آنگلا مرکل سه بار در دور دوم انتخاب شد؛ مارگارت تاچر و تونی بلر هم هر کدام دو بار در دور دوم انتخاب شدند. با این‌‌حال در جمهوری پنجم فرانسه که در ۱۹۵۸ توسط شارل دوگل تشکیل شد، تا به امروز هیچ رئیس‌جمهوری که اکثریت پارلمان را دارد در دور دوم انتخاب نشده است. سوال اینجاست که چرا انتخاب شدن رئیس دولت فرانسه در دور دوم انتخابات غیرمعمول است؟ با رفراندومی که در سال۲۰۰۰ برگزار شد، دوره ریاست جمهوری در فرانسه از هفت سال به پنج سال کاهش یافت و به دنبال اصلاحات قانونی که در ۲۰۰۸ انجام شد رهبران تنها دوبار به‌طور متوالی می‌توانند خدمت کنند؛ ولی اکثر آنها به همین هم نمی‌‌توانند دسترسی پیدا کنند. دوگل در ۱۹۶۵ دوباره در انتخابات پیروز شد؛ ولی او بار اول در ۱۹۵۸ توسط هیات انتخاباتی متشکل از نمایندگان مجلس، شهرداران واعضای شورای شهر انتخاب شد، نه توسط مردم فرانسه. قبل از این زمان تنها فرانسوا میتران در ۱۹۸۸ و ژاک شیراک در ۲۰۲۲ بودند که به‌طور مستقیم در دور دوم انتخابات پیروز شدند. میتران سوسیالیست و شیراک پیرو عقاید دوگل، در حالی به این هدف دست پیدا کردند که یک دولت متشکل از احزاب اپوزسیون را اداره می‌‌کردند.

این مساله سبب می‌‌شود مورد سرزنش قرار نگیرند. به علاوه، شیراک با نتیجه شوکه‌‌کننده‌‌ای در دور اول انتخابات، در دور دوم با ژان ماری لوپن روبه‌رو شد؛ او رهبری بیگانه هراس از جبهه ملی و پدر مارین لوپن کاندیدای شکست خورده انتخابات امسال بود. آن تشابه شانس شیراک را ناگهان افزایش داد.

یکی از دلایل فرانسوی‌‌ها برای اخراج رئیس‌‌جمهور می‌‌تواند قطع روابط روز افزون آنها با دموکراسی نیابتی باشد. کاهش مشارکت یکی از معیارهای نارضایتی رای‌‌دهندگان است. عدم مشارکت در دور اول انتخابات از ۱۶درصد سال۲۰۰۷، در آوریل امسال به ۲۶درصد رسیده است. در انگلستان این روند به سمت دیگری رفته است؛ به‌طوری‌که نرخ عدم مشارکت در انتخابات‌‌های عمومی از ۶۱درصد در ۲۰۰۵ به ۶۷درصد در ۲۰۱۹ رسیده است. راه دیگر برای سنجش نارضایتی رای‌‌دهندگان افزایش تمایل به افراطی‌‌هاست. در اولین دور انتخابات امسال فرانسه ۵۸درصد از رای‌‌دهندگان از یک کاندیدای افراطی یا پوپولیست حمایت کرده‌‌اند. این نسبت در سال۲۰۱۷ کمتر از نصف بوده است؛ گرچه امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور میانه‌‌رو فرانسه، نمره خود را با چهار امتیاز افزایش به ۲۸درصد رساند.

به نظر می‌‌رسد سرخوردگی فرانسوی‌‌ها مستقیما متوجه شخص رئیس‌‌جمهور است. طبق برآورد شرکت نظرسنجی ایفوپ، نزدیک به سه‌‌چهارم از مردم فرانسه به شهرداران محلی‌‌شان اعتماد دارند؛ ولی این سهم برای رئیس‌‌جمهور به ۴۱درصد کاهش می‌‌یابد. قانون فرانسه به بالاترین مقام کشور قدرت‌های بزرگی داده است. رئیس دولت فرمانده نیروهای مسلح است، نخست‌وزیر و دولت را تعیین می‌‌کند، می‌‌تواند مجلس ملی را منحل کند، وارد جنگ شود و از اختیارات اضطراری استفاده کند. چنین سرمایه‌‌گذاری در یک رئیس‌جمهور مسوولیت را بالا می‌برد و انتظارات زیادی ایجاد می‌‌کند که می‌‌تواند به آسانی به ناامیدی مبدل شود. ولی به‌‌نظر می‌‌رسد نارضایتی فرانسوی‌‌ها از رهبرانشان ریشه‌های عمیق‌‌تری داشته باشد. در واقع این مساله می‌‌تواند تنها بخشی از شخصیت ملی آنها باشد. این کشور به‌طور دوره‌‌ای تلاش می‌‌کند «رژیم پیشین» را با اعتراضات گسترده سرنگون کند. فرانسوی‌‌ها حتی واژه‌‌ای تحت عنوان «دگژیسم» دارند که به معنای خلاصی از نظام قدیم است. به‌‌نظر می‌‌رسد این مساله الگوهای رای‌‌گیری انقلابی را در فرانسه تقویت می‌کند. رهبرانی که تحت این شرایط قرار نمی‌‌گیرند، استثنا هستند.