بازتوانی طالبان و متغیر های محیطی
در عین حال سیاست پایان جنگ توسط اوباما و خروج از عراق و بعد افغانستان در دوره ترامپ و بایدن، حدود ۱۴ دور مذاکرات خلیلزاد، نماینده آمریکا با طالبان در قطر و قرارهای نیمه پنهان، بدون حضور رئیسجمهور قانونی افغانستان، گویای ریلگذاری سیاسی و امنیتی برای سرنوشت افغانستان بوده است. استراتژی جمع کردن جنگهای بیپایان بر اساس نگرش نخست آمریکا از سوی ترامپ، زمینههای خروج از افغانستان را رقم زد. این نگرش اصولا به معنی شکست نیست و نبوده و تغییر استراتژی در کشاکشهای آمریکا با چین، روسیه و ایران و بازتاب تحولات اخیر در همگراییهای اسرائیل و کشورهای عربی تحت عنوان پیمان ابراهیم است .هرچند تمرکز برنامههای دفاعی و امنیتی با شریکان واشنگتن در شرق دور هم مطرح است. نکته اینجاست که دولت آمریکا در جنگ افغانستان، دچار مشکل بودجهای خاصی نبود. هرچند چنین حضوری هزینهبر بود. اگر بودجه پنتاگون در ۲۰۰۱ حدود ۳۱۵میلیارد دلار بود، همین رقم در ۲۰۲۱ به حدود ۷۱۰میلیارد دلار رسید. این خروج، اما برای کارکرد منطقهای چین، مهم است. به قول مخالفان حکومت چین، خروج آمریکا نوعی فرصت و فضا برای چین در آسیای میانه مهیا کرد. با این وصف، هنوز مشخص نیست که خروج از افغانستان باعث رهاسازی بخشی از انرژی نظامی و منابع مالی برای پنتاگون میشود یا خیر. روشن است که پس از جنگ جهانی دوم، هرگونه تمرکز و آزاد شدن انرژی نظامی و امنیتی آمریکا در نقاط داغ استراتژیک بهطور معمول چالش محیط ایجاد کرده، از حضور در جزایر گرانادا و خطوط مرزی دو کره در سالهای دهه ۱۹۵۰ تا عراق و افغانستان. از این رو میتوان خروج آمریکا از افغانستان را «تحرک کلان دامنهای منطبق با امکانات و استراتژیهای اعلامنشده» دانست.
بحث دیگر آنکه، آیا خروج آمریکا از افغانستان شکست به شمار میرود؟ در اینجا سه نشانه عینی وجود دارد که هرگونه شکست را نفی میکند: نخست سلسله گفتوگوهای نماینده آمریکا با طالبان و زنجیرهای از توافقات و هماهنگیها میان دو طرف، دیگری، به جای گذاشتن حدود ۲۸میلیارد دلار سلاحهای سبک و سنگین به همراه هزاران فایل و مدارک انگشتنگاری از همکاران بومی نظامیان آمریکا که خود نشانگر بخشی از نقشه راه تعاملی واشنگتن به رهبران طالبان است. در انتها، بودجه پنتاگون همچون سال قبل مشکل سنگینی برای هزینهها در افغانستان نداشت. بنابراین شکست موضوعیتی ندارد.
اما چالش اصلیتر، به حوزه دیگر و به آینده میان مدت معطوف است. اینکه چین اشتهای عجیبی در تصاحب معادن مس، کبالت و لیتیوم در افعانستان دارد و سرمایهگذاری در آن حوزهها را تا ۲۰۲۰ دوبرابر کرده بود. این موقعیت برای چین، همانقدر که فرصت هست، چالش نیز بهشمار میرود. استراتژی آمریکا در این خصوص آن است که از نیازهای استراتژیک چین در افغانستان، یک سلسله تهدید برای حکومت پکن ایجاد کند؛ التهاب امنیتی ادامهدار. روشن است که احتمال بالای پیوند افراطگرایی طالبان با جداییخواهان در استان سینکیانگ در غرب چین و به خطر افتادن سرمایههای آن کشور در افغانستان میتواند بیانگر استراتژی آمریکا در قبال چین در مرکز آسیای میانه باشد.
درباره روسیه در افعانستان، پس از یک سلسله بحرانهای داخلی و ناکامیهای مسکو در تثبیت حکومت دموکراتیک خلق به رهبری دکتر نجیبالله در کابل و به دنبال آن نزاع ۴ساله میان گروههای مجاهدین، سرانجام طالبان در ۱۹۹۶ قدرت را در کابل تصاحب میکند و روسیه دوباره در زمین افغانستان متحمل شکست میشود.
در آن دوره، روسیه با چهار بحران روبهرو بود: بحران اقتصادی و معیشتی در داخل، سرخوردگی از رقابت با آمریکا، واگرایی ژئوپلیتیک و جدایی جمهوری سابق و قدرت گرفتن افراطگرایی طالبان در جامعه و سیاست افغانستان که میتوانست گرایشهای فروخفته افراطگرایی در تاجیکستان، ازبکستان و قفقاز جنوبی را تحریک کند.
