ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
من نمیدانم چه اموری در پس پرده حمایت سوریه و لیبی از ما قرار داشت، اما با اطمینان میتوانم بگویم، آنها پشت پرده به حرکت در آوردن «جنبش انتفاضه» نبودند. به یاد میآورم که برخی جنگجویان ما در آغاز «انتفاضه»، در معرض درگیری با نیروهای سوریه در منطقه «مصنع» قرار گرفتند. به گونهای که آماده باش متقابل، میان دوطرف اعلام شد. بعدتر، این موضوع معالجه شد و شرایط تغییر کرد. همان گونه که گفتم نه سوریه و نه لیبی، هیچ یک در پس پرده حرکت ما نبودند و اگر بودند از آن استقبال میکردم. به این معنا که اگر این دو کشور، مواضع فراگیر ما را میپذیرفتند، برای تنظیم روابطی راهبردی با آنها تلاش میکردم. واقعیت این است که علت نرسیدن سطح روابط ما با این دو کشور به سطح راهبردی، عدمتمایل ما نبود. من، خودم اگر چنین آمادگیای در آنها میدیدم، با همه توان خود این ایده را پیش میراندم.
حقیقت این است که من در طول عمرم، از لیبی دیدار نکردهام و به ندرت با نمایندگان رسمی لیبی یا سوریه ملاقات داشتهام. حتی در تنها دیدار رهبری جنبش «انتفاضه» - که من هم جزئی از آن شده بودم - با مرحوم «حافظ اسد» رئیسجمهوری فقید سوریه، حاضر نبودم. چون آن زمان، در «بقاع» بودم. در این دیدار که پس از عزل «ابو صالح»، انجام شد، برادر «قدری» (سمیح ابو کویک) در صفحه تلویزیون در کنار مرحوم «حافظ اسد» رئیسجمهوری سوریه ظاهر شد که چنین نشان میداد که او دبیر کمیته مرکزی «انتفاضه» شده است. من نسبت به این کار اعتراض کردم و این گونه توجیه شد که پروتکلهای دیدار با روسای کشورها این را میطلبد که یک شخص، بهعنوان نفر اول از طرف ما باشد و «قدری» بدون توافق با دیگران، این کار را انجام داد. البته این توجیه، برای من قانعکننده نبود که تعیین «قدری» را به عنوان دبیر بپذیرم! به موضوع تصمیم مستقل فلسطینی بازگردم که علیه ما به کار گرفته شد. بیتردید این یک شعار فرصت طلبانه بود. من همواره و تاکنون، با استقلال تصمیمگیری فلسطینی در مسیر آزادی فلسطین همراه بودهام، بهویژه در شرایطی که یک موضع عربی یکپارچه و مثبت درباره مساله آزادی فلسطین وجود ندارد. ضمن اینکه، وضعیت فلسطینیها هم به گونهای است که موضع یکپارچه در مورد آزادی فلسطین، در میان آنها وجود ندارد. من با توجه به پراکندگی فلسطینیها، امکانی برای یکپارچگی آنها در زمینه موضع سیاسی و سازمانی نمیبینم. چون بر این باورم که وضعیت مختلف هر بخش از ملت فلسطین، مستلزم شکلهای مختلف برای فعالیت است. از این رو مرکزیت در سطح اندیشه ضروری است، اما در مرحله اجرا، چارهای جز پذیرش تنوع و انتخاب دموکراتیک نیست. به این معنا که هر کس بر اساس وضعیت خود و در اندازهای که شرایط به او اجازه میدهد، مبارزه کند تا هنگامی که وضعیتی کلان ایجاد شود که مردم فلسطین بتوانند رهبری خود را بیافرینند. چون بر این باورم که ملت فلسطین، هنوز رهبری خود را نیافریده است. مسالهای که نسبت به آن اعتراض دارم، این است که راهحلها در انحصار برخی باشد و به زور اجرا شود. درست از همین نقطه، به مدعای استقلال تصمیمگیری هم اعتراض دارم. زیرا بهانهای برای تحمیل خط سازش و پایان دادن به مبارزه، تبدیل شده است که از سوی طرفها و گروههایی به کار گرفته میشود که نماینده بخشهای مختلف ملت فلسطین نیستند. این گروهها، در کنار هم، از این حق برخوردار نیستند که تصمیم به پایان مبارزه و روی آوردن به سازش بگیرند، زیرا بیان کننده اراده تودههای مردم فلسطین، بهصورت دموکراتیک، نیستند. من آزادی مبارزه برای هر فلسطینی را از زاویه دید دموکراتیک، محترم میشمارم. اگر بخواهیم به جزئیات ورود کنیم، آشکارا تفاوت وضعیت ملت فلسطین را در پیوند با جغرافیای سیاسی حضور آنها (سرزمین اشغالی ۱۹۴۸، سرزمین اشغالی ۱۹۶۷، آوارگان) میبینیم. پس چگونه میتوانیم از همه بخواهیم روشهای مشخصی از مبارزه را در پیش گیرند. اما برای همه ممکن است پیرامون یک ایده محوری مانند این جمع شوند که مساله فلسطین به چه معنا است؟ اما با این مخالفم که یک نفر، راهحلی به نام همه، برای مساله محوری فلسطین ارائه کند. اگر هم کسی بخواهد راهحلی را به زور بر دیگران تحمیل کند - کاری که رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین کرده است - ناچار باید در برابر آن ایستاد. اینجاست که میگویم: اگر رهبری سازمان آزادیبخش، استقلال تصمیمگیری را برای این میخواهد که سازش را با زور بر ملت خود تحمیل کند، پس فراخوان خود را از کشورهای عربی و ملتهای آن، برای کمک و پشتیبانی، چگونه توجیه میکند؟ تودههای امت عربی، چه مصلحتی در ایجاد یکشبهکشور مسخ شده فلسطینی دارند؟ یک شهروند عرب، چه مصلحتی در ایجاد «شبه کشور فلسطینی»، دارد؟ شبه کشوری که نشانهها و بشارتهای آن، در روند مذاکرات فلسطینی - اسرائیلی، نمایانده میشد؟ به رفتار رهبری فلسطینی نگاه کنیم. آیا نشانهای از استقلال تصمیمگیری در آن دیده میشود؟ در شروط سازش با اسرائیل که عرفات آنها را پذیرفت، چیزی از استقلال تصمیمگیری دیده میشد؟ او در دیدارهای عربی و بینالمللی خود چه میکرد؟ چرا هنوز از قاهره نرفته بود که به آن باز میگشت؟ در این موارد، استقلال تصمیمگیری فلسطینی کجا میرفت؟
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com