیر را برای بازیابی کشور از کند شدن قابل‌توجه رشد اقتصادی مهندسی کند یا خیر؟‌ بااین‌حال، این امر باعث از دست دادن قابل‌توجه وجهه‌ او می‌شود. به‌احتمال‌زیاد، او سعی می‌کند در این راه با وجود مشکلات، از پس آنها برآید، تا حد ممکن اصلاحات ایدئولوژیک و لفاظی کمتری انجام دهد و تیم جدیدی از سیاستگذاران اقتصادی را به‌کار بگیرد، به این امید که بتوانند راهی برای بازگرداندن جادویی رشد پیدا کنند.

ناسیونالیسم مارکسیستی «شی» یک طرح ایدئولوژیک برای آینده است؛ این حقیقتی درباره چین است که از دید عموم پنهان‌شده است. در دوره زعامت «شی»، حزب کمونیست چین شرایط در حال تغییر بین‌المللی را از منظر تحلیل دیالکتیکی ارزیابی می‌کند و نه لزوما به روش‌هایی که برای خارجی‌ها منطقی باشد. برای مثال، «شی» نهادهای غربی جدیدی را می‌بیند که قصد ایجاد توازن در برابر چین را دارند، مانند «کواد» (گفت‌وگوی امنیتی چهارجانبه؛ یک توافق‌نامه‌ همکاری استراتژیک بین استرالیا، هند، ژاپن و ایالات‌متحده) و «آکوس» (توافق دفاعی که استرالیا، بریتانیا، و ایالات‌متحده را به هم متصل می‌کند)؛ هر دو به لحاظ استراتژیک خصم هستند و از نظر ایدئولوژیک قابل پیش‌بینی و اشکال جدیدی از «مبارزه» سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی را برای عقب‌نشینی می‌طلبند. در دیدگاه مارکسیستی-لنینیستی او، پیروزی نهایی چین تضمین‌شده است؛ زیرا نیروهای عمیق جبر تاریخی در کنار حزب کمونیست هستند و غرب در حال افول ساختاری است.

این دیدگاه بر احتمال درگیری در آسیا تاثیر خواهد گذاشت. از سال ۲۰۰۲، زبان رمز حزب کمونیست برای این باور که جنگ بعید است، عبارت رسمی «چین همچنان از یک دوره‌ی فرصت استراتژیک بهره می‌برد» بوده است. این بیانیه می‌خواهد این مطلب را برساند که چین در آینده قابل پیش‌بینی با خطر پایین درگیری مواجه خواهد بود. بنابراین می‌تواند به دنبال مزایای اقتصادی و سیاست خارجی باشد؛ درحالی‌که ایالات‌متحده در جاهای دیگر، به‌ویژه در خاورمیانه‌ی بزرگ‌تر، گرفتارشده است. اما در پی برچسب‌زنی رسمی واشنگتن به چین به‌عنوان «رقیب استراتژیک» در سال۲۰۱۷، جنگ تجاری ایالات‌متحده و چین، اشکال متقابل (اگر نگوییم دست‌چین شده) جداسازی اقتصادی و سخت‌تر شدن ائتلاف‌های ایالات‌متحده با استرالیا، ژاپن و کره‌جنوبی و ناتو، حزب کمونیست چین احتمالا نتیجه‌گیری تحلیلی رسمی خود را درباره محیط استراتژیک تغییر خواهد داد. خطر این است که روش‌شناسی‌های دیالکتیکی و نتیجه‌گیری‌های دوتایی که آنها تولید می‌کنند - وقتی‌که در دنیای واقعی امنیت بین‌الملل به کار روند - می‌توانند به نتایج بسیار نادرستی منجر شوند. در دهه‌۱۹۵۰، مائو از نظر دیالکتیکی این امر را اجتناب‌ناپذیر می‌دید که ایالات‌متحده به چین برای خفه کردن انقلاب چین به نمایندگی از نیروهای سرمایه‌داری و امپریالیسم حمله کند. با وجود جنگ کره و دو بحران در تنگه‌ تایوان در طول آن دهه، چنین حمله‌ای محقق نشد. اگر مائو چنین دیدگاه ایدئولوژیکی نداشت، احتمالا آب شدن یخ روابط چین با ایالات‌متحده می‌توانست یک دهه زودتر از آنچه بود آغاز شود؛ به‌ویژه با توجه به واقعیت آشکار شکاف چین و شوروی که پس از سال ۱۹۵۹ آغاز شد. به شکلی مشابه، «شی» اکنون تهدیدها را در تمام جبهه‌ها می‌بیند و تقریبا تمام جنبه‌های سیاست عمومی و زندگی خصوصی چین را «امنیتی‌سازی» کرده است. هنگامی‌که چنین تصوراتی از تهدید به نتایج تحلیلی رسمی تبدیل شود و به بوروکراسی‌های حزب کمونیست ترجمه شود، سیستم چین ممکن است به‌گونه‌ای شروع به کار کند که گویی درگیری مسلحانه اجتناب‌ناپذیر است. اظهارات ایدئولوژیک «شی» این موضوع را شکل می‌دهد که چگونه حزب کمونیست چین و نزدیک به صد میلیون عضو آن، کشور خود و نقش آن در جهان را درک می‌کنند. آنها چنین متن‌هایی را جدی می‌گیرند؛ بقیه جهان نیز باید آن را جدی بگیرند. دست‌کم، استقبال «شی» از راست کیشیِ مارکسیست-لنینیستی باید هرگونه تفکر واهی را از بین ببرد که چینِ دوره‌ «شی» می‌تواند سیاست و اقتصاد خود را به‌طور مسالمت‌آمیز لیبرالیزه کند. این کشور باید روشن کند که محرک رویکرد چین به سیاست خارجی نه محاسبات چرخشی از ریسک و فرصت استراتژیک، بلکه این باور نهفته است که نیروهای تغییر تاریخی بطور اجتناب‌ناپذیری کشور را به جلو می‌برند.