شرایط امروز نیز امتداد همان بحران دو دهه اخیر است که امروز نگرانی رهبران روسیه را دوچندان کرده، بهویژه که گفته میشود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و بریتانیا دادههای مهمی از حوزههای جنوبی روسیه در اختیار رهبران طالبان قرار دادهاند.
با توجه به این موارد و تاکید دولت بایدن، مبتنی بر جابهجایی ژئواستراتژیک از غرب آسیا به سمت آسیای شرقی و جنوب شرقی، میتوان گفت به احتمال زیاد آمریکا در افغانستان، نه تنها شکست نخورده بلکه در یک جابهجایی، استراتژی متمرکز قبلی در روندهای شرقی را بیشتر کرده که یکی از ملازمات آن ترک نظامی افغانستان بوده است. بحث دیگر اثر بخشی خروج آمریکا بر محاسبات غرب آسیا است.
در وهله نخست، ایران با حدود ۹۴۰ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان، تا حدودزیادی، تحت تاثیر آثار اقتصادی و امنیتی و جمعیتی آن کشور قرار خواهد گرفت. هرچند گفته میشود سیاست ایران در قبال طالبان اعتدالگرا بوده اما نمیتوان ادامه ارزش مبادلات سالانه دو میلیارد دلاری قبل را تضمینشده دید. از سوی دیگر بخشی از جمعیت در حال مهاجرت از افغانستان یا در ایران پناه میگیرند یا به قصد اروپا حرکت میکنند. اما بهطور کلی اعتدالگرایی ایران نباید منجر به فرصتطلبی طالبان و تهدید ایران شود. درباره متغیر پاکستان، باید درک کرد آن دولت، همواره به دنبال یک حکومت ضعیف و وابسته به اسلامآباد در افغانستان بوده، اما اینبار دولت پاکستان و سازمان اطلاعات ارتش آن مانند دوره ژنرال مشرف، اقتدار لازم در برنامهریزی، چیدمان و نفوذ در بافتار طالبان نیست. هرچند گروه تحریک طالبان پاکستان با طالبان آخوندزاده و ملا برادر و حتی طالبان حقانی در سیاست و تدبیر جامعه، اختلاف نظرهایی دارد. در مجموع امروز نفوذ قطر و آمریکا بر طالبان بیشتر و نقش پاکستان کمتر است. اما پاکستان در این ماجرا با چین، نوعی همسویی دارد. در غرب آسیا، عربستان سعودی تحت تاثیر پیمان ابراهیم در تلاش برای تثبیت موقعیت استراتژیک خود میان اعضای شورای همکاری خلیجفارس و نیز صادرکنندگان نفت است. از سوی دیگر ریاض نگران کاهش حمایتهای دفاعی واشنگتن است. هرچند صادرات ۵۰۰ میلیون دلاری تسلیحات آمریکا به عربستان، دلیلی بر تداوم دوستیهای سابق است؛ اما ریاض هنوز خواستار دخالت موثر آمریکا و اروپا در مناقشه یمن و حمایتهای امنیتی از زمین و فضای عربستان است. دیگر آنکه امروز طالبان وابستگی سابق به القاعده و منابع مالی آن سازمان ندارد. از این رو عربستان نیز مانند سابق بر سازوکار طالبان اثربخش نیست. اما نگاه ترکیه در این میان، همچنان حمایت از ازبکتبارهای افغانستان بوده، اما به نظر استراتژی آنکارا مانند قبل، همچنان مبتنی بر درک نادرست از روندها و عناصر سازنده سیاست در افغانستان است. حتی جنرال دوستم از رهبران مجاهدین و مقاومت که چند سالی در ترکیه اقامت داشت، تنوانست بهره سیاسی خاصی برای دولت ترکیه داشته باشد.
ترکیه طی دهه اخیر به جز سرمایهگذاری در پروژه های راهسازی در مناطق شمالی و احداث سد بر سر هیرمند در جوار مرز ایران، نتوانست امتیازات استراتژیک قابل ملاحظهای در افغانستان کسب کند.
نباید فراموش کرد که ترکیه در چند جبهه درگیر است، ناکامی در نقش و اثر بخشی در مناقشات قفقاز جنوبی، مقابله با کردها، نقشآفرینی نه چندان فعال در مناقشات منابع گازی در شرق مدیترانه و اختلافات در قبرس. ترکیه به واسطه ماهیت سکولاریستی دولت و جامعه و نیز حکومت لائیک، قادر نخواهد بود با تابلوی اسلامخواهی و صلح وارد میدان افغانستان شود. در انتها آنکه، افغانستان امروز در شرایط متحول قرار دارد که نشانه اصلی آن، تنش میان حکومتگران طالبان و جامعه در حال پویایی و تجددخواه است. این رخدادها در قلب آسیا در حال وقوع است. رویدادهایی که کنش و واکنشهای پیچیده کشورهای منطقه را به همراه داشته است. امروز افغانستان میتواند مرکز جابهجاییها در سلسله مراتب قدرت در آسیای میانه باشد.