بنابراین این امر باید باعث شود واشنگتن و شرکایش استراتژی‌های موجود خود درباره چین را به‌دقت ارزیابی کنند. ایالات‌متحده باید بداند که چین از نظر سیاسی و ایدئولوژیک منضبط‌ترین رقیبی است که در طول یک قرن سلطه ژئوپلیتیک خود با آن روبه‌رو بوده است. استراتژیست‌های ایالات‌متحده باید از «تصویرسازی آینه‌ای» اجتناب کنند و نباید تصور کنند که پکن به‌گونه‌ای عمل می‌کند که واشنگتن آن را منطقی یا در خدمت منافع شخصی چین تعبیر کند. غرب در قرن بیستم در رقابت ایدئولوژیک پیروز شد. اما چین، اتحاد جماهیر شوروی نیست، نه به این دلیل که چین اکنون دومین اقتصاد بزرگ جهان را دارد. اگرچه «شی» ممکن است استالین نباشد، اما قطعا میخائیل گورباچف هم نیست. پایبندی «شی» به راست کیشی مارکسیست-لنینیستی به او کمک کرد تا قدرت شخصی خود را تحکیم بخشد. اما همین موضع ایدئولوژیک معضلاتی را نیز ایجاد کرده است که حل‌وفصل آنها برای حزب کمونیست چین دشوار خواهد بود؛ به‌خصوص که کند شدن رشد اقتصادی، قرارداد اجتماعی طولانی‌مدت حزب با مردم را زیر سوال می‌برد. هرچه از آن آشکار شود و بیرون آید، «شی» ایدئولوژی خود را رها نخواهد کرد. او یک مومن واقعی است و این یک آزمون دیگر برای ایالات‌متحده و متحدانش به دست می‌دهد. پیروز شدن در جنگ ایدئولوژیکِ در جریان که اکنون پیش روی آنها قرار دارد، مستلزم پذیرش مجدد و رادیکال اصولی است که نظام‌های سیاسی لیبرال-دموکراتیک را متمایز می‌کند. رهبران غربی باید در گفتار و عمل از این آرمان‌ها دفاع کنند. آنها نیز باید مومنان واقعی شوند.